فرزندکشی – فرزانه راجی

سایت اخبار روز- اجتماعی

حتما می ‌دانید برای کسانی که حیوان خانگی دارند اغلب این حیوان جای فرزند نداشته را می‌ گیرد و یا همچون یکی دیگر از فرزندان خانواده و گاه حتی بیشتر، عزیز است. اما عمر این عزیزان بسیار کوتاه است. گاه به مرگ طبیعی می ‌میرند و گاه صاحب حیوان خانگی مجبور است در مورد مرگ و زندگی حیوان تصمیمی سخت بگیرد. تصمیمی که بیش از آن‌ که شبا هت به مرگ بی ‌درد داشته باشد شبیه فرزندکشی است! شاید این تشبیه برای بسیاری غیرمنصفانه و بی‌ منطق به نظر برسد. اما من با تجربه ‌ای که در این مورد از سرگذرانده و همچنان درگیرش هستم می ‌خواهم نگا هی دقیق ‌تر به این شبا هت و انگیزه ‌های عمیق و مشابه آن بپردازم.

ابتدا این نکته را باید توضیح بدهم که در مرگ بدون درد در انسان – که در عین‌ حال مورد پذیرش بسیاری از جوامع نیست- خودِ بیمار، که درد می‌کشد تصمیم می ‌گیرد. اما در مورد حیوان خانگی نه خود حیوان بلکه صاحب حیوان است که تصمیم می‌ گیرد به عمر حیوان پایان دهد. در تجربه ‌ای که خود داشتم و الان بیش از سه سال از آن می‌ گذرد و هنوز نتوانسته ‌ام از آن رها شوم پس از کنکاش ‌های بسیار و ریشه‌ یابی احساس عذاب وجدانی که دارم به این نتیجه رسیدم که: آنچه که در درجه اول مرا ناچار کرد تصمیم بگیرم حیوان خانگی ‌ام را که در خانه ‌ام متولد شده بود و هفده سال تنها همدم من بود به دست «جلاد» بسپرم در ظاهر عشق به حیوان بود اما در خودکاوی‌ های بیشتر به این نتیجه رسیدم که انگیزه اصلی این تصمیم تمایل خودم به رهایی از درد بود. دردی که خودم می ‌کشیدم: از عذاب کشیدن عزیزترین موجود زنده‌ ای که لحظه‌ لحظه با من زندگی می ‌کرد از یک طرف و از بیچارگی و ناتوانی‌ ام برای کمک به او، شاید خسته شدن از بیماری طولانی‌ اش، زحمت طاقت‌فرسای نگهداری و مراقبت از او. نه شاید به کرات، اما دست ‌کم دوبار آرزوی مرگش را کردم و چون فکر می‌ کردم نمی‌فهمد چه می ‌گویم حتی این آرزو را بلند به زبان آوردم. اما به ‌رغم اینکه در مورد مرگ بدون درد حیوانات شنیده بودم اما حتی یک بار هم فکر نکردم در این زمینه اقدام کنم. تصورش را هم نمی‌ کردم، آرزو داشتم آن درد و عذاب توامان و دونفره من و او خودبخود پایان پذیرد.

شاید همه ما در لحظاتی و در اوج بی‌چارگی برای عزیزترین ‌هایمان چنین آرزوهایی کرده باشیم، اما قطعا پس از مرگ آن ‌ها هربار از یادآوری آن آرزو از خود شرمنده می‌شویم. شاید بارها باخود فکر کرده‌ایم: «اگر آرامش و فراغ ‌بال امروز را داشتم چنین آرزویی نمی ‌کردم یا تصمیم دیگری می ‌گرفتم یا به گونه‌ ای دیگر رفتار می ‌کردم.» اما مجموعه شرایطی که در آن لحظه خاص باعث چنین آرزویی می‌ شود فراتر از توان روانی و یا حتی جسمی ماست و به اصطلاح به نهایت و آستانه ‌ی توان روانی و یا حتی جسمی خود می‌ رسیم. لحظه ‌ای که یا آرزوی مرگ خود را می ‌کنیم: دست به خودکشی می ‌زنیم و یا آرزوی مرگ و نابودی آن عاملی را می ‌کنیم که ما را به آستانه ‌ی تحملمان رسانده است و این اگر طبیعی هم نباشد بدیهی است. حتی در سایر موجودات زنده هم در لحظه‌ ای از درد و استیصال تسلیم می‌ شوند: به مرگ یا مرگ فرزندشان. و من بارها خود شاهد تلاش‌ گربه‌ هایی بوده‌ام که فرزندان بیمار خود را در حال احتضار می‌بینند: دچار اضطراب می ‌شوند، سعی می‌کنند فرزندشان را به حرکت وادار کنند، او را لیس می‌ زنند، به او ضربه می ‌زنند و خلاصه به روش‌های مختلف تلاش می ‌کنند فرزند در حال احتضار را به زندگی بازگردانند اما بالاخره تسلیم می ‌شوند و از جنازه روی برمی‌ گردانند. بنابراین تلاش برای دوری گزیدن از درد و رنج در تمامی موجودات زنده امری بسیار بدیهی و طبیعی است. 

