اعتراض زندانیان زن در قرچک به تشدید اعدام‌ها، نامه ی گلرخ ایرایی از زندان

 


شامگاه ۵ مرداد، زندانیان سیاسی زندان قرچک مراسمی را به‌منظور بزرگداشت #مهدیحسنی و #بهروزاحسانی، که در سحرگاه همان روز اعدام شده بودند، برگزار کردند. در این مراسم، ضمن محکومیت حمله‌ی وحشیانه به زندانیان سیاسی زندان قزل‌حصار، نگرانی خود را نسبت به وضعیت آنان ابراز داشتند.

مراسم ساعت ۹ شب در راهروی قرنطینه‌ی زندان قرچک با اجرای سرودهایی چون «خون ارغوان‌ها» آغاز شد و با شعارهایی نظیر «تا لغو حکم اعدام ایستاده‌ایم، تا پایان»، «مرگ بر دیکتاتور»، و «حکومت اعدامی نابود باید گردد» ادامه یافت.

در ادامه، زندانیان فاجعه‌ی انسانی روز شنبه ۴ مرداد در زندان قزل‌حصار را بازگو کردند؛ رویدادی که منجر به تبعید #سعید_ماسوری به زندان زاهدان شد و با اعمال خشونت علیه سایر زندانیان سیاسی همراه بود؛ از جمله ضرب‌وشتم، بستن دست و پا، کشیدن کیسه بر سر و انتقال به سلول انفرادی.

پس از این روایت، با سر دادن شعار «مرگ بر دیکتاتور» به داخل بند بازگشتند و در کنار یکدیگر درباره‌ی ضرورت لغو احکام اعدام، مقاومت در برابر دیکتاتوری و خشونت عریان جمهوری اسلامی، و همچنین کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» به گفت‌وگو پرداختند. آنان این روند غیرانسانی و نفرت‌انگیز علیه زندانیان سیاسی قزل‌حصار را محکوم کرده و بار دیگر نگرانی عمیق خود را اعلام کردند.

گلرخ ایرایی از زندان قرچک: چه سخت جان شدیم ما

«خبر آمد.
از آن‌جا.
از آنان.
پیراهن‌شان پاکیزه بود و خم بر ابرو نداشتند…»

صبح پنج مرداد ۱۴۰۴ خبر قتل حکومتی دو زندانی سیاسی در زیرنویس شبکه خبر اعلام شد. بچه‌ها زیر تلویزیون قرنطینه زندان قرچک به خط شده بودند. کسی را یارای سخن گفتن نبود. اندوهی جمع را فراگرفته بود. چشم‌ها تر می‌شدند و نگاه‌ها مبهوت مانده بود. کمی بعد در اخبار تکمیلی اسامی مهدی و بهروز به زیرنویس خبر اضافه شد. مهدی محسنی و بهروزاحسانی.
نه دیده بودیمشان و نه صدایشان را شنیده بودیم. اما چه خویشی و قرابتی بین‌مان شکل گرفته بود. گویی پاره‌های تن‌مان سربه‌دار شده بودند و به واقع نیز چنین بود. در ماه‌های اخیر به کرات نام‌شان را همراه با شعارها و سرودهای‌مان در «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» فریاد کرده بودیم و هر بار به همراه دیگر خویشان و رفقای در اسارت سرکوب و زیر حکم مرگ مرورشان کرده بودیم. حالا سربه‌دار شده بودند و اندوه نبودن‌شان سینه را از خشم و کینه مالامال می‌کرد. با خود زمزمه می‌کردیم
«می‌دانیم ایستادگی کردند و صبوری…» از این حجم از توحش در حیرت بودیم. اگرچه دیر آشنا بود.
نیروی سرکوب همبندیان بهروز و مهدی را با ضرب‌وشتم و با غل و زنجیر ربوده بودند. سعید_ماسوری نماد مقاومت و ایستادگی را پس از ۲۵ سال حبس بی‌وقفه به زندانی دیگر منتقل کرده بودند و بهروز و مهدی را به قتل‌گاه برده بودند. چه سخت جان شدیم ما.
تا شب غبار اندوه از چهره و بغض از نگاه زدودیم و بر ریشخندهای گزنده انگشت‌شمار همبندیان دریده‌چشم که جان را می‌خراشید نیز غلبه کردیم. دست در دست هم سرود مقاومت سر دادیم و یاد آن سربه‌داران را گرامی داشتیم. آنان که تا آخرین دم، جان کلام «ناظم حکمت» را زیسته بودند.

«می‌دانم که پوزخندزنان می‌نگریستند خصم را. خم بر ابرو نداشتند…»
یادشان گرامی و مسیر آزادگی‌شان  پر رهرو.

گلرخ ایرایی
زندان قرچک
مرداد ۱۴۰۴

Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید