شعری از شاعر آزاده ژیلا کرم زاده مکوندی در زندان اوین



زندانی ام

یادداشت­ های تلنبار شده دلم
می­ چکند
روی سپیدی دامن ­ام
روی بام کبوتری نیست
قار قار کلاغ است
تا پس
تپه های سرد و خشک اوین
ساعت پنج صبح است
همه به زیر پتو خزیده اند
تا گرم شوند
با رویاهای شان
و مچاله
از دردهای آغازین روز
دست ­های کبود
صورت­ های ورم کرده
و دل پیچه ­های مداوم
دموکراسی پشت شوفاژ
سرک می کشد
ما در َبند
چقدر سردمان است
و چه از هم دوریم
ُمسکن
کیسه آب گرم
و آلپرازولام، آب­ نبات
چقدر دل تنگ­ ام
برای روزهای آن لاینی
که با تو
بی کلام گذشت
برای شعرهای ات
و برای گل کو گفتن ات
راستی
چرا کسی به ملاقات من نمی آید؟
می بینم اش
هر یک شنبه
لنگ لنگان
خود را به کابین می رساند
تا زندانی بی ملاقاتی نباشم
نه تقریبا فراموش شده ام
زندانی ام.

ژیلا کرم زاده مکوندی (گل کو)
دی ماه 1391
Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

1 نظر

  1. چرا کسی به ملاقات من نمی آید؟
    می بینم اش
    هر یک شنبه
    لنگ لنگان
    خود را به کابین می رساند
    تا زندانی بی ملاقاتی نباشم

    ژیلا جان مگر می شود قلبی چنین مهربان و روحی اینچنین لطیف را هرگز فراموش کرد؟

دیدگاه تان را وارد کنید