در بلوچستان چه می‌گذرد؟ فرزانه راجی و نسرین مبتکر

برگرفته از سایت رادیو زمانه

پرسش درباره‌ی زمینه‌ی رخدادها 
فرزانه راجی و نسرین مبتکر

مدرسه ای در بلوچستان


درباره شرایط عمومی و وضعیت زنان بلوچستان مجموعه‌ای از پرسش‌ها طرح شده‌اند که تلاش شده به آنها با نظر به تجربه‌ی عینی و عملی پاسخ داده شود.

پرسشنامه زیر در دو بخش وضعیت عمومی مردم و وضعیت خاص زنان بلوچستان طراحی شد و با کمک یکی از دوستان که سال‌هاست در منطقه کار می‌کند تکمیل شد. واقفیم که فهرست پرسش‌ها و پاسخ‌های داده شده کامل نیستند، اما امیدواریم تا حدی بتواند روشن کنند که در بلوچستان چه می‌گذرد.

وضعیت عمومی
۱. آرایش طبقاتی در سیستان بلوچستان را چگونه توصیف می‌کنید؟
ج: بر اساس نمونه‌های آماری‌ای که داریم از بین ٦٠٠ خانواده‌ی زاهدانی، ١٢٠٠ خانواده‌ی سراوانی و ٢٠٠ خانواده‌ی زابلی، هیچ‌یک از افراد این خانواده‌ها، کارگر صنعتی یا صاحب یک مرکز تولیدی بزرگ نبوده و نیستند. در واقع مراکزی، اصلا در این مناطق وجود ندارند.
بخش بزرگی بیکارند. شغل مردان و زنان شاغل در میان این دوهزار خانواده شهری، کارمندی در ادارات دولتی مثل استانداری‌ها، بخشداری‌ها، معلمی یا اشتغال در فرودگاه هست.
اخیرا ظرف چهار و پنچ سال گذشته، فروشند‌گان موقت فروشگاه‌های بزرگ مثل کوروش، سون، وی وان و... نیز به آن‌ها اضافه شده‌اند. کارگران ساختمانی، باربری و به‌خصوص سوخت‌کشی، شغل دوره‌ای و فصلی ٩٥ درصد خانواده‌های مناطق حاشیه‌ای شهرهاست.
کسبه‌ی خرده‌پا در بازارهای شهرها و روستاهای استان که عمده‌ترین شغل‌های پردرآمدتر را تشکیل می‌دهند، شغل درصد کمی از مردم محل است. تابلوی شهرک صنعتی در زاهدان، سراوان و زابل، سه شهر بزرگ استان، فقط در حد تابلو و زمینی بایری حصار کشیده است. از زمان احمدی‌نژاد فقط در حد شهرک صنعتی در حد این تابلو باقی مانده است.
مجموعا معلمی و استادی دانشگاه، علاوه بر شهرهای بزرگ حتی در مناطق بسیار بسیار کم‌درآمد هم از شغل‌های درآمددار منطقه هستند. کارمندان ادارات دولتی و درمانگاه‌ها گروه دوم و همچنین کسبه، شامل فروشندگان بازارهای دولتی و مغازه‌ها گروه سوم درآمددار هستند.
۲. وابستگی و یا تعلق خاطر هر یک از این طبقات به حاکمیت تا چه حد است و مبانی مادی (رانت- امکانات و...) آنها چیست؟
ج: واقعیت این است که اساسا هیچ‌کدام از افراد سازمآن‌ها و نهادها از استانداری و خود استاندار تا رئیس‌های آموزش و پرورش و معلمان و استادان و کارمندان ادارات دولتی در سراوان و زاهدان و... عرق حکومتی نداشتند. من ظرف ده سال گذشته این جمله را همه جا تکرار می‌کردم که ما در تهران برای رفتن به مراکز دولتی - ببخشید - تهوع می‌گیریم و اساسا نمی‌رویم حتی اگر مجبور باشیم، ولی در این استان، کارمندان ادارات اصلا حکومتی نیستند و آدم با روی باز می‌تواند توی دایره‌شون برود؛ حتی گاهی، گاهی با خانواده‌‌هایشان هم ارتباط داشتیم و رفت و آمد می‌کردیم.
پس می‌توانم به جرات بگویم وابستگی به دولت مرکزی و حکومت کم‌رنگ و حتی بسیار کم‌رنگ است. اگر بین مزدبگیران دولتی و حکومتی این گونه باشد، بین کسبه خرده پای بازار دلبستگی به حکومت بسیار کمتر است.
۳. وابستگی یا تعلق خاطر هر یک از این طبقات به رهبران سنی (به ویژه مولوی عبدالحمید) چقدر است و مبانی مادی آن چیست؟
ج: آگاهی سیاسی در تعداد زیادی از افراد به نسبت بالاست. وقتی با آن‌ها بحث می‌کنی مسایل را بسیار خوب و روشن می‌بینند، ولی وقتی به خانه‌هایشان می‌روی، با جدایی جنسیتی اکیدی مواجه می‌شوی: از جمله اینکه زن‌ها باید یک جا غذا بخورند، مردها یکجا!
اساسا روابط در این سطح هنوز مثل ٤٠ سال پیش است. مولوی هنوز حتی بین دانشگاه رفته‌ها حرف اول را می‌زند. به‌خصوص دانشگاه‌رفته‌های روستاها و شهرهای کوچک. حالا باز آن‌هایی که در مناطق دیگر درس خواندند مثل مشهد یا تهران، بهترند. ولی کسانی که در شهرهای استان و دانشگاه آزاد دولقوزآبادها درس خواندند که هیچ. روابطشان هنوز عشیره‌ای است. قاعدتا اطاعت از عبدالحمید و مولوی‌های دیگر هم همینطور است. مثلا عبدالحمید خیلی روشن است و خوب حرف می‌زند ولی هنوز نگاهش به زن‌ها از نوع ماقبل تاریخ است.
نکته جالب اینکه یکی از افتخارات و عرق ملی مردان روشن و مدرنشان این است که بلوچ‌ها طلاق خیلی کم دارند. ولی زنان روشن و آگاه‌شان می‌گویند که طلاق پنهان و عاطفی خیلی زیاد دارند، اما همین زن روشن، حاضر نیست در پوشش خود تغییری ایجاد کند که تفاوتش با دیگران حداقل در ظاهر مشخص شود. بنابراین نفوذ مولوی‌ها و ریش سفیدان مثل دوران ٤٠ سال پیش تهران و دیگر شهرهای بزرگ است. و به نظر می‌رسد وابستگی به عبدالحمید و مولوی‌های دیگر بیشتر فرهنگی است تا مادی.
۴. نگاه مردان هر یک از این طبقات به زنانشان چگونه است؟ مذهبی و محدود کننده یا عناصری از اعطای آزادی در این رفتارها وجود دارد؟
ج: تا حدی در سوال بالا پاسخ داده شده، اما یک نکته را باید تأکید کرد: در روابط «داخل» خانواده، مثل ٤٠ سال پیش شهرهای بزرگ و خانواده‌های شهری، حرف اول را زن خانواده می‌زند و مادر خانواده اساس مدیریت خانواده را به عهده دارد، منتهی مرد خانواده «حتی از نوع بی‌عرضه‌ش» را جلو می‌اندازد. حالا کی این طغیان صورت بگیرد و زن‌ها خط اول هم بیایند، هنوز خیلی زمان می‌خواهد.
مردان فقط ظاهرا سیطره دارند و نقش‌شان در‌ نهایت این است کخ پول بیاورند. زنان نفوذ و سیطره ویژه‌ خود را دارند. واقعیت این نیست که مردان این سیطره را به زن‌ها داده یا اعطا کرده باشند. بلکه به این دلیل است که مردان فقط و فقط توانایی پول درآوردن داشتند و در بقیه مهارت‌ها ناتوان بوده‌اند و زنان خودشان توانسته‌اند جایگاهی را به خاطر مهارت‌هایشان به دست بیاورند. منتهی آنقدر سلطه و قضاوت مردانه در جامعه بالاست که جایگاه مهم زنان، جسارت بروز بیرونی پیدا نمی‌کند.
نکته مهم دیگر، در این استان به‌ویژه در نواحی فقیرنشین، حالا چه شهرهای بزرگ مثل زاهدان، سراوان و زابل، چه روستاها، به خیل عظیم زنانی برمی‌خوریم که مردانشان در سوخت‌کشی و تصادفات جاده‌ها کشته یا اعدام شده‌اند. این زنان اغلب با سه یا چهار کودک، بدون هیچ درآمدی، تنها مانده‌اند. تقریبا همه‌ی آن‌ها چندرغاز از کمیته امداد حقوق می‌گیرند. این زنان آنقدر تعدادشان زیاد است که باید به‌عنوان یک مسئله‌ی مهم اجتماعی به آن پرداخته شود.
۵. سطح تحصیلات جمعیت منطقه چگونه است؟ − اگر بخواهیم تقسیم کنیم از دکترا، از لیسانس به بالا، لیسانس، دیپلمه، دبستان و بی سواد. فراوانی آن‌ها بین زنان و مردان چگونه؟ (همه تقریبی، چون قطعاً آمار دقیقی ندارید.)
ج: سطح تحصیلات زنان و مردان بلوچ و زابلی، از صدقه سر سودجویی و درآمدزایی دولتمردان از راه آموزش عالی، مثل همه دیگر شهرها و روستاهای ایران به نسبت بالاست، به‌خصوص در میان کسانی که در سطوح متوسط و بالای درآمدی قرار دارند. در روستاهای دور، در جاهایی که امکان احداث دبیرستان و دانشگاه وجود داشته، سطح تحصیلات دختران بیشتر از پسران است، باز هم مثل همه جای دیگر ایران.
در مناطق محروم ایران به‌خصوص محروم از لحاظ فرهنگی، تنها سکوی پرش دختران از وضعیت ساکن و عقب مانده فعلی‌شان، درس خواندن است. منتهی در مناطق دور افتاده و محرومتر استان، خیلی‌ها نمی‌توانند حتی دوره راهنمایی و دبیرستان را هم بگذرانند.
در سراوان درصد دانشگاه رفته‌های روستاهای نزدیک شهر، بسیار بسیار بالاتر است. منتهی در برخی از روستاها مثلا شیرآباد زاهدان، با وجود اینکه که فقط پنج دقیقه با مناطق مرفه‌نشین زاهدان فاصله دارد و متشکل از مهاجران روستاهای محروم استان است، به علت موج عظیم زنان و مردان و همچنین کودکان «بدون شناسنامه» درصد بی‌سوادی بسیار بالاست و حداکثر تحصیلات کودکان در حد خواندن و نوشتن است. نداشتن شناسنانه تاثیری اساسی در بی‌سواد مانند این کودکان داشته است. آمار لیسانسه‌ها بالاتر از دیپلمه‌هاست. ولی دکترا کمتر است. تقریبا اکثر کسانی که دیپلم می‌گیرند لیسانس هم می‌گیرند. ولی فوق لیسانس و دکترا بسیار کم است.

زنان
۱. زنان معمولا چه مشاغلی دارند؟ توزیع آماری مشاغل حدوداً چگونه است؟
ج: معلمی بیشترین درصد شغل زنان را تشکیل می‌دهد و سنت و عرف هم کمتر نسبت به آن مسئله دارد. اما مرد ممکن است مخالف همین اشتغال هم برای همسرش باشد. در سایر موارد مثل کارمندی در موسسات دولتی یا خدماتی هم همینطور. فرهنگ مردسالارانه نسبت به آنها به مراتب سختگیرتر است.
اشتغال زن یا مرد در شغل حقوق‌بگیر در این استان بسیار مهم است. هر فرد حقوق بگیر به‌خصوص دولتی، از آموزش و پرورش، استانداری، شهرداری، کانون پرورش فکری و غیره، وقتی در این مراکز استخدام شد دیگر نانش توی روغن است و جزو یقه سفیدها به شمار می‌آید. در مورد زنان به‌رغم اینکه این شغل‌ها جزو آرزوهایشان است، کارشان منوط به رضایت مردانشان است، اما این رضایت خیلی به ندرت به‌دست می‌آید.
شغل فروشندگی (خدمات) برای زنان، به میزانی که در شهرهای شمال کشور و یا تهران و شهرهای بزرگ سال‌هاست رایج شده، در این استان وجود ندارد. مراکز تولیدی هم اساسا وجود ندارد.
بالاترین درصد درآمد زنان - متاسفانه یا خوشبختانه - که پارادوکس قابل توجهی است، از سوزن‌دوزی است. بعضی از دختران در حد جنون از آن متنفرند. همان تنفری که دختران شمالی از کار در مزارع و شالیزارها دارند، زنان و دختران در سیستان و بلوچستان از سوزن‌دوزی دارند، اما تقریبا باورشان شده که سرنوشت محتومشان است، حداقل برای لباس‌های خودشان.
لباس‌های زیبای بلوچ، برای ما مفهوم زیبایی دارد. آرزوی پوشیدن تی‌شرت با شلوار یا دامن، که فوق‌العاده کم هزینهه‌تر است آرزوی بسیاری از زنان به‌خصوص دختران بلوچ است. پوشیدن بلوز و شلوار و دامن در خانه، شاید یکی از غیرمعمول‌ترین روش‌ها باشد. همانطور که پوشیدن دامن بدون جوراب ٤٠ سال پیش یکی از خلاف‌های دختران در خانواده‌های ایرانی به‌خصوص در شهرستان بود. آن زمان که طبقات متوسط و نسبتا مرفه در شهرهای بزرگ مینی‌ژوب می‌پوشیدند دختران طبقات پایین در شهرهای بزرگ و کوچک حسرت نپوشیدن چادر و لباس تنگ را داشتند.
معاش هشتاد درصد خانواده‌های فقیر بلوج در شهرهای کوچک و روستاها، از طریق سوزن‌دوزی زنان و دختران تامین می‌شود. اینجا دیگر هیچ مردی نمی‌گوید باید با اجازه من سوزن‌دوزی کنی و با سوزن‌دوزی آرامش هیچ شوهر و پدری مختل نمی‌شود.
زنی شاغل (قراردادی) در یکی از ادارات گاز می‌شناختم که می‌گفت: «من متنفرم از سوزن‌دوزی و شما شهریان هم نباید از سوزن‌دوزی زنان ما تعریف کنید، اولا نمی‌دانید چه کار سختی است اگر می‌دانستید این قدر تعریف نمی‌کردید؛ دوم اینکه با این کارتان این مسئله را جا می‌اندازید. ما باید سعی کنیم به لحاظ صدمات مختلفی که این کار به دختران ما می‌زند رواج این هنر زنان را از بین ببریم. مردان زیادی هستند که صبح تا شب می‌نشینند تا زنانشان از راه سوزن‌دوزی درآمد خانواده و عیاشی مرد را تامین کنند مثل کار در بیجار شمالی‌ها.»
۲. میزان تقریبی زنان تک والد چقدر است و زندگی خود را چگونه تامین می‌کنند؟
ج: خانواده‌های تک والد (فقط زن سرپرست خانواده) درصد بالایی را در روستاها و حواشی شهرهای بزرگ استان تشکیل می‌دهند.
هشتاد درصد از «کودکان بازمانده از تحصیل....» در زاهدان (٥٠٠ کودک)، سراوان هردو روستای جهادآباد و شمس آباد (١٠٠٠) کودک و در زابل (٢٠٠) کودک پدر ندارند و با درآمد خود و عمدتا سوزن‌دوزی مادر، زندگی می‌کنند و درصد بسیار بالایی از زنان سرپرست خانوار، شوهرانشان را در سوخت‌کشی، اعتیاد، تصادفات و اعدام از دست داده‌اند. «طلاق» بسیار نادر بوده. در روستایی به نام حسین آباد تمام مردان روستا اعدام شده‌اند. در خیلی از خانواده‌ها هم که پدر وجود دارد، اغلب بیکار و اصطلاحا ول است.