بدون اینکه قصد توجیه پدری (مردی) را داشته باشم که حکم مرگ فرزند (یا همسر) خود را می ‌دهد واقدام به فرزندکشی (یا همسرکشی) می‌ کند می ‌خواهم انگیزه او را با انگیزه کسی مقایسه کنم که حیوانی خانگی دارد و به‌ رغم اینکه حیوان خانگی‌ برایش بسیار عزیز است، اما درد حیوان خانگی و درد خودش او را به آستانه‌ی تحمل رسانده است و تصمیمی سخت می ‌گیرد. این درد در واقع دردهایی است که جامعه، اخلاق، سنت، مذهب و اطرافیان به او تحمیل می‌کنند: درد «بی‌آبرویی»، عدم پذیرش فرزند (یا همسر) «خاطی» در جامعه و به اصطلاح مطرود شدن او، فشار اطرافیان برای پاک کردن «لکه‌ی ننگ»، ناتوانی از مدیریت و کنترل فرزند (همسر) به روال و روشی «جامعه‌پسند» و … تمامی این فشارها بیش از همه بر پدر و افراد ذکور خانواده وارد می‌ شود چرا که به غلط و طبق سنت و عرف جامعه، افراد خانواده انسان‌هایی مستقل شمرده نمی ‌شوند و مردان خانواده، مدیر و مسئول آنان هستند و مسئول هر «لغزشی» در افراد «تحت تکفل» خود. شاید اگر جامعه تمامی افراد را مستقل و مسئول بپندارد و از طرف دیگر به مرد مجوز کشتن فرزند و یا همسر خود را ندهد او هم مثل من به ذهنش نرسد که برای رهایی از این درد می تواند موضوع درد را حذف کند.

اولین بار وقتی به حذف حیوان خانگی ‌ام فکر کردم که دامپزشکی معتبر برای مرگ او مجوز صادر کرد. توضیح او این بود که حیوانی که تحرک ندارد، غذا نمی‌خورد و شور زندگی ندارد بهتر است «خوابانده» شود. آن روز انگار که با قاتلی بالفطره مواجه هستم سگ کوچک و نحیفم را بغل کردم و از دامپزشکی بیرون زدم. اما تا زمانی که به این کار رضایت دادم دو ماه هم طول نکشید. وقتی دامپزشک همیشگی مجوز را برای مرگ بی ‌درد او صادر کرد او را به دست «جلاد» سپردم. نه لزوما به طیب خاطر اما چاره‌ای دیگر نمی ‌دیدم. البته در این میان علاوه بر انگیزه رهایی از درد و مجوز صادر شده، عوامل دیگری نیز دخیل بودند: نگاه اطرافیان و توصیه آنان به خلاص کردن خودم و حیوان، محدودیت ‌های رفت و آمد، به خصوص کسانی که به نادرستی از حیوان خانگی خوششان نمی‌آید، آن را «نجس» می‌‌پندارند، به ویژه در شرایط بیماری حیوان که از او بیشتر بیم داشتند و…

در جوامع انسانی، در میان انسان‌ ها به عنوان موجودی اجتماعی و اخلاق‌گرا، کشتن دیگری و یا خودکشی برای رهایی از درد و رنج تابوست و ضد اخلاق و اجتماع؛ و فقط در زمان ‌هایی قابل پذیرش است که از نظر اخلاق و جامعه پذیرفته شده باشد. پدیده‌هایی همچون اعدامِ کسانی که به اصطلاح مخل آسایش جامعه شده‌ اند مجوز قانونی دارد. در جوامعی کشتن بدون درد بیماران صعب‌الاعلاج به درخواست خودشان قانونی است، در تمامی جوامع کشتن حیوانات نه صرفا به خاطر درد کشیدن بلکه به هر بهانه و دلیلی پذیرفته شده است و کشتن حیوانات خانگی به هنگامی که درد می‌کشند پذیرفته شده… و در جوامعی، همچون جامعه ما، کشتن فرزند ( و زن) نه تنها از جانب سنت، عرف و مذهب بلکه قانونا پذیرفته شده است. 

بنابراین همیشه، همه جا و در هر مورد از «کشتن»، کل جامعه‌ی انسانی، روابط و مناسبات حاکم، قوانین، عرف، سنت، مذهب، علم پزشکی، عادات و باورهای غلط انسان‌ها مسئولند و نه یک فرد: «قاتل». اعدام، فرزندکشی، زن‌ کشی و کشتن حیوانات همه قتل هستند، قتل ‌هایی که عمدتا به بهانه‌ ی رهایی از «شر» و با مجوز جامعه صورت می‌ گیرند. 

انسان به عنوان موجودی «همه ‌چیزخوار» و به بهانه‌ ی رشد جسم و ذهن خود حیوان‌خواری، بهره ‌کشی و کشتن انواع و اقسام حیوانات را مجاز می‌داند، برای بهره کشی از خاک، آب و جنگل، کشتن سایر حیوانات و هم ‌نوعان خود نیز توجیهات بسیاری ساخته و پرداخته است. توجیهاتی که انگیزه‌ ی اصلی‌ اشان حفظ خود، منافع و موقعیت خود و خودی‌ها، «داشتن» بیشتر و سلطه و غلبه بر دیگران است؛ و برای رسیدن به این اهداف با استثمار و استعمار تمامی هستی، به ‌راه انداختن جنگ، کشورگشایی، اعدام و صدور مجوز برای کشتن «دیگران» با توجیهات و بهانه ‌های مختلف، زمین را به همراه تمامی موجودات زنده آن به خاک و خون کشیده است.

٢۴ آبان ١٣٩٩
Tags: ,

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید