این روزها غمگینم، ارغوان غمگین است، دوستداران شعر و ادبیات ایران زمین غمگینند. هر کس به زبان خود این غمگین ترانه رفتن را میخواند.
این روزها یاران سایه به دنبال مراسم خداحافظی با او بودند. در تهران، کلن، آلمان و زادگاهش شهر بارانهای نقرهای رشت. از صمیم قلب دلم میخواست با شاعر خداحافظی کنم.
صبح کمی دیرتر از خواب بیدار شدم و دیدم به مراسم نخواهم رسید چون میدانستم زود سر و ته قضیه را جمع می کنند، ولی طاقت نداشتم که نباشم. گرچه خشمگین و ناراحت بودم که مراسم شاعرمان به دست حکومتی است که او را به زندان بردند. باید میرفتم آخرین دیدار بود با او که از راز نهان خشم بهار با ارغوان می گفت. باید میرفتم تا با زبان دل همچون دیگر عاشقانش با او خداحافظی کنم. باید میرفتم تا بدخواهان و بدگمانان بدانند که سایه تنها نیست، حتی اگر او را مصادره کنند، زیرا چشم ارغوان نظارهگر هوادارنش است. با همین واگویههای زیر لب سریع راه افتادم و به تالار رودکی رفتم، جمعیت زیادی آمده بودند. البته کمی دیرتر از ساعت رسمی و بیشتر از مراسم غیر رسمی که عاشقانش بر گزار کردند، به آنجا رسیدم.
شخصی که نماینده فرهنگستان بود و خود را از دوستداران سایه اعلام می کرد، شروع کرد از سایه گفتن، ولی گفتههایش به دل نمینشست که صدای حاضرین و دوستداران واقعی او بلند شد. گوشهای با شعار درود بر سایه و در بخشی با خواندن سرود ای ایران ای سرای امید بلند شد تا گوینده حرفهایش را کوتاه کند و این حرکت باعث خشم نیروهای امنیتی در بین جمعیت شد و تهدید میکردند که آرام شوید و شعار ندهید، ما برای مراسم آمدیم و شماره دارید اخلال می کنید، ولی وقتی دل غمگین است کو گوش شنوا.
قبل از نماینده فرهنگستان یلدا ابتهاج سخنرانی کرد و بعد دو دختر نوجوان از دوستدارانش که در زمان بیماری سایه تصویری با او صحبت کرده و برای هم شعر خوانده بودند. یکی شعری از سایه خواند و آن دیگری متنی. شاعر باید چقدر در دلها جا داشته باشد که کودکانی که چهار نسل بعد از او هستند برایش شعر بخوانند. برنامه با این که جمعیت هر لحظه بیشتر میشد، به پایان رسید.
البته مراسم آنگونه که در خور شاعر عزیزمان باشد، شاعری که خالق سرود ای ایران و ارغوان بود، برگزار نشد و جمعیت با خواندن سرود ای ایران از سروده های سایه از محل تالار خارج شدند.
در طول مسیر نیز سرود ای ایران با صدای زیبا و جاودانه خواننده بزرگ ایران زمین استاد شجریان همراهی و بدرقه شد تا کالسکه مرگ شاعرمان را به سمت زادگاهش شهر بارانهای نقرهای برساند تا او در خاک مرطوب و زیر نم نم بارانهای شما ل آرام بگیرد. سایه رفت تا در روز سالگرد دوستش اخوان ثالث که از قاصدک میگوید و خبر دشوارش،
در آغوش خاک زادگاه آرام بگیرد.
یادش تا ایران پابرجاست گرامی و مانا باد.
مراسم دوم بعد از مراسم سایه با چند تن از دوستان به خاوران به آن زمین خشکیده که نامش گلزار خاوران است و یادمان گلهای پرپر شده سالهای سیاه ۶۰ و یادآور شهریور خونین ۶۷ رفتیم.
روزهایی که بسیاری از خانواده های خاوران دلتنگ سرو قامتانی هستند که پای اعتقادشان در عاشقی به مردم سرزمینشان ایستاده مرگ را به جان خریدند و هزاران شقایق پرپر، هزاران لاله خونین، این روزها حال دلمان اصلا خوب نیست.
وقتی به آن گلزار رسیدیم در باز بود و نگهبان جلو در ایستاده بود. ما وارد شدیم تعدادی از خانوادهها قبل از ما رسیده بودند و چند نفر بعد از ما با دستههای گل سر رسیدند.
چند شاخه گل برداشتم و به آن گوشه از گورهای بینشان جاودانههای سالهای ۶۰ رفتم تا شاخه گلی نثار گل کنم که سر و صدای بحث شنیدم و به آن سمت بازگشتم و دیدم ماموری که مسئول آنجاست به خانوادهها میگوید باید بروید بیرون برای من مسئولیت دارد و گلهای نشانده بر گورهای جمعی را لگد مال کرد. خانوادهها عصبانی و برآشفته شدند و به حرکتش اعتراض کردند و هر کس از جان شیفته عزیز خود میگفت، ولی حرف مامور یکی بود بروید بیرون وگرنه ماموران نیروی انتظامی میآیند و نهایتا خانوادهها تصمیم گرفتند خارج شوند.
موقع خروج ماشین نیروی انتظامی آمد و آن مامور مسئول به کنار ماشین رفت و با ماموران آرام آرم صحبت کرد و ماشین دور زد و رفت. ما هم از خاوران، از آن قطعه زمینی که دلدادگان عاشق را در بر گرفته است، خارج شدیم.
یادشان همواره گرامی و ماناست.
مراسم سوم
جمعه چهلمین روز درگذشت سهیل اعرابی نیز بود، جوانی که بعد از کشته شدن برادر عزیزش سهراب در سال ۸۸ در میدان آزادی تاب نیاورد و به دادخواهی برخاست و بعد از مدتی به علت فشارهای حکومتی بر او و خانواده اش ناچارا چون هزاران نفر دیگر به خارج از کشور رفت تا از گزند حکومت در امان باشد و در آلمان دادخواه برادر به خون خفته خود بود.
قرار بود مراسم چهلم سهیل اعرابی عزیز در بهشت زهرا برگزار شود که خانم پروین فهیمی گفته بود دوست دارم اول به مراسم سایه بروید و ما هم اول رفتیم برای سراینده ارغوان، بعد ستاره های سرخ خاوران، ولی دیگر به بهشت زهرا نرسیدیم و برای عرض تسلیت و همدردی به منزل خانم اعرابی رفتیم و بعد هم با دلی پر خون از این همه بیداد به خانه بازگشتیم.
یادشان گرامی و مانا باد.
هفتم شهریور ۱۴۰۱
0 نظر