مادرم رفت! - لیلا سیف‌اللهی

در پایان ۱۲ روز پر التهاب و درست روزی که آتش بس اعلام شد، مادرم گر چه پیر و خسته از بیماری ولی به دلیل عدم دسترسی به امکاناتی که علتش شرایط جنگی روزهای قبل بود، فوت شد. چه بسا انسان‌های دیگری همچون او که در لیست بلند بالای تلفات ناشی از جنگ نمی‌آیند. 

جنگ خانمان‌سوز است. خانواده‌ها را از هم می‌پاشد. خانه‌ها را ویران می‌کند و تمام آنچه انسان با رنج و کار فراهم کرده را در یک آن نابود می‌کند. جنگ سرمایه‌های مادی و معنوی جامعه را از بین می‌برد و در عوض سرمایه بر سرمایه جنگ افروزان می‌افزاید. جنگ افروز در هر طرف که باشد تنها به منفعت خود فکر می‌کند. او با استفاده از بی‌عدالتی‌ها و شکستن قوانین جامعه انسانی به جایی رسیده و به همین دلیل نمی‌تواند آورنده آزادی و عدالت باشد. برقراری آزادی و عدالت برعهده مردمی است که اسارت و بی‌عدالتی را با گوشت و پوست خود حس کرده‌اند و لذا قدر آن را می‌دانند و در صورت رسیدن به آن محال است که آن را به سادگی از دست بدهند.

مادرم به شهادت کسانی که با او از نزدیک مراوده داشتند زنی مهربان بود. او باهوش- اهل مدارا و بر ایمان خود به خدا استوار بود. وطنش را دوست داشت و به محیط و آنچه در دنیا می‌گذشت، آگاه بود. حافظه خوبی داشت مطالعه می‌کرد و گاه که مجال بود آنچه خوانده بود را برای ما تعریف می‌کرد.

او هم یک قربانی مرد-پدرسالاری بود چون وقتی در مدرسه ابتدایی انشای خوبی با خطی قشنگ نوشت و معلم برای تشویق او آن را به پدرش نشان داد، پدر به این استدلال که نوشتن نامه را بلد شده و این برای یک دختر کافی است، از ادامه تحصیل‌اش ممانعت کرد. قربانی یک جامعه نا اگاه و پیرو سنت‌های پوسیده بود چون انتظار جامعه زمان او از زن تنها خانه‌داری و فرزند آوری بود. او در سن ۱۵ سالگی با پدرم که ۱۰ سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد و وقتی ۱۷ ساله بود، اولین فرزندش را به دنیا آورد. از ۸ زایمان او شش فرزند زنده ماندند. فاصله بارداری‌هایش ۲ تا ۳ سال بود به استثنای من که با فرزند قبلی ۹ سال فاصله سنی دارم. کم خونی و بارداری‌های متعدد باعث نارسایی قلبی‌اش شد، همان دلیل ظاهری مرگش. حال که می‌خواهم تصویری از مادرم که از ۷ سال پیش، و الان برای همیشه، از آغوش گرمش محروم شدم داشته باشم، می‌بینم به خاطر وجود او بود که در اغلب موارد بیماری با مراقبت‌هایش و دادن داروهای خانگی و گیاهی بسیاری که می‌شناخت حال ما زود خوب می‌شد. او و پدر عزیزم بودند که همیشه از خواسته‌های خود به خاطر بچه‌های‌شان گذشتند. آنها همیشه مشوق درس خواندن و تحصیل ما، بچه‌های‌شان، بودند. هر وقت یکی از ما از وقت معمول دیرتر به خانه می‌رسید هر دو را نگران و منتظر می‌یافت. خلاصه این که مادرم مثل اغلب مادرانی که دیده و می‌شناسم تجسم کامل مهربانی و عشق بود. افسوس که از آغوش گرم او برای ابد محروم شدم.

چهارم تیر ۱۴۰۴

 برگرفته از فیس‌بوک لیلا سیف‌اللهی

 


Tags: ,

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید