متن اصلی سخنرانی منصوره بهکیش در برنامه کانون دوستداران فرهنگ ایران در ۲۳ خرداد ۱۴۰۰/ ۱۳ ژوئن ۲۰۲۱ در فضای زوم.
صحبتهای من در آن برنامه فشرده این متن بود.
با درود و تشکر از دست اندرکاران برنامه و تمام کسانی که صدای ما خانوادهها را می شنوند و این صداها را بلند می کنند.
با درود به تمامی جان های شیفته که برای رسیدن به دنیایی آزادانه و عادلانه، تا پای جان ایستادند و در برابر دیکتاتوری اسلامی ایران سر خم نکردند.
با درود به تمامی زندانیان سیاسی و خانوادههای شان که با تمام اذیت و آزار و شکنجه های حکومت و علیرغم شیوع ویروس کرونا باز هم در زندان ها و پشت دیوار زندان ها شجاعانه ایستادهاند و حتی فریاد اعتراض شان از داخل زندان ها بلند است.
در اینجا هم چنین میخواهم یادی کنم از مادرم و تمامی مادران و خانوادههای خاوران که سالها زیر تیغ سرکوب های حکومت به اشکال مختلف در برابر بیدادگران ایستادند و آزادی خواهی و عدالت جویی را به ما آموختند و از میان ما رفتند.
و با درودهای گرم به مادران و خانوادههای خاوران و دیگر خانوادههای دادخواه که زندهاند و از همان آغاز تا به امروز برای دادخواهی و پایان دادن به ظلم هم چنان ایستادهاند و مبارزه میکنند.
موضوع صحبت امروز من دادخواهی است، همان فعالیتی که سال هاست با پیگیری و پایداری، در همراهی با دیگر خانوادهها، در ایران برایش ایستاده و مبارزه کردهام و به جرأت میتوانم بگویم که هنوز خیلی چیزها را درباره آن نمیدانیم و باید بخوانیم و تجربه کنیم تا بتوانیم راه درست را بیابیم و بهتر و موثرتر جلو برویم.
جنبش دادخواهی چیست؟
جنبش دادخواهی زمانی سر بر میآورد که حکومت با خشن ترین سرکوب ها و جنایت ها میخواهد جامعه را به سکوت بکشاند تا به وضعیت موجود تن دهیم، ولی افراد آسیب دیده به شکل جمعی به عنوان مبارزهای اجتماعی و مستمر و پیگیرانه به این سرکوب ها و جنایت ها اعتراض می کنند. حکومت های دیکتاتوری و تمامیت خواه برای ماندن بر قدرت مبارزان و معترضان را سرکوب کرده و به بند میکشند و شکنجه کرده و میکشند تا با ایجاد رعب و وحشت در جامعه جلوی آزادی خواهی را بگیرند و در نتیجه مردم به دیکتاتوری تن دهند. تن دادن به دیکتاتوری نیز باعث میشود که حکومت دوباره و دوباره بتواند سرکوب و جنایت کند. جنبش دادخواهی با اعتراض به سرکوب ها، جنایت ها و بیعدالتیها و پیگیری برای دانستن حقیقت و چرایی و چگونگی جنایت ها در ایران میخواهد حکومت را به مسئولیت پذیری و پاسخگویی بکشاند تا بتواند شرایط وجودی دیکتاتوری را از بین ببرد و جلوی تکرار جنایت را بگیرد. جنبش دادخواهی به دنبال جامعهای آزادانه و عادلانه است که انسانها فارغ از هر اندیشه و عقیدهای بتوانند آزاد نفس بکشند و فعالیت و زندگی کنند، بتوانند تشکل و تجمع و تظاهرات داشته باشند و بتوانند به دیکتاتوری نه بگویند و برای کسب آزادی و برقراری دموکراسی و عدالت و برابری مبارزه کنند و سرکوب نشوند.
