
شوک بزرگی که آذر 67 به ما خانواده های زندانیان واردکرده بود ما را در بهت و ناباوری فرو برده بود.
برای چه اعدام شدند؟
خیلی ها چند ماهی از حکم شان مانده بود حتی چند مورد داشتیم که حکم شان تمام شده بود!!!
مستاصل بودیم نمی دانستیم چکار باید بکنیم... تا اینکه زمزمه هایی شنیدیم که باید برویم جلوی دادگستری و اعتراض کنیم...
صبح روز 5 دی ماه 67 که یک روز برفی بود جلوی در دادگستری جمع شدیم خیلی از مادرها و همسرها آمده بودند و در بسته بود.
نمی گذاشتند کسی وارد ساختمان شود، گفته بودند که وزیر دادگستری نیست. نامه ای که خانواده ها نوشته بودند را گرفتند که مثلا جواب بدهند، اما تا حوالی ظهر هیچ خبری نشد. آن روز همه عصبانی بودند ازجمله من. رهگذرهایی که رد می شدند، می پرسیدند اینجا چه خبره؟ من با عصبانیت می گفتم که همسران ما را که توی زندان بودند کشتند و به آنها توضیح می دادم که جرم شان چه بوده؟
آنجا ماموران لباس شخصی زیاد بودند، البته لباس شخصی های آن زمان خیلی شیک و تیپ آمریکایی بودند. تصورش را نمی کردی که اینها مامور باشند! نزدیک ظهر برای پراکنده کردن جمعیت تعداد زیادی از پاسدارها حمله کردند و ما هرکدام سویی رفتیم.
من همراه یکی از دوستانم که شوهرش اعدام شده بود تا پارک شهر رفته بودیم ضلع شرقی پارک شهر که 2 تا از مامورهای لباس شخصی که از صبح ان طرف خیابان ایستاده بودند جلوی راه مان را گرفتند و گفتند تو باید با ما بیایی سوار شو من گفتم سوار نمی شوم دوستم دستم را گرفت و گفت ولش کنید این 3 تا بچه داره! خلاصه من امتناع می کردم که سوار نمی شوم می گفت پتو می اندازم روی سرت و می برم.
یکی دیگر اومد وسط گفت خانم سوار شوید چند تا سوال می کنند بعد رهایتان می کنند دید که سوار نمی شوم گفت قول می دهم نیم ساعت بیشتر طول نکشد، گفتم قول میدهی؟ گفت: آره به شرفم قسم! گفتم شما شرف هم دارید! این یکی عصبانی شد دست به هفت تیر برد خلاصه ما را سوار کردند بردند دوستم که فقط مانده بود تا من را رها کنند، او را هم با من سوار کردند ....
ما را بردند کمیته 15 خرداد و سین جیم شروع شد.
چه کسی برنامه امروز را گذاشت؟
چه چور با بقیه هماهنگ کردید؟
برای چی امدید اینجا؟
جالب اینجا بود که نامه ای را که خانواده ها داده بودند به دست وزیر برسه ضمیمه پرونده من بود! گفتم اون چیه؟!
خلاصه از انجا ما را بردند کمیته خاوران ظاهرا مامورهایی که ما را دستگیر کرده بودند، متعلق به ان کمیته بودند، چند ساعتی انجا بودیم که ما را آوردند کمیته وصال. توی راه با دو پاسدار که میان سال بودند صحبت کردیم و گفتیم ما کی هستیم و اعتراض کردیم برای چی ما را دستگیر کردند. انها با تعجب گفتند ما فکرکردیم شما رو در رابطه با مواد مخدر دستگیر کردند!
اون شب توی کمیته وصال بودیم و فردایش هم ما را بردند اوین و10 روز هم من و دوستم انفرادی اوین بودیم و ....
===================
گالین دوپل اومده بود ایران، ما گفتیم فرصت مناسبی است باید بریم به دیدنش. خانواده های جان باختگان 67 قرار گذاشتند که جلوی دفترش جمع بشیم. من صبح با دختر کوچکم رفتم دیدم تعدادی از مادران و خواهران و همسران اومده بودند. پرس وجو کردیم، گفتند: گالین دوپل رفته جایی برای بازدید و حوالی ظهر برمی گرده، من دیدم اگر بخوام با دختر کوچکم که تو بغلم بود تا اون موقع بمونم بچه اذیت میشه، برگشتم خونه بچه رو گذاشتم پیش خواهرم و یک نامه نوشتم و دوباره برگشتم میدون آرژانتین دیدم چه خبره!! به ازای هر یک نفر 3 تا مامور لباس شخصی(کت شلواری) ایستاده بودند. خیلی کتک کاری کرده بودند و برای متفرق کردن خانواده ها یکسری از مادرها رو دستگیرکردند. یک پرده خیلی بزرگ هم جلوی در دفتر سازمان ملل زده بودند با این مضمون که "ما زندانیان سیاسی از جمهوری اسلامی بخاطر رافت اسلامی متشکریم" و یکسری از توابین رو آورده بودن و اونها به طرفداری از جمهوری اسلامی شعار می دادند. خلاصه یک جو امنیتی خیلی سنگین حاکم بود که ما تصمیم گرفتیم برگردیم. من با یکی از دوستانم بودم و او گفت بیا با اتوبوس بریم، بهترین راهه ولی باید مواظب باشیم که دنبال ما نیایند. ما آخرین لحظه موقعی که در بسته می شد، سوار شدیم ولی 2 تا مامور کت و شلواری(سرمه ای) به زور خودشون رو تو اتوبوس کردند. دوستم گفت بهتره یکی دو ایستگاه دیگه پیاده شیم ما باز در آخرین لحظه پیاده شدیم و اونها هم همینطور....دنبال ما راه افتادند ما اون روز اینقدر از کوچه و پس کوچه ها گذشتیم تا بلاخره گم مان کردند. من سریع نامه ای که برای گالین دوپل نوشته بودم رو توی یک عکاسی زیر زمین از بین بردم و رفتیم خونه یکی از آشناهای دوستم تا هشت شب اونجا موندیم و بعد اون خانم به ما چادر داد و آژانس گرفتیم و به خانه برگشتیم ....
=====================
باخبر شدیم که گالین دوپل روز جمعه می خواد برود خاوران سرمزار ... ما خانواده ها تصمیم گرفتیم که حتما آن روز حضور داشته باشیم. طبق معمول جمعه ها راه افتادیم به سمت خاوران. من با مینی بوس از میدون خراسان به سمت جاده خاوران می رفتم که سر سه راه افسریه تعداد زیادی از دوستان و آشنایان رو دیدم. آنها تا متوجه من شدند، اشاره کردند که پیاده شم. پیاده شدم و گفتم چرا اینجا جمع شدید؟ گفتند: مامورهای سپاه اینجا را قرق کردند و نمی گذارند کسی برود آن سمت، از سه راه افسریه به بعد تحت کنترل شدید نیروهای امنیتی بود. خلاصه مدت کوتاهی اونجا موندیم و تهدید می کردن که برید وگرنه دستگیر می شوید و ما برگشتیم و بعد شنیدیم که گالین دوپل رو بردند بالای قبرستان تو ده " لپه زنک" و چی نشونش دادند نمی دونیم؟!
۲۷ مرداد ۱۳۹۰، ساعت ۱۴:۵۹
بااین همه قصه کهدردلم نهفته است چگونه کتاب رنجهایم رابنویسم آیاتاریخ مارابیادخواهدداشت ستارگانزمینی که درآسمان مهین به نظاره من وتونشسته اند.واگربه این سکوت خودادامه دهیم آیاآیندگان ماراخواهندبخشید.
۲۷ مرداد ۱۳۹۰، ساعت ۱۷:۲۴
قصه دردها و مرارت های مادران و خانواده ها از یک طرف و حرکت ها و تلاش ها و مبارزات و استقامت های آنان از طرف دیگر، در طی این سال های ظلم و ریا و استبداد و تبعیض، آنقدر زیاد است که می توان خروارها کتاب نوشت ولی آنقدر گوشه های پنهان دارد که باز کم است. باید آنقدر نوشت و به زبان آورد تا تمام زوایای آن به وسیله کسانی که بوده و حس کرده و شاهدان عینی و شاکیان اصلی بوده اند، بر ملا شود، تا بتوان مسببین را مجبور به پاسخ گویی کرد، شاید درسی باشد برای جلوگیری از تکرار تاریخ و برنامه ای شود برای ساختن دنیایی بهتر و زیباتر که آزادانه بتوان نفس کشید و نه ظلم کرد و نه ظلم را پذیرفت.
۲ شهریور ۱۳۹۰، ساعت ۰:۴۶
مادرمقابل رنج وایستادگی این مادران چه خواهیم گفت فقطمیتوانم بگویم دوردبرشماکه چنین شیرانی راتقدیم میهن کردهاید.هرروزستارهای به زمین میکشندبازاین اسمان غمزده پرازستاره است
۴ شهریور ۱۳۹۰، ساعت ۰:۲۵
درود
هنوز هم کابوس آن روزها همراه ماست /روزهایی که عزیز ترین کسان ما سر پیچ خیابان برای همیشه گم شدند /سالهای چال کردن کتابها درباغچه خانه مان /سالهای کوچ و دربدری /سالهای دار و یار ...
۶ شهریور ۱۳۹۰، ساعت ۱۸:۱۵
همانطور كه نفت آتش مي گيرد و آتش گرفتن از مشخصات اصلي آن است، فرقه هم ديگران را نفي مي كند. اما در جمعيت ال ياسين خودِ نفي، نفي شده بود. رد كردن و محكوم كردن ديگر انديشه ها و جريانات مردود بود. تنوع انديشه ها و گوناگوني افكار بالا بود. اين اتفاق در اكثر الاهيون و ال ياسين هم رخ داده بود. آنها هم تك فكري و تك اعتقادي نبودند و ما با احياء فرهنگ تفكر و آموزش روش هاي تفكر و سؤال سازي و برگزاري كارگاههاي تفكري و مناظره و توصيۀ به آن، به اين فضاي تحقيق و تفكر و انديشه ورزي، ميدان بيشتري مي داديم.
http://www.abarensan.blogsky.com
۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۳:۱۸
بیست و نهمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷
http://www.iranglobal.info/node/61175
۹ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۷:۵۰
فضیلت جان، تو "جان" دادی که "آزادی" نمیرد!
http://www.iranglobal.info/node/61285
۱۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۷:۵۶
تجاوز دژخیمان آخوندیسم به ملیحه اقوامی پیش از اعدامش در تابستان ۶۷
http://www.iranglobal.info/node/61356
۲۱ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۷:۵۷
تجاوز به نسرین شجاعی پیش از اعدامش در تابستان ۶۷ _ اصفهان
http://www.iranglobal.info/node/61457
۳۱ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۸:۲۴
زیر بوته لاله عباسی
http://www.iranglobal.info/node/61597
۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۷:۵۱
گزارش همایون ایوانی از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷
http://www.iranglobal.info/node/61733
۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۷:۵۳
روایتی از تابستان ۶۷ ، می خواهم زنده بمانم!
http://www.iranglobal.info/node/61966
۳۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۷:۵۹
برخی از کارگزاران کشتار تابستان ۶۷ در تبریز و آذربایجان
http://www.iranglobal.info/node/62157
۲۳ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۰
مژگان و فرحناز، دو یار سربدار!
http://www.iranglobal.info/node/63593
۲۱ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۵۰
بیست و یکم فروردین ماه سالگرد اعدام ددمنشانه مجتبی مطلع سراب در زندان تبریز
http://www.iranglobal.info/node/65722
۲۷ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۱۵
خدیجه جابری گل سرخ کرمانشاه در بهار پرپر شد!
http://www.iranglobal.info/node/65828
۲۹ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۷:۳۱
ملاقاتی!
http://www.iranglobal.info/node/65844
۱ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۳
سی اُمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷
http://www.iranglobal.info/node/67204
۷ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۷:۴۸
گفتگو با یکی از قربانیان از مرگ رسته سال شصت و هفت
http://www.iranglobal.info/node/67313
۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۷:۳۸
صولت شیخ نیا و یادمانده هایش از زندان های دهه شصت رژیم ولایت فقیه!
http://www.iranglobal.info/node/67534
۲۷ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۸:۱۷
با توام ای قابیل برادرکش!
http://www.iranglobal.info/node/67657
۵ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۷:۰۸
به دختر دوازده ساله ام دستبند و چشمبند زده بودند!
http://www.iranglobal.info/node/67792
۹ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۶:۵۵
روزی که هیأت مرگ را دیدیم!
http://www.iranglobal.info/node/67904
۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۵:۱۹
شغل: نویسنده، متولد اوین!
http://www.iranglobal.info/node/67969
۲۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۶:۴۴
مخاطب نامرئی من در انفرادی!
http://www.iranglobal.info/node/68088
۲۶ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۵:۳۳
از اوین تا پاسیلا
http://www.iranglobal.info/node/68208
۵ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۷:۳۰
مرجان افتخاری و یادمانده هایش از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷
http://www.iranglobal.info/node/68401
۱۳ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۷:۲۲
دمپائی های گوشه دیوار!
http://www.iranglobal.info/node/68547
۲۲ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۶:۳۴
باران می بارد!
http://www.iranglobal.info/node/68697
۱۹ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۶:۴۸
سعید سلطانپور، شاعر شعر انقلاب و زبان هنر و ادبیات طبقه کارگران
https://iranglobal.info/node/69139
۲۸ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۷:۳۱
روزی که من به مهمانی اوین رفتم!
https://iranglobal.info/node/69269
۱۴ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۷:۴۴
دانلود فایل پی - دی - اف گزارش سازمان عفو بین الملل درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران و در سال ۱۳۶۷ با نام: "اسرار به خون آغشته" از لینک زیر
https://www.amnesty.org/download/Documents/MDE1394212018ENGLISH.PDF
۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۲۶
قضاوت قاضی القضات، حالا که مرده است!
http://iranglobal.info/node/69924
۲۱ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۷:۵۱
به یاد رفیقم نوروز فتحعلی
http://iranglobal.info/node/71580
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۸:۵۷
به یاد فراموش شدگان زندان آگاهی کرج
http://iranglobal.info/node/72281
۱۳ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۷:۰۸
کودکان خانواده های زندانیان و اعدام شدگان، زندانی شماره هیچ هستند!
http://iranglobal.info/node/72999
۲۵ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۸:۵۸
یاد و خاطره یحیی رحیمی گرامی باد
http://iranglobal.info/node/73189
۲۸ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۳
یادی از برادرم غلام ابراهیم زاده در سالگشت فقدانش
http://iranglobal.info/node/73236
۳۰ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۸:۴۲
یحیی رحیمی بذرافشان انقلاب
http://iranglobal.info/node/73264
۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۷:۴۱
سی و یکمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷
http://iranglobal.info/node/73300
۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۷:۳۷
علی اكبر لطیف ساعتش روی هفده مرداد متوقف شده بود!
http://iranglobal.info/node/73474
۱۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۷:۵۴
محمدرضا آشوغ و کشتار تابستان ۶٧ _ دزفول
http://iranglobal.info/node/73588
۲۷ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۷:۴۹
گریز از دهان مرگ!
http://iranglobal.info/node/73719
۱۵ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۷:۵۷
خاطرات تلخ از ۵۸ اعدامی سال ۵۸ (اوت ۱۹۷۹) در کردستان به دست خلخالی
http://iranglobal.info/node/74024
۲۵ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۷:۴۹
خاوران، نبش قبر به همین سادگی، مثل آب خوردن!
http://iranglobal.info/node/74205
۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۸:۰۴
خوب نگاه کنید، راستکی است!
http://iranglobal.info/node/74419
۲۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۷:۵۶
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
http://iranglobal.info/node/74755
۳۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۹:۵۳
اندوه پائیزی
http://iranglobal.info/node/74872
۲۳ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۷:۲۷
صبح به خیر عالیجناب قاتل!
http://iranglobal.info/node/75244
۳۰ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۷:۵۵
فهرست مهره های دستچین شده رژیم آخوندی برای انتخابات فرمایشی مجلس یازدهم در تبریز!
http://iranglobal.info/node/76952
۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۷:۵۷
قلبم را در قرچک جا گذاشتم!
http://iranglobal.info/node/77087
۱۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۸:۳۱
اخراج، شکنجه و اعدام! چگونه ایران از خدمت پزشکان بهائی محروم شد؟
http://iranglobal.info/node/77879
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۸:۴۲
این خائن ها باید برای مردم اورمیه و آذربایجان حساب پس بدهند!
http://iranglobal.info/node/78796
۱ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۸:۱۵
سی و دومین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷
http://iranglobal.info/node/79934
۹ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۷:۲۸
قاضی و محکومش!
http://iranglobal.info/node/80075
۱۱ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۷:۲۵
نقش آخر!
http://iranglobal.info/node/80113
۱۹ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۷:۵۱
یاد ایام
http://iranglobal.info/node/80248
۲۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۷:۴۲
بلندگو!
http://iranglobal.info/node/80415
۱۵ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۸:۰۹
عاشق ترین زندگان شهرمان لنگرود که بر خاک غنوده اند!
http://iranglobal.info/node/80764
۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۷:۴۴
جمهوری اسلامی با داغ و درفش و کشتار بر مردم حاکم شد / جان باختگان بروجرد
http://iranglobal.info/node/80810
۲۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۷:۵۳
آقای نشانه الله، موسوی تبریزی، با شما هستم!
http://iranglobal.info/node/81033
۲۲ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۹:۰۵
به یاد رضا زرشگه، برای «مامان حشمت»
http://iranglobal.info/node/81610
۱۴ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۷:۵۳
هما تواب نشد، او رژیمی شد!
http://iranglobal.info/node/82164
۱۹ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۵
شناسائی تصویری "رئوف" بازجوی اطلاعات سپاه پاسداران
http://iranglobal.info/node/83010