سهراب اعرابی، جوان نوزده سالهای که به نتیجهی انتخابات ریاست جمهوری اعتراض داشت، ۲۸ روز پس از اصابت گلوله به سینهاش، روز دوشنبه بیست و دوم تیرماه در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
ساعت ۱۰ صبح. غسالخانهی بهشت زهرا. جمعیت زیادی جمع شدهاند. فعالان زنان. فعالان اجتماعی. مادران صلح. مادران داغدار و خانوادههای اعرابی و فهیمی. پیکری که در غسالخانه است اینبار متعلق به جوان نوزده سالهای است که معتقد بود رأیش دزدیده شده است. سهراب اعرابی روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ یکی از آن سه میلیون نفری بود که از میدان انقلاب تا میدان آزادی در سکوت راهپیمایی کردند تا بگویند به نتیجهی اعلامشدهی انتخابات اعتراض دارند. هیچ شعاری داده نمیشد. تنها علامت پیروزی دستها بود و پرچمهای سبز. اما در میدان آزادی ورق برگشت. ساختمان پایگاه بسیج مقداد، سنگرگاه کسانی بود که به شهادت فیلمها و عکسها از روی بام به طرف مردم تیراندازی کردند. به گفتهی نیروی انتظامی هفت نفر در جریان این تیراندازی کشته شدند. سهراب اعرابی یکی از این هفت نفر بود.
خدیجه مقدم، یکی از مادران صلح و از دوستان مادر سهراب، میگوید: «روز بیست و پنج خرداد در راهپیمایی آرام و صلحآمیزی که از میدان انقلاب تا میدان آزادی بود، وقتی از پایگاه بسیج مقداد به طرف مردم تیراندازی کردند، خود خبرگزاریهای رسمی دولتی ایران اعلام کردند که هفت نفر کشته شدند، سهراب جزو آن هفت نفر بوده. یعنی بیست و پنج خرداد ماه تیر به قفسهی سینهاش میخورد و بیست و هشت خرداد تاریخ فوت او را دادند و بیست و نه خرداد تاریخی است که به پزشکی قانونی کهریزک تحویل داده شده. و ما نمیدانیم که این سه چهار روز او اصلا کجا بوده. شواهد روی بدنش نشان میدهد که پزشکان سعی کردهاند که نجاتش بدهند. شاید در اغماء بوده، ما هیچ اطلاعی نداریم. همهی این صحبتها حدسها و گمانهاییست که زده میشود. ولی به نظر میآید که کمک شده بود تا نجات پیدا بکند ولی متاسفانه نجات پیدا نکرد.»
از ۲۵ خرداد تا بیستم تیرماه مادر سهراب و برادرش به تمام دادسراها و بازداشتگاهها سر میزنند، بیمارستانها و پزشکی قانونی هم حتی از قلم نیفتادند، اما هیچ پاسخی نمیگیرند. تنها یک بار منشی قاضی مرتضوی، دادستان تهران، به طور شفاهی به آنها میگوید که سهراب اعرابی در اوین است. کسانی که در این مدت به اوین رفتهاند، خوب به یاد دارند چهرهی نگران و ملتمس مادری را که عکس پسرش را به آنها نشان میداده تا از زنده بودنش خبردار شود. پروین فهیمی، مادر سهراب، ۲۶ روز مقابل اوین بود و در تمام آن روزها پسرش در سردخانهی پزشکی قانونی کهریزک آرام خفته بود.
سهراب امسال کنکور داشت. قبل از روز امتحان اعلام کردند که کنکوریها را آزاد میکنند. مادر یکبار دیگر امیدوار شد. به دادگاه انقلاب رفت. به اوین رفت. به دفتر قاضی حداد و مرتضوی رفت، اما هیچ خبری از پسرش نشد. روز کنکور، مادر دلسوز زحمات یک سالهی پسرش بود، اما امیدوار که سال دیگری هم هست. آن روز سهراب در سردخانهی پزشکی قانونی کهریزک آرام خفته بود.
روز شنبه بیستم تیرماه یکبار دیگر مادر و برادر سهراب به دادگاه انقلاب میروند. آنجا یکی از کارمندان به آنها میگوید، به آگاهی شاهپور بروید. و در آگاهی شاهپور انتظار ۲۸ روزهی مادر به سر میآید. تعدادی عکس. همه آرام خوابیدهاند. و دوازدهمین آنها سهراب است.
روز دوشنبه بیست و دوم تیرماه پیکر سهراب به خاک سپرده شد. خدیجه مقدم میگوید: «امروز ساعت ده صبح پیکر پاک سهراب اعرابی، فرزند عزیزمان، با صدای ضجههای مادرش، مادربزرگش و همهی مادرهایی که شرکت داشتند، همهی زنهایی که شرکت داشتند و مردهایی که با صدای بلند ضجه میزدند، در قطعهی ۲۵۷ بهشت زهرا تشییع شد.»
خدیجه مقدم میافزاید، اجازهی صحبت به هیچکس داده نشد، حتی به دوست صمیمی سهراب، «مادر سهراب بدون بلندگو چند دقیقهای صحبت کرد و گفت که من وقتی سرگردان و آواره بودم و دنبال بچهام میگشتم، بچهی من کشته شده بود، بچهی من را کشتند. مادربزرگش دائما فریادمیزد که بچهی من را کشتند».
و میهمانان ناخوانده نیز، چون همیشه حاضر بودند. خدیجه مقدم میگوید: «نیروهای امنیتی حضور داشتند البته با لباس نظامی نبودند، با لباس شخصی بودند. همه قاطی جمعیت بودند. و حتی من فکر میکنم در بین ما زنها هم نیروهای لباس شخصی زن بود. حتا شعارهای الله اکبر یا حسین را هم تحمل نمیکردند و به خانوادهی اعرابی و خانوادهی فهیمی گفته بودند که اگر کسی شعار بدهد، ما افراد را دستگیر میکنیم.»
دوشنبه ساعت ۹ شب دوستان و آشنایان سهراب در خانهی او گرد هم میآیند تا برایش شمعی روشن کنند. مادران صلح و مادران عزادار نیز میروند تا به پروین فهیمی بگویند که تو تنها مادر داغدار این سرزمین نیستی. اولين نبودی و آخرین نیز نخواهی بود.
نوینسده: میترا شجاعی
0 نظر