بارها دوستان پرسیدهاند یا معترض شدهاند که ما دادمان را از چه کسانی میخواهیم بگیریم؟ چه کسی قرار است به داد ما خانواده های کشته شدگان برسد؟ آنها میگویند دادخواهی تنها زمانی بوقوع خواهد پیوست که این نظام ضد بشری سرنگون شده باشد.
بی تردید برای رسیدن به آزادی و برقراری عدالت باید این حکومت ظالم را سرنگون کنیم، هیچ شکی در این ندارم و در طی این سال ها نیز هر چه در توانم بوده است را انجام داده و خواهم داد. ولی الزاما با سرنگونی این حکومت آزادی و عدالت برقرار نمی شود، همان گونه که در بسیاری از کشورها حکومت های دیکتاتوری سرنگون شدند و جای شان را دیکتاتوری دیگری گرفت، همان گونه که حکومت شاه سرنگون شد و حکومتی ظالم تر جایش را گرفت. اشتباه این دوستان در این است که دادخواهی را تنها یک کنش حقوقی در نظر میگیرند و تصور میکنند که ما خانوادههای دادخواه تنها به دنبال شکایت کردن و تشکیل دادگاه (چه داخلی چه دادگاه بین المللی) و امثال آن هستیم.
به نظر من فعالیتهای دادخواهانه بسیار فراتر از دادخواست های حقوقی است. من با توجه به تجاربی که سالها از حضور در جنبش دادخواهی در ایران دارم، معتقدم که دادخواهی تنها یک کنش حقوقی نیست.بلکه یک جنبش مبارزاتی است که زوایای مختلفی دارد:
۱- از منظر فرهنگی، اینکه به تمکین در برابر سرکوب و تبعیض و جنایت تن ندهیم و نگذاریم که تبعیض و تحقیر و بیعدالتی و لب گزیدن و تحمل کردن، فرهنگ ساری و جاری و عادی زندگیمان شود و به سادگی از سرکوب ها و جنایت ها روی برگردانیم و خودمان را به ندیدن و نشنیدن بزنیم.
۲- از منظر اجتماعی، اینکه جامعه را مورد مخاطب قرار دهیم و مسئولیت پذیر کنیم که نسبت به سرنوشت خود و دیگری حساسیت نشان دهند و آگاهی یابند و جنایت بر دیگری را جنایت بر خود بدانند و اجازه ندهیم که زندان و شکنجه و قتل و جنایت در جامعه نهادینه شود تا بتوان جلوی تکرار جنایت را گرفت.
۳- از منظر حقوقی، اینکه حقوق فردی و اجتماعی خود را بشناسیم و آن را پیگیرانه و در سطوح مختلف از حکومت و از جامعه داخلی و بینالمللی طلب کنیم و اجازه ندهیم که ما و حقوق انسانی مان را نادیده بگیرند و ما را حذف کنند.
۴- از منظر سیاسی، اینکه خودمان را در حق تعیین سرنوشت مان سهیم بدانیم و به سیاستها و قوانین و رویه های تبعیض آمیز و ناعادلانه اعتراض کنیم و در ساختن دنیایی انسانی و جامعهای دموکراتیک کوشا باشیم تا بتوانیم جلوی آزادی کشی و جنایت را بگیریم و در مسیر برقراری عدالت حرکت کنیم.
جنبش دادخواهی تن به پذیرش سرکوب و جنایت نمی دهد و به دنبال آزادی و برقراری عدالت است و بی تردید بدنه اصلی این جنبش خانوادههای زخم خورده هستند و دیگر دادخواهان نیز میتوانند این جنبش را همراهی و تقویت کنند. اصل اولیه دادخواهی نیز مقاومت در برابر ظالمان و جنایت کاران است. این که جنایت های حکومت را افشا کنیم و جامعه را آگاه سازیم که در برابر این بی عدالتی ها بایستند. این که تن به ظلم ندهیم و در برابر سرکوب، بازداشت، شکنجه و جنایت سکوت نکنیم و بایستیم. این که اجازه ندهیم که عزیزان ما را برای عقایدشان، برای مبارزات شان، برای ایجاد تشکل، برای اعتراض، برای اعتصاب و غیره به زندان بیاندازند، شکنجه کنند یا بکشند. این که حاکمان را به پاسخ گویی و مسئولیت پذیری بکشانیم. بنابراین رویکرد مهم دادخواهی مقاومت و ایستادگی و افشای ستم کاران و جنایت کاران و فریاد زدن علیه آزادی کشی و پایان دادن به بی عدالتی است. در سرانجام دادخواهی نیز باید دادگاه هایی مردمی، علنی و عادلانه برگزار کنیم و تمامی جنایت کاران را به دادگاه بکشانیم و محاکمه و مجازات کنیم و هم چنین باید هوشیار باشیم که دادخواهی در میانه راه مانند بسیاری از کشورها مثله نشود.
برای روشنتر شدن موضوع چند مثال می زنم: حکومت در دهه شصت جنایت های بسیاری کرد. اگر همان زمان تعداد زیادی از خانوادههای کشته شدگان و بازداشت شدگان در برابر حکومت می ایستادند و به خیابان میآمدند و اعتراض میکردند، آیا این حکومت میتوانست این همه سال معترضان را بازداشت کند و بکشد و ظلم را ادامه دهد؟ امکان نداشت. چند نفر از خانوادههای کشته شدگان دهه شصت با مادران و خانوادههای «دادخواه» خاوران همراه شدند؟ متأسفانه به دلیل سرکوب شدید بسیاری از این خانوادهها سکوت کردند یا معتقد بودند که این فعالیتها فایدهای ندارد و تنها راه باید سرنگونی حکومت باشد و در نتیجه یا به خفا رفتند یا غیر فعال شدند. گفته میشود که حکومت بین ۴۰۰۰ هزار تا ۵۰۰۰ هزار نفر از زندانیان سیاسی را در قتل عام تابستان ۶۷ کشته است، چند نفر از این خانوادهها معترض و فعال شدند و به این جنایت ها اعتراض کردند؟ لطفاً نگویید که با سرکوب وحشیانه و شدید حکومت امکان چنین فعالیتهایی وجود نداشت، مگر مادران و خانوادههای «دادخواه» خاوران زیر تیغ سرکوب شدید حکومت در ایران اعتراض نکردند و نمی کنند. مگر فعالان دیگر جنبش ها در ایران زیر تیغ سرکوب شدید حکومت اعتراض نمیکنند و به زندان نمی افتند. سازمان مجاهدین ادعا میکنند که حکومت حدود ۳۰ هزار نفر از زندانیان سیاسی را در تابستان ۶۷ کشته است. هرچند چنین ادعایی را قبول ندارم، ولی همه میدانیم که تعداد زندانیان سیاسی مجاهد که در دهه شصت و تابستان ۶۷ کشته شدند، خیلی بیشتر از زندانیان سیاسی چپ بودند، ولی چند نفر از خانوادههای کشته شدگان مجاهد در ایران به خیابان آمدند و به این جنایت ها اعتراض کردند؟ غیر از سال ۶۰ که تعداد زیادی از خانوادههای مجاهد در خیابان اعتراض کردند یا تعداد محدودی که به خاوران می آمدند، تعداد خانوادههای معترض مجاهد را کمتر در این سالها در ایران دیده ایم. به همین سالهای اخیر باز گردیم، گفته شده که حدود ۱۵۰۰ نفر از معترضان در آبان ۹۸ کشته شدهاند، چند نفر از خانوادههای کشته شدگان آبان ۹۸ و بازداشت شدگان این اعتراضات به صورت علنی معترض حکومت شدند؟ نگویید که منصوره بهکیش در جای امن نشسته است و این حرفها را میزند، نه من تا سه سال و نیم پیش در ایران بودم و بارها برای فعالیتهای دادخواهانه و همراهی با دیگر خانوادهها برای دادخواهی بازداشت، بازجویی و به اشکال مختلف سرکوب و دجار مجرومیت شدم و پس از ۳۹ سال مقاومت در ایران در سن ۶۰ سالگی با حکمی سنگین به اجبار به تبعید تن دادم. واقعیت تلخ این است که خانوادههای دادخواه و معترض در ایران غیر از مادران و خانوادههای خاوران که اغلب از خانوادههای فعالان سیاسی چپگرا بوده و هم چنان فعال هستند، دیگر خانوادههای دادخواه و معترض در ایران تعدادشان بسیار اندک است و امیدوارم روزی تمامی این خانوادهها معترض فعال شوند. من میگویم اگر تعداد بیشتری از خانوادههای کشته شدگان و زندانیان سیاسی از همان ابتدا به خیابان میآمدند و به این جنایت ها اعتراض میکردند و دیگران نیز آنها را همراهی میکردند، آیا این حکومت میتوانست ۴۳ سال دوام بیاورد؟ بی تردید نمی توانست. اگر خانوادههای زخم خورده از همان آغاز به وضعیت موجود تن نمی دادند و در انتخابات ظالمانه و غیر دموکراتیک این حکومت شرکت نمی کردند، آیا این حکومت میتوانست تا به حال دوام بیاورد؟ بی تردید نمی توانست. جنبش دادخواهی میخواهد خانوادههای آسیب دیده و جامعه را فعال کند که از حالت سکون و یا معترض خاموش به معترض فعال بدل شویم. معترضان را میگیرند و بازداشت میکنند، ولی چند درصد ما در ایران با خانوادههای معترض همراه میشویم و به این بازداشت ها و جنایت ها اعتراض می کنیم؟
متأسفانه برخی از فعالان سیاسی ما حضور در این جنبش ها را بیفایده میدانند زیرا معتقدند که تمام این ظلم ها و بیعدالتیها و تبعیض ها زمانی از بین خواهد رفت که این حکومت سرنگون شود، ولی راهکار نمی دهند. من به آن بخش از فعالان که میخواهند با کمک گرفتن از دولت های خارجی به آزادی دست یابند کاری ندارم زیرا چنین رویکردی را به هیچ وجه قبول ندارم. روی صحبت من فعالانی هستند که به تغییر ساختار ناعادلانه موجود با نیروی مستقل و مردمی اعتقاد دارند. از این فعالان میپرسم یک حکومت ظالم چگونه میتواند با نیروی مردم سرنگون شود؟ یا باید به روشهای قدیمی سازمان های چریکی عمل کنیم. اینکه موتور کوچک حرکت کند و نشان دهد که این حکومت آن قدرها هم قدرتمند نیست و میتواند ضربهپذیر باشد و سپس موتور بزرگ جنبش های مردمی به راه بیفتند که چنین رویکردی را بسیاری از ما نه تنها قبول نداریم بلکه امکان آن را هم نداریم، زیرا حکومت سازمان های سیاسی را به همین دلیل در ایران تار و مار کرده است، یا باید جنبش ها را تقویت کنیم تا در فضای سرکوب گرانه موجود با پذیرش خطرها و با شجاعت در برابر حکومت بایستند و صدای اعتراض شان را بلند کنند و به خیابان بیایند و به وضعیت موجود تن ندهیم. با قدرتمند شدن هر یک از این جنبش ها و با پیوست آنها به همدیگر میتوانیم قدرتمندتر شویم و به دیکتاتوری پایان دهیم و دنیایی آزادانه و عادلانه بسازیم.
کاش دوستانی که انتظارشان از جنبش ها در ایران این است که تنها با شعار سرنگونی به خیابان بیایند، این را میفهمیدند که حمایت و فعال کردن جنبش ها با مطالباتی که در آن شرایط میتوانند مطرح کنند، چقدر اهمیت دارد. حکومت این را به خوبی فهمیده است و به همین دلیل نیروهای مؤثر در جنبش ها را به شدت سرکوب میکند، ولی برخی از دوستان متأسفانه هنوز نقش این جنبش ها را نفهمیده اند و گاه به نوعی آن را نادیده می گیرند. به هر روی جنبش دادخواهی و دیگر جنبش های مستقل در ایران زنده و پویا هستند و امید که با حمایت های همگی ما قدرتمند شوند.
از روزی که جمهوری اسلامی ایران بر مبارزات مردمی که برای پایان دادن به دیکتاتوری شاه به خیابانها آمده بودند، سوار شد، این روند گسترده ی سرکوب، خشونت، آزادی کشی، کشتار سازمان یافته، بیعدالتی، تبعیض و نابرابری، پیاپی ادامه داشته است و تمامی جناح های در قدرت، در سرکوب معترضان و مبارزان و سقوط زندگی مردم به مرز نابودی، سهیم بوده و متحدانه عمل کردهاند و بی تردید روزی باید در دادگاه های عادلانه و علنی پاسخ گوی تمامی این بیعدالتیها باشند. این یکی از مهمترین خواست های جنبش دادخواهی در ایران است، هم چنان که خواست پایان دادن به شکنجه و لغو مجازات شلاق و اعدام و خواست آزادی زندانیان سیاسی از مهمترین خواست های جنبش دادخواهی در ایران است. اگر این جنبش ها قدرتمند و همه گیر شوند، بی تردید میتوانیم به ظلم و بیعدالتی در ایران پایان دهیم.
حال میخواهم تنها با ذکر چند نمونه از وضعیت زندانیان سیاسی در ایران بگویم و بر ماست که به این سرکوب ها و بیعدالتیها به شدت اعتراض کنیم.
۱- اسماعیل گرامی، از بازنشستگان معترض ۶۷ ساله، توسط دادگاه انقلاب تهران به ۵ سال حبس تعزیری، ۷۴ ضربه شلاق و دو میلیون تومان جریمه نقدی محکوم شد. ایشان در تاریخ ۱۴ فروردینماه توسط نیروهای امنیتی بازداشت و پس از مدتی به قرنطینه زندان تهران بزرگ منتقل شدند.
۲- نوید افکاری را کشتند و دو برادرش وحید و حبیب افکاری را ماه هاست که در انفرادی نگاه داشتهاند و خانواده دادخواهش را مدام مورد اذیت و آزار قرار می دهند. سعید افکاری در توئیتی نوشت: «خانواده ام و تعدادی اقوام امروز ۱۴۰۰/۳/۲۲ در اعتراض به ۲۸۰ روز انفرادی برادرانم جلوی زندان عادل آباد حاضر شدند. ماموران لباس شخصی مادرم، خواهرم، پدرم، خالههایم و بقیه را مورد ضرب و شتم شدید قراردادند. گوشیهای همراه را ضبط، خواهرم و یکی از زنان را بازداشت و پس از ساعتی آزاد کردند.». هم چنین ناهید شیربیشه (مادر پویا بختیاری)، سکینه احمدی (مادر ابراهیم کتابدار)، نرگس محمدی، پوران ناظمی و جعفر عظیم زاده که برای دیدار با خانواده افکاری به شیراز رفته بودند را برای چند ساعت بازداشت و سپس آزاد کردند.
۳- بخشی از بیانیه ۳۰ زندانی سیاسی در خصوص درگذشت ساسان نیک نفس، همبندی آنان در زندان تهران بزرگ را در زیر میآورم که هم مقاومت زندانیان سیاسی حتی از درون زندان ها را نشان دهم و هم سبعیت و جنایت های حکومت را حتی در دوران انتخابات که میخواهند ظاهر بهتری به خود بگیرند. این ۳۰ زندانی در بخشی از بیانیه خود نوشته اند اند: «عصر روز شنبه پانزدهم خرداد ماه جوانی خوشنام مردی شریف از هم بندان ما در بند قرنطینه زندان تهران بزرگ در اثر قصور عامدانه قوه قضاییه جانش ستانده شد. «ساسان نیک نفس» همزمان از چند بیماری سخت قلبی ،کلیوی، اعصاب و روان و دیابت رنج می برد و طی ۱۱ ماهی که ناعادلانه در حبس بود تنها هم بندانش از او مراقبت می کردند. پدر دو دختر خردسال که به جرم تحریر چند نگاشت در شبکه های اجتماعی دچار مصیبت حبس ۵ ساله شده بود، اکنون قربانی حکومتی شده که در این ۴۳ سال شوم و سیاه؛ به بند کشیدن، شکنجه ،کشتار و نابود کردن خانواده ها، تفریح لذت بخش جلادان آن بوده است. آدمی از این حجم از قساوت متحیر می شود که ساسان ها و بهنام محجوبی ها با وجود ابتلا به چندین بیماری جسمی و روحی محبوس می شوند به گونه ای که نه تنها مشمول قانون عدم توانایی تحمل حبس نمی شوند، بلکه در زندان به سبب عدم رسیدگی جان می سپارند. گویی ماشین مرگ قوه قضاییه سرِ باز ایستادن ندارد و اینگونه است که زندانیان سیاسی دیگری از جمله حسین هاشمی و محمد ترکمانی و چندین تن دیگر هم اکنون مدت یک هفته است که به بند جرایم خشن منتقل شده و در اعتصاب غذا به سر میبرند و هر لحظه امکان دارد به سرنوشت دردناک علیرضا شیر علی محمدی دچار شوند که ۳ سال پیش در همین زندان ناجوانمردانه به قتل رسید.».
در پایان به عنوان یک فعال چپ، با اینکه هیچ گاه حزب توده و سازمان فداییان اکثریت را قبول نداشتم و عصوی از فداییان خلق نیز نبودم، ولی به خاطر تعلق شخصی به سازمان چریک های فدایی خلق ایران و هم اینکه شش نفر از خانوادهام از سازمان فداییان اکثریت و اقلیت بودند که در دهه شصت توسط حکومت کشته شدند، از افرادی چون فرخ نگهدار و هم پالکی هایش عرق شرم بر تن ام مینشیند، وقتی میبینیم که برای حفظ این حکومت فاسد و جنایت کار هم چنان دست و پا میزنند. و به شدت خشمگین میشوم، وقتی میبینیم که با وقاحت تمام برای رسیدن به مقصود خود از نام عزیزان ما استفاده ابزاری می کنند، عزیزانی چون برادرم محمود بهکیش و دیگر عزیزانی که عضو سازمان فداییان اکثریت بودند و در کشتارهای دهه شصت و در تابستان ۶۷ در برابر این حکومت ظالم و بیدادگاه های تقتیش عقایدش ایستادند و کشته و سر به نیست شدند و این حکومت هم چنان برای پاک کردن آثار جنایت هایش، خانوادههای دادخواه را سرکوب و خاوران و دیگر گورستان ها را به طرق مختلف تخریب می کند.
باز هم میخواهید به ماندگاری این حکومت فاسد و جنایت کار رأی دهید و هر روز شاهد جان کندن عزیزان مان در زندان ها و بیرون از زندان ها باشیم؟
سربلند و پیروز باشیم!
منصوره بهکیش
به روز شده در ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
مادران پارک لاله ایران
خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم.
خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.
خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.
۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱:۱۳
درد را از هرطرف که بنویسیم درد است با درود به منصوره بهکیش که در این سالهای لحظه ای از مبارزه درراه دادخواهی کوتاه نیامد رای بی رای