۳. سن ازدواج (زنان و مردان) چقدر است؟
ج: سن تقریبی ازدواج برحسب درجه تحصیلات و نوع کار یا شغلی که فرد دارد متفاوت است. هرچه سطح تحصیلات بالاتر باشد و یا فرد حقوق بگیر یا به عبارتی دیگر کارمند باشد، زمان ازدواج دیرتر است. منتهی خیلی با بقیه فاصله ندارد.
بسیاری از زنان و حتی مردان، دیپلم (در زنان بیشتر) و لیسانس خودشان را در زمان ازدواج و بچه داشتن گرفته‌اند.
افراد خانواده‌های کم درآمد در سنین پایین‌تر ازدواج می‌کنند. دختران خانواده‌های فقیرتر (چه درس بخوانند و چه درس نخوانند) زودتر شوهر داده می‌شوند چون دختران به‌رغم سوزن‌دوزی از سن خیلی پایین، حتی شش سال، «نان‌خور» خانواده محسوب می‌شوند و با رفتنشان «نان‌خور» کمتر می‌شود.
کلا رابطه معناداری بین درآمد خانواده و سن ازدواج وجود دارد. اگر درآمد داشته باشند تحصیل می‌کنند (استعدادهای خیلی خوبی هم دارند)؛ اگر تحصیل کنند شغل بهتر پیدا می‌کنند و دیرتر ازدواج می‌کنند؛ ولی اگر درآمد خانواده کمتر باشد تحصیلات کمتری دارند، هیچ شغلی ندارند و زودتر هم از خانواده باید خارج شوند باز به‌خصوص دختران.
در بین کسبه و مغازه داران و سوخت‌کش‌ها، سن ازدواج مردان پایین‌تر است. دختران این خانواده‌ها هم زود ازدواج می‌کنند. دوست بلوچ تاجری داریم که تاجر بین‌المللی است؛ در اسرائیل، آلمان، سوئد، سوییس و... بسیاری کشورهای دیگر تجارت می‌کند، ولی دخترش در سن هفده سالگی اولین بچه‌اش را به دنیا آورد.
۴. آیا چند همسری رواج دارد و علنی است؟
ج: بر اساس مشاهدات آماری، چندهمسری در بین مردان «بسیار کم درآمد» بیشتر است و رواج بیشتری دارد. چندین مورد داشتیم که مرد خانواده بیکار بود و در یک اتاق اجاره‌ای با چند زن و هر زن با چهار و پنج کودک زندگی می‌کردند؛ معاشقه مرد و زن هم در حضور سایر زن‌ها و کودکان در همان اتاق انجام می‌شد.
در بین مردان متمول و پردرآمد فقط یک مرد دیدیم که با پنج زن و ٢١ بچه و نوه - البته تا سال ٩٨ احتمالا هنوز ادامه دارد - عملا شهره خاص و عام بود و تقریبا در تمام شهر سراوان او را می‌شناختند. مورد مرد دو زنه در بین طبقات تحصیل کرده و نسبتا مرفه حقوق بگیر دولت (مزدبگیری) ندیدیم. و به وفور بیوه زنان جوانی در روستاها با کودکانشان هستند که نتوانسته‌اند دوباره ازدواج کنند. اما هیچ بیوه مردی ندیدم که مجددا ازدواج نکرده باشد.
۵. آیا امکانات پیشگیری از بارداری برای زنان وجود دارد؟ قانونی یا غیرقانونی؟ و یا سقط جنین
ج: از سال‌های اولیه‌ی ممنوعیت قانونی وسایل جلوگیری از بارداری، پیامدهایش بیش از هرجای دیگر در استان سیستان و بلوچستان زیاد بود. هیچ خانه بهداشتی قرص ضدبارداری نمی‌داد. با دو بهداشت‌یار در دو نقطه استان صحبت می‌کردیم هر دو از توزیع نشدن قرص ضدبارداری بسیار متاسف بودند. توان مالی خانواده‌های کم درآمد در حد خرید قرص به بهای گزاف نیست. و اساسا در این مناطق خانواده‌های نسبتا خوب به لحاظ مالی و حتی فرهنگیان و تحصیل کرده‌ها هم، خیلی اعتقاد به جلوگیری نداشتند و حداقل ٤ فرزند دارند.
تک فرزندی، بین دانشگاه‌رفته‌ها به ندرت دیده می‌شود. سقط‌جنین اصلا ندیدیم. خانواده‌های روشنفکر تلاش می‌کنند بیش از سه و چهار فرزند نداشته باشند اما اگر ناخواسته پنجمی یا چهارمی هم پیش بیاید سقط نمی‌کنند. یکی از اساتید دانشگاه را می‌شناختیم و پشت سرش همه جا، از اینکه فقط یک فرزند دارد تعریف می‌کردیم. یک‌بار یواشکی درددل می‌کرد که همسرم افسرده است و عصبی، وقتی علتش را جویا شدم گفت: «به‌خاطر اینکه دیگر نتوانستیم بچه بیاوریم.» همسرش تحصیلات دانشگاهی داشت. بالاخره هم یک فرزند دیگر آوردند.
۶. وابستگی و تمکین زنان به مذهب و علمای مذهب سنی چقدر است؟ تعلق خاطر و تمکین آنان به مولوی عبدالحمید چقدر است؟
ج: کار ما اصولا زنانه است و با زنان بیشتری سروکار داریم تا مردان. در بین زنان دور و بر ما که تعداد کمی هم نیستند و تعدادشان هشت یا نه برابر مردان است، در مقایسه با مردان وابستگی به مذهب کمتر است. باز هم جلوتر می‌روم و می‌گویم تاثیر و نفوذی ندارد.
جالب این که زنان دوروبر ما حتی نماز هم نمی‌خوانند. در حالی که در مردان نمازخواتدن جدی‌تر است. چون مردان اجازه دارند در مسجد مکی ظاهر شوند قدرت تاثیر و تهییج مسجد روی مردان بیشتر است و چون زنان نمی‌توانند شرکت کنند از این تهییج و تاثیرپذیری دورتر می‌مانند.
۷. مسئله حجاب بین زنان چقدر پذیرفته شده است و در چه حدی رعایت می‌شود؟
ج: چادر سیاه، یک‌بار من در جمع خودمان در ایرانشهر که تقریبا ٤٠ نفر بودیم سه نفر غیر بلوچ و بقیه زن و مرد بلوچ، اعتراض کردم که بابا چرا این همه چادر سیاه و روبنده، آخر دل انسان می‌گیرد؛ با عصبانیت جواب دادند: «این چادر سیاه را شما از تهران سر ما کردید، در بین زنان بلوچ چادر سیاه اصلا وجود نداشت، از بعد از انقلاب آمد و از سال‌های ٦٤ به بعد آمد. می‌گفتند تا سال ٦٥ هنوز عکس شاه و فرح رو دیوارها بود. سال ٦٤ سپاه آمد و ما تازه فهمیدیم چیزی به نام انقلاب آمده! »
به هرحال خیلی تلاش کنی چادرها از سیاه به قهوه‌ای و سورمه‌ای تبدیل می‌شود. زن و چادر سیاه لازم و ملزومند. در چابهار نسبتا کمتر، در زاهدان کمتر، ولی در ایرانشهر و بقیه جاها فوق‌العاده زیاد دیده می‌شود. در ایرانشهر نا سالهای ٩۵ اصلا مانتویی وجود نداشت. با اینکه فرهنگ و رفتار مردم شهری‌تر از زاهدان است.
۸. حجاب به چه معناست؟ آیا فقط پوشش بدن و صورت است یا شامل ممانعت از ارتباط و همنشینی زنان و مردان و یا ممانعت از حضور زنان در فضاهای عمومی هم می‌شود؟
ج: فقط در چابهار و زاهدان ما مانتویی می‌بینیم. در این دو شهر مانتو پوشیدن زنان خیلی مرسوم است. در بقیه شهرها مانتویی بسیار بسیار تک و توک دیده می‌شود. خیلی از جاهای دیگر زنان روبنده‌دار خیلی زیاد است. البته بسیاری از این زنان چادری اعتقادشان نیست و عرف محل‌شان است چون همان‌ها وقتی به تهران می‌آیند تقریبا همه مانتویی می‌شوند. در حالی که در محل زندگی حاضر نیستند سنت‌شکنی کنند و چادر را زمین بگذارند.
به همین تناسب هم حضور مرد و زن در کنار هم بسیار محدود است. در چابهار و زاهدان و ایرانشهر عادی‌تر است. در روستاها و شهرهای کوچک ما با ٥٠ تا مرد جلسه داشتیم و در کنار هم بودیم ولی موقع غذا خوردن در اتاقی دیگر ما را با زن‌هایشان هم‌سفره می‌کردند.
۹. مسئله‌ی ختنه‌ی دختران چقدر عمومیت دارد؟ و چقدر مخالفت؟
ج: جالب اینکه خیلی از زنان دوربرما - که تعدادشان هم کم نیست - اصلا از ختنه خبر نداشتند و در باره‌اش نشنیده بودند.
«آگاهی» و وزنه‌ی سنگین سنت و «عقب ماندگی» در سیستان و بلوچستان پارادوکس قابل تاملی است. شاید هم باید گفت در بین اقشار «کم درآمد و فقیر بلوچ» این پارادوکس عمیقتر است. البته این ویژگی بیشتر در اقشار کم درامد و فقیر همه‌ی «طایفه‌ها و اقوام ایرانی» مشترک است؛ اینکه روزانه زندگی می‌کنند، به‌روزترند یعنی اینکه از درد و غم تا مال و منال همه چیز در بینشان گذراست. آنقدر که قشر متوسط رو به بالا، روی مسائل مکث می‌کنند اینها نمی‌کنند. همانطوری که پولشان به اندوخته کردن نمی‌رسد، بدبختی و دردهایشان هم انگار روزانه است. مشکلات انقدر زیاد است که سایه ندارد امروز این درد، فردا درد دیگر و دیروزی فراموش می‌شود. خلاصه گذشته زیاد برایشان نمی‌ماند.
۱۰. میزان حضور زنان در عرصه‌ی عمومی: بازار کار، آموزش، ورزش، هنر و... چگونه و چقدر است؟ و چقدر تحمل می‌شود؟
ج: حضور زنان در بیرون از خانه بیش از هر جای دیگر در آموزش و پرورش است. قبولی در دانشگاه فرهنگیان در استان بیش از سایر مناطق ایران ارزش محسوب می‌شود. دانشگاهی که در تهران و شهرهای بزرگ اصلا جزو آرزوهای کنکوری‌ها نیست، چه پسر و چه دختر. دخترانی بودند که می‌توانستند با رتبه‌های کنکورشان در دانشگاه‌های معتبر دیگر قبول شوند ولی فوج فوج دانشگاه فرهنگیان را زده‌اند.
واقعیت این است که این امر منهای داشتن شهریه دانشجویی و تضمین کار در آینده، به دلیل همان اعتقادی است که جای زن در صنعت نیست. منتهی باز هم تحت فشار اقتصادی، در شهرهای بزرگ خیلی از زنان از بازار و خدمات سر درآوردند، مثلا فروشندگی می‌کنند، ولی هنوز خیلی زیاد نیستند، مثلا به اندازه شمال کشور. منتهی همانطور که گفته شد خیل عظیم زنان بلوچ در خانه به کار سوزن‌دوزی مشغولند. یعنی کار از بیرون می‌آورند و در خانه انجام می‌دهند و متاسفانه به جز اندک درآمد، هیچ رشدی برای آنان ندارد نه در روابط کار، و نه در همبستگی کاری با همتاهای خودشان. در عرصه‌ی هنر هم چون اجازه جولان و بروز پیدا نمی‌کنند در حد خانگی می‌ماند. دختر نقاش و یا مجسمه ساز، یا خطاط و... نداشتیم
۱۱. نقش زنان در خانواده به عنوان مادر، همسر و دختر چقدر و چگونه است؟
ج: اساسا نقش هر دختر و زن مادرشدن است. به‌خصوص در میان اقشار کمتر تحصیل کرده. اما این مهم را باید در نظر گرفت که در اکثریت همین خانواده‌ها که زن پشت مرد، اما در پستوست، نقش اساسی و پیش برنده را در خانواده دارد. مهارت‌های زنان در وجوه مختلف بسیار بیش از مردان است. حداکثر مهارت ارتباطی مرد، پول آوردن و ارتباط بازار است. هیچ مهارت دیگری ندارد. وقتی ماه به ماه دنبال پول درآوردن است و به خانه نمی‌آید، حالا در هر شغلی چه تجارت چه سوخت‌کشی، چه کار در شهرها، اساس خانواده و رابطه بین بچه‌ها و خانواده‌ها و دخل و خرج را زن مدیریت می‌کند.
به همین دلیل نقش مادران در ذهن پسران به شکل تابو می‌ماند. دور دنیا را می‌زند ولی در روابط خودش و زنش و اطرافیان، مادرش حرف اول را می‌زند. زن در قوانین توسری‌خور است ولی در روابط نقش بنیانی دارد چون پسر تا یادش می‌آید مادرش را مشکل‌گشای خانواده دیده است.
۱۲. مسئله‌ی ناموس در بین مردان چقدر جدی است و میزان زن‌کشی و فرزند کشی و... در این رابطه چقدر عمومیت دارد و چه حوز‌ه‌هایی را در برمی‌گیرد آیا ممکن است باعث جنگ‌های خانوادگی و قبیله‌ای شود؟
ج: راستش ما هرگز به این مسئله برنخوردیم؛ حرفی زده نشد ما هم ورود نکردیم. بوده در روستایی که زنی با این و آن رابطه داشته، به طرز فجیعی کشته شده و زیر پلی انداخته شده و هیچ کس هم صدایش درنیامده و پلیس هم به قضیه ورود نکرده. من مطمئنم اگر چنین چیزی مرسوم بود حتما ما شنیده بودیم.
بلوچ‌ها بسیار مهربان هستند. ما در تمام ١٠ سال گذشته هرگز دعوا تو خیابان ندیدیم. در زاهدان، سراوان، زابل، ایرانشهر و بخش‌ها و روستاهای کتیج، قصرقند، نیکشهر و اسپکه می‌چرخیدیم و هرگز دعوا ندیدیم. ندیدیم زیر چشم زنی کبود باشد یا در نتیجه کتک از شوهر مشکل‌دار باشد. در بین زنان و خانواده‌ها هرگز قتل ناموسی ندیدیم. بی‌تفاوتی و رها کردن و رفتن بوده ولی خشونت به این اشکال اصلا ندیدیم و نشنیدیم.
درگیری بیش از آن که بین خودشان قابل رویت باشد با حکومت قابل رویت است. مثل درگیری ریگی، چند سال پیش با سربازان حکومتی. ولی واقعا هیچ درگیری نظامی بین دو قوم زابل و بلوچ نبوده و حداقل نظامی نبوده. چون خیلی از زابلی‌ها شیعه شدند و حکومتی، اگر درگیری با هم دارند در این مورد است آن هم در حد کلام. مثل درگیری ترک و فارس، گیلک و مازنی... خلاصه روی زن بلوچ هم فشار قانون هست و هم فشار سنت و مذهب؛ ولی خشونت رفتاری و کلامی کمتر است و حتی خیلی کمتر از سایر نواحی ایران.
۱۳. آیا در بین زنان و مردان روابط قبل از ازدواج وجود دارد؟ علنی یا غیرعلنی؟ چقدر پیشرفته و یا محدود؟
ج: سکس هنوز تابوست. حداقل در ظاهر تابوست. سکس قبل از ازدواج اصلا مرسوم نیست اگر وجود داشته باشد اساسا مشهود و علنی نیست. برای خود زنان هم هنوز تابوست.
اما چیزی که مشهود است و قابل تامل و تعمق، اینکه فوج عظیم زنان بدون شوهر که از سن بسیار پایین بدون شوهر می‌شوند نیاز به سکسشان را چه می‌کنند؟ نمی‌دانم. روابط صیغه هم، یا نیست یا مثل دین شیعه مشهود نیست. افسردگی بین زنان فوق‌العاده عیان است.
۱۴. نقش زنان در درآمد خانواده تا چه حد است؟
ج: در بین اقشار کم درآمد و فقیر، «سوزن دوزی» دختران١٢ ساله تا زنان ٤٠ ساله (که دیگر پیرزن – مادربزرگ- محسوب می‌شوند) تنها درآمد خانواده است، به‌خصوص در مناطق دورتر از شهرها مثل بخش‌ها و روستاها. دختران از سن شش سالگی سوزن‌دوزی را آموزش می‌بینند. ظاهر امر مرد داشتن، یا به عبارتی داشتن شوهر، پدر و برادر هویت محسوب می‌شود اما پشت پرده زن نقش مدیریت مالی و سایر امور خانواده را به عهده دارد.
در شهرها و مناطق متمول‌تر مرد درآمدآور است. منتهی این قشر هم قدرت و توانایی این را دارند که جامعه را به غلط به سمت و سوی این هدایت کنند که بگویند مردان نان‌آور کل مناطق هستند. باز هم می‌توانم بگویم در بین اقشارکم درآمد زنان و فقط زنان درآمدآور خانواده هستند. جالب است به غیر از درآمد آوردن، مدیریت این درآمد کم در خانواده است که فوق‌العاده قابل توجه است.
۱۵. کار خانگی شامل چه اقلامی می‌شود و این کارها به عهده چه افرادی از خانواده است؟
ج: کار خانگی عمدتا سوزن دوزی، حصیربافی و تهیه ادویه مخصوص (آچار) است که هر سه به عهده زنان است. آچار هنوز به اندازه سوزن‌دوزی و حصیربافی شناخته شده نیست ولی فوق‌العاده است و یکی از دلایل خوشمزه بودن غذاهای بلوچستان، نقش آچار، این ادویه دست‌ساز زنان در آن است.
۱۶. تعداد متوسط کودکان در خانواده چند نفر است؟ و ترجیح خانواده دختر است یا پسر؟ واکنش به تولد دختر چگونه است؟
ج: حتی در بین خانواده‌های روشن و اهل کتاب، دو بچه مرسوم نیست. حداقل کودک سه تا است حداکثرش هم که...
هرچه خانواده فقیرتر و بی درآمدتر باشد کودکان و حتی زنان بیشتری دارد. قطع قرص و وسایل جلوگیری از بارداری از طرف دولت هم که دیگر مزید بر علت شده. نقش دختر و پسر، دو گونه تظاهر در این مقوله است. دختر به‌عنوان غمخوار خانواده و راحتی بزرگ شدن به عبارتی سربراه بودن دختر، میل نهفته اکثریت زنان و مردان بلوچ است. اما ادامه نسل و تاثیر سنت جامعه منجر به میل به پسر می‌شود. ولی دور نیست زمانی که علنی بگویند دختر بهتر است.
۱۷. آیا برای زنان شاغل امکاناتی همچون مرخصی زایمان و یا مهد کودک و یا امکانات دیگر وجود دارد؟
ج: امکانات برای زنان شاغل اگر مشمول بیمه باشند که مثل همه جای دیگر هست. اما در بخش غیردولتی، صنوف، خدمات و... بچه‌دار شدن مصادف است با از دست دادن کار. مهد کودک هم فوقش در شهرهای بزرگ، آن هم خیلی خیلی کم. اکثر مادربزرگان این وظیفه را به عهده دارند یا گاهی اگر درآمد زن زیاد باشد، زنی از دروهمسایه در ازای پولی ناچیز این کار را می‌کند.
فرهنگیان در شهرهای بزرگ مهدکودک‌هایی دارند برای اینکار باز هم تعدادش به نسبت جمعیت کودک و تعداد خود مهد اصلا قابل مقایسه با سایر شهرهای ایران نیستند. در نتیجه در ارتباط با زن‌ها خیلی این جمله را می‌شنوی که «وقتی باردار شدم یا وقتی بچه‌ام به دنیا آمد دیگر کار را گذاشتم کنار». منتهی در بین سوزن دوزان و حصیربافان و سایر مشاغل خانگی اصلا این جمله را نمی‌شنوید، در آخرین لحظه یک دست بر شکم، با دست دیگر کارشان را ادامه می‌دهند.
۱۸. آیا تشکل‌های زنانه (و ایضا مردانه) وجود دارد؟ محتوا، برنامه و اهداف این تشکل‌ها چیست؟ چقدر پایگاه مردمی و محلی دارند؟
ج: تشکل‌ها؟! تنها مکان گردهمایی مردان و بعضا زنان مساجد است. در کل استان حتی در مناطق بسیار دور که چندین خانواده دور همند (منهای کپرها) شیکترین ساختمان از آن مسجد است. در نزدیکی‌های میرجاوه روستاها و بخش‌هایی با کمترین امکانات فضایی برای اهالی خانه، مساجدی وجود دارد که کم از یک کاخ نیست. این مساجد با پول همین خانواده‌های کم درآمد ساخته شده‌اند. در بسیاری موارد در مدارس همین محل، کودک دختری وجود نداشت، اما حوزه علمیه این مساجد پر از دختران بود.
مولوی‌ها افراد با نفوذی هستتد که دختران بسیاری دارند و همه دخترانشان فقط در حوزه درس می‌خوانند، حتی کلاس اول و دوم هم نمی‌روند. به هر حال در سراسر استان محل جمع شدن آدم‌ها مسجد است.
تا به حال اسمی از سندیکا و اتحادیه در سراسر استان نشنیدیم و اگر در شهرهای بزرگ بوده کاملا متروکه است. اما تعاونی‌ها در خیلی از مناطق از قدیم بوده و بسته به نفوذ فرهنگ در آن مناطق به‌جا مانده و رونق دارد. در مناطق قصرقند و نیکشهر حضور و قدرت تعاونی‌ها خیلی پررنگ‌تر است.
۱۹. تاثیر جنبش کنونی بر رفتارهای پیشین زنان و مردان چگونه بوده است؟ آیا مردان نسبت به زنانشان کمتر سختگیری می‌کنند؟ آیا زنان بیشتری در عرصه اجتماعی حضور یافته‌اند؟ حضور زنان در اعتراضات چقدر و چگونه بوده است؟
ج: اگر بخواهیم واقعیت «تا این لحظه» (اوایل آذر ماه) را بگویم در خیل عظیم زنان تاثیری نداشته. اما به نسبت قدیم در این برهه، تعدادی زن جذب جریانات اخیر شدند ولی در مقایسه با دیگر شهرها و خود تهران، تعداد زنان خیلی محسوس نیست. در تصاویر رسانه‌ها هم قابل رویت است که تعداد اندک زنان در این اعتراض‌های خیابانی دیده می‌شوند.
البته تعداد زنان بالقوه مخالف، زیادتر است، به خصوص در شهرهای بزرگ، ولی هنوز جرات به خیابان آمدن از طرف خودشان و قاعدتا خانواده را ندارند. در حالی که بعد از ظهرها فاصله بین چهارراه ولی عصر تا میدان انقلاب در تهران، سه برابر زن هستند تا یک برابر مرد.
جالب اینکه در کل استان سیستان و بلوچستان مردان خیلی روشن و سیاسی هستند، مثلا هنگام رای دادن و میزان رای دادن به آدم‌هایی مثل روحانی و خاتمی در مقایسه با رییسی و احمدی‌نژاد و یا نظریاتشون در این برهه، در باره شعار «اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا»؛ اما زن هنوز پشت مردش باید بماند و دلایلی که می‌آورند که «به خاطر حفاظت از خود زنان است» (همان دلایل قدیمی- سنتی‌ها) چون «اینا فلان و بهمان می‌کنند.» البته ترس خود زنان هم در برخورد و حفاظت از زنانگی‌شان در این زمینه خیلی پررنگ است.
۲۰. مطالبات زنان و مردان به‌طور کلی و به‌ویژه در اعتراضات اخیر چه بوده است؟ بیشترین شعارهایی که از سوی این دو گروه داده شده و یا شعارهای مشترک چه بوده است؟
ج: تنفر و نقد بر قومیت‌گرایی بسیار بیشتر از نقد و تنفر از جنسیت‌گرایی در بین زنان دیده می‌شود. ترویج آگاهی جنسیتی در این استان بسیار کم انجام شده و یکی از کمبودهای اساسی بین زنان است. هنوز بعد از اینکه با همه وجود می‌بینند که در پس پرده هر خانواده، مدیریت با زن است که کارجلوبر است اما هنوز ازدواج برایش ملاک هویت است. برای مردان هم همانطور که قبلا گفته شد بیشتر تاکید و نقد بر قومیت‌گرایی است تا آزادی‌های فردی و مطالبات صرف اقتصادی.
۲۱. آیا به جز رهبر خودگمارده‌ی سنی، مردم رهبران مترقی و سکولار هم دارند یا چشم انداز عبور از رهبران سنی در آینده می‌رود؟ کلا به نظر شما تفاوت عمده و مهم زن/مرد بلوچ با زن/مرد مثلا تهرانی چیست؟
ج: کلا مولوی‌ها در همه مناطق نفوذ و اعتبار خاص دارند بسته به درجاتشان از مولوی‌های محلی تا مولوی بزرگ عبدالحمید. در سراسر حضور ده ساله ما در همه جای استان، جای پای هیچ رهبر خارج از چهارچوب دینی دیده نشد. من همیشه این مثال را می‌زنم که در همه عرصه‌های رفتاری و اجتماعی، چهل سال با تهران و شهرهای بزرگ فاصله دارند. در تحلیل سیاسی خوبند ولی بعدش همیشه این زنان هستند که باید سفره و رختخواب و... را برایشان آماده کنند.
ویژگی عمده و بارز بلوچان را اگر بخواهیم در دو-سه کلمه خلاصه کنیم: مهربانی، صلح طلبی و صبوری‌شان است. انگار حرکت با پای پیاده در جاده‌های خاکی و نبود وسیله نقلیه برای عبور از این مسیر طولانی برای رسیدن به مقصد؛ "صبر و حوصله" را در آنان نهادینه کرده است. مثل نقشی که رج‌های ریز و بسیار ریز سوزن برپارچه‌های زیبای زنانشان می‌زند: صبور و استوار، دل به آینده‌ی تاریخِ امیدوارشان داده‌اند.

Tags: , ,

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید