دلنوشته ای برای اکرم عزیز




اکرم، دوست من، با تمام وجود درد و رنجت را حس می کنم. چرا که من یک مادرم. نمی دانم چگونه 14 سال بار این غم سنگین وجان فرسا را بدوش کشیدی و بی وقفه به دنبال جگر گوشه ات، کجا که نرفتی؟ به چه کسانی که روی نینداخته ای؟ چه نذرها که نکردی؟ اگر کفش آهنی به پا داشتی، آن کفش الان با زواری در رفته، داستان غم انگیزی از این رنج نامه می گفت. رنجی که پایان نیافته وهنوز ادامه دارد. ای کاش یک گوش شنوا بود. ای کاش از میان این دژخیمان حداقل یک نفر پیدا می شد که قلبی درسینه داشت.
اما زهی خیال باطل! (از دیو ودد ملولم وانسانم آرزوست)
من مادر، سالها پیش وقتی فرزندم کوچک بود، بمدت یک ساعت او را گم کردم، دنیا در نظرم تیره وتار شد. الان بعد از سالها هنوز نتوانسته ام آن شوک یک ساعته را از ذهنم پاک کنم، تو چگونه می توانی این مصیبت را تحمل کنی؟ امید تو را سر پا نگه داشته و این کور دلان وبی رحمان پس از 14 سال هنوز با احساس تو و آن پدر رنجدیده، بازی می کنند وحاضر نیستند حقیقت را بگویند.
آیا سعید عزیزت زنده است ؟
آیا خدای ناکرده او را کشنه اند؟
حد اقل آدرسی بدهند تا توی مادر بدانی برسرِ کدامین گور باید اشک بریزی ومویه کنی؟
 سالها از پایان جنگ می گذرد اما هر زمان که پاره استخوانی پیدا شود با تشریفات و احترام آن را به خانواده تحویل می دهند تا به خاک بسپارند.
این کمترین حق یک مادر نیست؟
تا کی می خواهید از شکنجه دادن ورنج این مادر لذت ببرید؟ 
آیا این را باور دارید که به دنیا هر چه را بدهی همان را دریافت خواهی کرد؟ چه پرسش احمقانه ای شما چه چیز را باور دارید و به چی اعتقاد!

به امید روزی که هر کس پاداش و جزای اعمالش رابگیرد
به امید آن روز

یکی از مادران پارک لاله
1/12/91 
Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید