روایتی از درخواست پناهندگی و تولد مادرم

برگرفته از صفحه قیسبوک منصوره بهکیش


درست در روزهایی که مردم جان به لب رسیده در شهرهای مختلف ایران به خروش آمده بودند و بازداشت های گسترده در جریان بود، دادگاه تجدید نظر بررسی حکم هفت سال و نیم زندان پرونده جدید برای من، در تاریخ ۱۳ دی ۱۳۹۶، به صورت غیابی تشکیل و تأیید شد و به درخواست وزارت اطلاعات، ۴ سال حکم قبلی نیز به این حکم اضافه و به یازده سال و نیم زندان قطعی محکوم شدم.

من در ۱۴ شهریور سال ۹۶، از ایران به ایرلند آمده بودم تا کمی استراحت کنم و نفس بکشم و باورم نمی‌شد که چنین حکم سنگینی برای من صادر شود، آن هم بدون حضور من و غیابی. این خبر مانند پتکی بر سرم فرود آمد و زندگی را به من سیاه کرد و چندین ماه با خودم کلنجار می رفتم و خواب و خوراک نداشتم که چه باید بکنم؟ به ایران باز گردم یا باز نگردم!؟

هرچه به تاریخ تمام شدن ویزای سه ماهه دوم برای ماندن در ایرلند نزدیک‌تر می شدم، بی‌قراری ام بیشتر می‌شد و بایستی تصمیم می‌گرفتم، روزهایی بس تلخ و ناگوار و سرنوشت ساز، پشت سر هم می گذشت و فقط چند روز(تا۱۶ اسفند ۱۳۹۶- ۷ مارچ ۲۰۱۷)، فرصت ماندن با ویزا در ایرلند را داشتم. چه باید بکنم و به کدام اجبار تن بدهم؟ جز چند نفر از عزیزانم، تقریباً همه با اصرار توصیه می‌کردند که نباید باز گردم و من هم به شدت دچار سر در گمی و درد بی درمان شده بودم.

از یک طرف فکر می‌کردم که تن دادن به چنین بیدادی پذیرش حذف حکومت است و نبایستی به آن تن دهم و هم این که برایم کشنده خواهد بود و نمی‌توانم طاقت بیاورم، از طرف دیگر بازگشت مساوی بود با پذیرش رفتن به زندان برای مدتی طولانی و درگیر شدن دوباره خودم و خانواده و فرزندان و دوستانم با زندان و روبرو شدن با این جانیان و نگرانی‌های بسیار ناشی از آن.

با خود می‌گفتم کاش مادرم زنده بود و با او مشورت می کردم، کاش بود و می‌توانست برای من نیز جلوی زندان ها بدود، کاش زنده بود و شاید این جانیان کمی از او شرم می‌کردند و چنین حکم سنگینی به من نمی دادند، ولی می‌دانستم که تمام این‌ها خیال است. نه جنایت کاران در قدرت می‌توانند شرمگین باشند و نه مادرم اگر بود می‌توانست مانند گذشته جلوی زندان ها بدود و به همه امید و توان ایستادگی دهد، ولی کاش بود، وجودش برای من و خانواده ام نفسی تازه و خود عشق بود.

یادم نمی‌ رود وقتی در سال ۹۰، برای ملاقات من به زندان اوین آمده بود، چگونه توانست آن همه پله های سالن ملاقات را بالا بیاید و در تمام مدت ملاقات نیز با تکیه به سکو بایستد تا بتواند مرا بهتر از پشت آن شیشه‌های تار ببیند! در حالی که سال‌ها با کمک چرخ راه می‌رفت و تعادل اش را حفظ می کرد، ولی جالب اینکه هیچ گاه هم خودش را نیانداخت و تا به آخر تقریباً مستقل و متکی به خود و با همان چرخ راه می رفت!

بالاخره، برای آرامش خانواده و ادامه راه مادرم برای دادخواهی، به این تصمیم تلخ تن دادم و تصمیم گرفتم که خودم را در هفتم اسفند ۱۳۹۶(۲۶ فوریه ۲۰۱۸)، در روز تولدش، به اداره پناهندگی ایرلند معرفی کنم و از آن روز، درست یک سال گذشت و من هنوز در یکی از اقامت گاه های پناه جویان ایرلند بسر می برم.

کاش مانند او زاده شود/ تولدش خجسته باد!
و امید که بتوانم چون او عاشق، صبور، مهربان، پیگیر، محکم و دادخواه باشم.

منصوره بهکیش
۷ اسفند ۱۳۹۷/ ۲۶ فوریه ۲۰۱۹
Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید