خانوادههای عزیز کشته شدگان اعتراض های اخیر، با دلی پر خون و قلبی آکنده از درد به شما تسلیت میگویم و شریک غم سنگین و بی پایان تان هستم. متأسفانه هیچ کدام از عزیزان شما را نمی شناختم، ولی مرگ سرخ شان به شدت مرا تکان داد و قلبم را سوزاند و هیچ گاه این حاکمان جنایت کار را نخواهم بخشید و تا زندهام، همراه تان دادخواه آن عاشقان زندگی خواهم بود
دلم سخت گرفته است و دستم به نوشتن نمی رود، کاش آنجا کنار مردم معترض بودم، کنار خانوادههایی که هماکنون داغ دارند و کمتر خبری از وضعیت شان در اخبار و رسانهها می شنویم. یا کنار خانوادههایی که عزیزان شان را در گوشه ی خیابانها و بیمارستان ها گم کرده اند یا پشت درهای زندان ها به دنبال عزیزان خود میگردند و نمیدانند که چه بلایی بر سر آنها آوردهاند یا چه سرنوشتی در انتظارشان هست. یا خانوادههایی که برای در امان ماندن تن زخمی عزیز زنده یا کشته شده ی خود، آنها را به بیمارستان ها نبرده اند تا از دست ماموران امنیتی در امان بمانند و خبری از وضعیت دردناک شان نیست.
با خود میگویم چگونه مسئولان یک حکومت میتوانند در عرض چند روز با خشونتی افسار گسیخته به مردم کشور خود حمله کنند و تعداد زیادی از مردم معترض را که برای گرفتن حق خود برای یک زندگی انسانی به خیابانها آمدهاند را این چنین وحشیانه و در روز روشن بزنند و بکشند و بازداشت کرده و دوباره آنها و خانوادههای شان را شکنجه دهند؟ باز به خود نهیب میزنم و میگویم مگر جنایت های این حکومت پلید اما و اگر دارد!؟ رویه ی چهل ساله ی این حکومت خون ریز همین بوده است، تنها تفاوت امروز و دیروز در این است که امروز با مردمی جان به لب رسیده روبرو هستند که از تمامی حقوق اقتصادی- اجتماعی و سیاسی خود محروم شدهاند و برای گرفتن حقوق خود به خیابان آمده و مبارزه می کنند، نه با فعالان سیاسی که جان های شیفته شان را در کف دست گذاشته اند تا به دیکتاتوری و بی عدالتی موجود برای همگان پایان دهند.
امروز وقتی به قیافه ی تک تک مسئولان می نگرم، ترس، وحشت و شکست را به وضوح در اعضای صورت شان میبینم. آنها به خوبی میدانند که دوران استحکام شان به سر رسیده و در سراشیبی سقوط قرار دارند. به همین دلیل از شجاعت و مقاومت مردمی که حتی با دستان خالی در برابرشان می ایستند، به شدت می ترسند. آنها به خوبی میدانند که اگر این مردم به پا خیزند چه سرنوشتی در انتظارشان خواهد بود. آنها ترسیده اند زیرا برای اداره ی کشور به شدت ناتوان شدهاند و این ناتوانی وحشت شان را دو چندان کرده است. تمام آنهایی هم که اندک امیدی به بهبود شرایط موجود داشتند نیز از اینها ناامید شدهاند، چون فساد تمام تار و پود کشور را در بر گرفته و همه چیز از توان شان خارج شده است و به همین دلیل از یک سو میزنند و میکشند و تهدید و بازداشت میکنند و از سوی دیگر با وقاحت تمام به دروغ متوسل میشوند تا بتوانند چند صباحی بیشتر دوام بیاورند.
حتی در زمان نطق های نمایشی شان، قیافه های وحشت زده آنها از پشت لبخندهای تصنعی شان کاملاً مشهود است و میدانند که حتی اطرافیان شان هم دیگر اطمینانی به این حرفها ندارند و اغلب در دل یا تلخ خند میزنند یا با خود می گریند و وحشت را در نگاههای آنها نیز میتوان دید. آنها به خوبی خطر را احساس کردهاند و میدانند که چه توفان سهمگینی را پیش رو دارند و طولی نخواهد کشید که این مردم به خروش آمده، آنها را از اریکه قدرت به زیر کشیده و به دادگاه های عادلانه و علنی خواهند کشاند و مجازاتی سنگین در انتظارشان خواهد بود، البته اگر شانس بیاورند و از خشم مردم زنده بمانند. مردمی که چهل سال خون جگر خورده و هستی شان نیست و نابود شده است و بی تردید هیچ یک از این مسئولان جنایت کار را نخواهند بخشید و همه باید پاسخ گوی شراکت شان در این همه تبعیض و بیعدالتی و جنایت باشند.
باز فکرم پر میکشد به سی و یک سال پیش در همین روزها، در چهارم آذر ۱۳۶۷ که خانوادهام را به کمیته تهران پارس صدا کردند و دو ساک کوچک تحویل دادند و شفاهی گفتند که محمود و محمدعلی را کشته اند و هزاران خانواده ی دیگر نیز چنین سرنوشتی داشتند. زندانیانی که پیش از آن در دادگاه هایی ناعادلانه و غیرعلنی محاکمه و به زندان محکوم شده بودند و در بیخبری مطلق آنها را بدون هیچ توضیحی و با دستور مستقیم روح الله خمینی و هم دستی دیگر مسئولان و زیر نظر «هیات مرگ» کشتند و هنوز پس از این همه سال هیچ کدام از ما نمیدانیم که چه بلایی بر سر آنها آوردهاند. حال همان جنایت کاران بر مسند قدرت اند و مردم را قضاوت می کنند. «ابراهیم رییسی» رئیس فعلی قوه قضاییه و «محمد مقیسه-ناصریان» قاضی فعلی بسیاری از پرونده های فعالان سیاسی و اجتماعی که عضو اصلی هیات مرگ بوده اند. آنها و هم دستان شان قتل عام تابستان ۱۳۶۷ را در سکوتی مطلق انجام دادند و حالا پس از چهل سال نیز همان میکنند که طی این چهل سال کرده اند، چه در خیابانها و با شلیک مستقیم گلوله، چه در زندان ها و زیر شکنجه و تهدید زندانیان و بازماندگان و بستن تمام ارتباط ها و در سکوت خبری.
این روزها آرام و قرار ندارم و در فکر خودم را به کردستان، به خوزستان، به شیراز، به کرج، به شهریار و تهران میرسانم و پرسان پرسان آدرس خانهها را جویا میشوم و دلم میخواهد که خانوادههای کشته شدگان و خانوادههای زندانیان سیاسی را از نزدیک ببینم و به آنها بگویم که دردشان درد من و ماست و یک لحظه از فکرشان غافل نمیشوم و به شدت نگران سرنوشت آنها و عزیزان شان هستم که زیر فشارهای حکومت نمیتوانند فریاد اعتراض شان را بلند کنند، ولی ضرورت دارد که دادخواهی مان را با هم پیوند دهیم.
حکومت نیز از همین همراهیها واهمه دارد و برای همین تمام ارتباط ها را قطع میکند تا این جنایت ها را در سکوت خبری از سر بگذراند، ولی هیچ کدام از این جنایت ها نه فراموش میشود و نه بخشیده و با هر جنایتی که میکنند، جنایت های قبلی شان نیز زنده می شود. البته آنها تجربهی سال ۸۸ را دارند که صدای جنایت های شان توسط خانوادههای دادخواه و فعالان سیاسی و اجتماعی به سراسر دنیا رسید و همراهان بسیاری یافتند و به همین دلیل این بار تمام ارتباط ها را قطع کردند. همان تجربه ی بسیار تلخی که ما در کشتار زندانیان سیاسی در دهه ی شصت و به ویژه در تابستان ۶۷ داشتیم، ولی حال شرایط تفاوت دارد و دیگر نمیتوانند این جنایت ها را در سکوت خبری خفه کنند. مهمترین دلیل این است که کشته شدگان امروز، کشته شدگان گروههای سیاسی دهه ی شصت نیستند که در اقلیت بودند، امروز با مردمی از جنس کف خیابان روبرو هستند، همان مردمی که برای حق زندگی می جنگند. اکثریتی که سال هاست از تمامی حقوق انسانی محروم شدهاند و زیر تبعیض های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی له و تحقیر می شوند. با وجود این بر ما فعالان سیاسی و اجتماعی نیز هست که به هر شکلی که میتوانیم در برابر این سرکوب سیستماتیک حکومت بایستیم و سکوت تحمیلی آنها را بشکنیم.
واقعیت تلخ این است که در رسانههای بینالمللی نیز خیلی خبری از جنایت های حکومت اسلامی ایران نمیبینیم و اغلب اظهار بی اطلاعی میکنند. خیلی از مدافعان حقوق بشر بینالمللی نیز از این جنایت ها چیزی نمیگویند یا بی اطلاع اند یا میدانند و صلاح نمیدانند که موضع گیری کنند. برخی هم که نوشتهاند، مشکلات ایجاد شده را بیشتر به تحریم های آمریکا نسبت دادهاند و تصور میکنم که این نوشتهها و تحلیلها اغلب توسط اصلاح طلبان وابسته به حکومت نوشته میشود. آنهایی که ارتباط های نزدیک تری با رسانههای بینالمللی دارند و به قول خودشان از مبارزه ی نرم و بدون خشونت صحبت میکنند. آنها انتظار دارند مردمی که زیر مستقیم گلوله دشمن هستند، باید با گفت و گو سینه شان را سپر گلوله های سربی آنها کنند و خشم خود را باز هم فرو دهند و خشمگین نشوند و سکوت کنند. مساله اصلی اغلب اصلاح طلبان رانده شده از حکومت این است که میخواهند این حکومت را نجات دهند تا جایگاه خود را برای آینده حفظ کنند، زیرا میدانند اگر این حکومت سقوط کند، دیگر این مردم تن به حکومتی دینی نخواهند داد.
من هم میدانم که آمریکا به دنبال منافع خودش است و تحریم ها به شدت دست و پای حکومت را بسته است، ولی مساله اصلی این است که ما زیر سلطه مستقیم حکومتی زندگی میکنیم که هیچ نقطه ی روشنی در چهل سال حکومت اش ندارد و کمر مردم را زیر بار فقر مادی و معنوی برای حداقل های زندگی له کرده است. ما با حکومتی روبرو هستیم که به هیچ وجه مساله اش بهبود شرایط زندگی مردم و رفع نیازهای آنها نیست که اگر بود فساد را ریشهکن می کرد. ما با حکومتی روبرو هستیم که هیچ نقطه ی اشتراکی با مردم ندارد و مردم تنها اعدادی هستند برای اعتبار آن برای نمایش دموکراسی و وقتی همین مردم جلوی حکومت می ایستند، می گویند: «اینها عددی نیستند». ما با حکومتی روبرو هستیم که سراپایش را فساد گرفته است و هر صدای مخالفی را در نطفه خفه می کند. ما با حکومتی روبرو هستیم که نه تنها دست دزدان را برای دزدی های کلان باز گذاشته، بلکه خودش بزرگترین دزدان را پرورش میدهد، در حالی که مردم برای حداقل های گذران زندگی اقتصادی خود مانده اند و فقر بیداد می کند. ما با حکومتی روبرو هستیم که هزینههای کلانی از پول مردم را صرف قدرت نمایی اسلام شان در ایران و جهان میکنند، بدون پاسخگویی به مردم. ما با حکومتی روبرو هستیم که چهل سال است خون مردم را با وحشی گری کم بدیلی در شیشه کرده و میزند و میکشد و دروغ میگوید و جنایت میکند، بدون اینکه هیچ مسئولیتی بپذیرد و پاسخگو باشد و جنایت کاران هم چنان بر مسند قدرت نشسته اند. چگونه میتوان با چنین حکومتی با زبان خوش و مدارا صحبت کرد؟
مردم معترض نیز جان شان به لب رسیده است و روزی نیست که خبر اعتراض های مردم را از گوشه و کنار کشور نشنویم. این بار نیز اعتراض ها در ۲۴ آبان پس از سه برابر شدن قیمت بنزین شروع شد. شوک این خبر مردم را به یکباره به خیابانها کشاند و به سراسر کشور سرایت کرد، چون مردم به شدت نگران گذران زندگی خود و خانوادههای شان هستند و هر روز مشکلی بر مشکلات قبلی اضافه میشود و بی تردید این اعتراض ها خاموش نخواهد شد. جناح های مختلف قدرت نیز متحدتر از قبل دستور به سرکوب مردم معترض دادند، چون به شدت خطر را در دو قدمی خود احساس کره اند و در عرض چند روز تعداد زیادی از مردم را با خشونت تمام کشتند و مجروح کردند و بسیاری را بازداشت کردند و از سرنوشت آنها در زندان ها بیخبریم. گفته میشود که حدود ۳۶۰ نفر از معترضان کشته شده و حدود ۷۰۰۰ نفر بازداشت شده اند. ولی هیچکس آمار دقیقی از کشته شدگان و مجروحان و بازداشت شدگان ندارد و هر روز خبری از این گوشه و آن گوشه میرسد که تعداد کشته ها و بازداشتی ها بیشتر از این آمار است. گفته میشود هنوز اینترنت هم در برخی از مناطق از جمله در کردستان و خوزستان و برخی مناطق دیگر وصل نشده است و احتمال دارد که سرکوب مردم توسط نیروهای امنیتی در این مناطق هم چنان ادامه دارد.
آمار زخمی ها نیز بسیار زیاد است و معلوم نیست که چه سرنوشتی در گوشه ی بیمارستان ها یا خانهها دارند و برخی را با همان تن مجروح بازداشت کرده اند. حتی جنازه های کشته شدگان را بدون اذیت و آزار مجدد تحویل خانوادهها نمیدهند و طبق خبرها برخی از جنازه ها را با گرفتن پول و برخی را با گرفتن تعهد از خانوادهها که صدای شان را بلند نکنند، تحویل میدهند. خانوادههای کشته شدگان به شدت تحت فشار هستند و برخی مصاحبهها با خانوادهها واقعاً شرم آور است.
بازداشت شدگان نیز با وضعیتی به شدت خطرناک روبرو هستند و جان شان به شدت در معرض خطر است و باید خواهان آزادی بدون قید و شرط آنها شویم. بسیاری از آنها را زیر فشار شدید و شکنجه قرار میدهند تا با اعتراف گیری تلویزیونی، دروغهای کثیف شان را دوباره تحویل مردم ایران و جهان دهند. چگونه میتوان نام انسان را بر این جنایت کاران گذاشت، وقتی حتی ذرهای بویی از انسانییت نبرده اند و نیروهای تحت اختیارشان را نیز تشویق میکنند که به خشن ترین شکل ممکن با مردم معترض برخورد کنند. باید کاری جدی کرد، به هر گونهای که میتوانیم صدای خانوادههای آسیب دیده و صدای زندانیان سیاسی شان باشیم و اجازه ندهیم که این آزادی کشی ها و بیعدالتیها و جنایت ها ادامه یابد.
خانوادههای عزیز کشته شدگان اعتراض های اخیر، با دلی پر خون و قلبی آکنده از درد به شما تسلیت میگویم و شریک غم سنگین و بی پایان تان هستم. متأسفانه هیچ کدام از عزیزان شما را نمی شناختم، ولی مرگ سرخ شان به شدت مرا تکان داد و قلبم را سوزاند و هیچ گاه این حاکمان جنایت کار را نخواهم بخشید و تا زندهام، همراه تان دادخواه آن عاشقان زندگی خواهم بود. از شما رفیقانه میخواهم که دل قوی دارید و اطمینان داشته باشید که خون آنها به هدر نخواهد رفت و مبارزه ی به حق و شجاعانه شان، الگویی برای ایستادگی در برابر این ستم کاران خواهد بود و تا رسیدن به پیروزی ادامه خواهد داشت و ما پیروزیم.
«نیست تردید زمستان گذرد،
وز پی اش پیک بهار،
با هزاران گل سرخ،
بی گمان میآید …» سعید سلطان پور
منصوره بهکیش – ۹ آذر ۱۳۹۸
0 نظر