برای مادر امیرشکاری!

برگرفته از صفحه فیسبوک منصوره بهکیش


با تأسف و اندوه فراوان، امروز باخبر شدم که مادر امیرشکاری عزیز هم از میان ما رفتند. سعید عزیز، در صفحه فیس بوک خود نوشت که «مادری هم رفت». به فریده عزیز و دیگر اعضای محترم خانواده امیر شکاری و ریاحی و سعید و علی مهربان و هم چنین به مادران و خانواده‌های خاوران که او را می‌شناسد و عزیز می دارند، تسلیت می‌گویم و شریک و همدرد غم بزرگ شان هستم.
مادر امیرشکاری نازنین، از مادران جسور و عاشقی بود که خیلی دوست شان می داشتم. زنی بسیار قوی و مهربان و با لهجه ی بسیار شیرین کرمانی که همواره مهربانی و عشق می پراکند. او همواره کمرش را راست نگاه داشت و مستقل عمل کرد.
در این لحظه تنها می‌توانم بگویم که رفتن او نیز ضربه سختی برای ما خانواده‌هایی است که سال‌های سال در ناخوشی ها و خوشی ها با همدیگر شریک بودیم و با هم جلو رفتیم و ایستادیم و نگذاشتیم که کمرمان را خم کنند. مسئولان و ماموران حکومتی این مادر صبور و مقاوم و خانواده جسورش را نیز بسیار آزار دادند و به اشکال مختلف شکنجه شان کردند، ولی آن‌ها هیچ گاه از عزم خود برای یادآوری و پاسخ‌گو کردن حکومت و کشف حقیقت جنایت هایی که کرده بودند، غافل نماندند و نماندیم.
این مادران، مبارزان راستین ایران زمین بوده و هستند، همان هایی که با وجودشان که سرشار از عشق و آزادگی و مقاومت است، برای دنیای انسانی مبارزه کردند و به فرزندان و دوستان شان عاشقی و جسارت آموختند و در برابر دشمنان با شهامت و استقامتی بی مانند ایستادند و این چنین برای ساختن دنیای بهتر و انسانی کوشیدند و آثار وجودشان بر تارک تاریخ همواره زنده خواهد ماند.
گوشه‌هایی از آنچه بر سر این خانواده شجاع و مبارز آورده اند:
برگرفته از صفحه فیس بوک فریده امیرشکاری در پنج سال پیش:
« برای مادران و خانوادهایی که در دهه شصت بیش از یک شهید دارند، ماه ها و فصل های سال چه سخت می گذرد. بهار برای ما یادآور ۲۲ خرداد و از دست دادن آخرین پسر و برادرمان حمید امیرشکاری در سال ۶۲ است. مادر سال هاست که از اول خرداد در تدارک برنامه سفر طولانی کرمان تا کردستان است، تا این روز را حتما بر سرخاک پسر بزرگش باشد. این سال های اخیر که ناتوان تر شده است، این سفر سخت تر از همیشه است، ولی او همچنان مصمم است و روح ما خواهران در هوای خاوران کوچک روستای شرفکند شهر بوکان در کنار حمید به پرواز در می آید و فریاد بر می آوریم که ننگ و نفرین بر شب پرستان سیاه اندیش و تنگ نظر که تلاش عمومی برای رهایی وطن از دیکتاتوری شاه را به دیکتاتوری سیاه تری تبدیل کردند و در گوشه گوشه ایران خاوران های بی نام و نشان ساختند و چه بسیار دل ها را داغدار عزیزان جوان شان کردند. مخصوصا مادرم که هیج نوه ای به یادگار از سه پسرش ندارد که به او دل خوش کند. به یاد حمید عزیزم و با آرزوی روزی که در ایران حکم اعدام، حکمی غیر قانونی باشد و صلح و دموکراسی گفتمان رایج در کشور مان و راه حل اداره امور کشور باشد و جای آدمکشی و شکنجه به خاطر داشتن عقیده مخالف را بگیرد.».

برگرفته از سایت بنیاد برومند: 
« خبر کشته شدن آقای سعید امیرشکاری از سایت اخبار روز (٣٠ مرداد ١٣٨٩) گرفته شده است. طبق اطلاعات موجود، عوامل رژیم کتابفروشی وی را که «کتاب‌های مورد علاقه‌ی باورهای مختلف بفروش می‌رسید» آتش زدند.
در روز ٥ مهر ١٣٥٨ روزنامه انقلاب اسلامی اعدام علی، برادر جوانتر آقای امیرشکاری را اعلام کرد. بر طبق خبر این روزنامه، رئیس دادگاه انقلاب اسلامی کرمان اظهار داشت که آقای سعید امیرشکاری «چندی قبل از طرف مردم جلب و به جرم حرکات و رفتار ضد انقلابی تحویل دادگاه انقلاب گردیده بود و به طور ناشناسی محاکمه گردید. چون نامبرده در دادگاه تصریح کرد که من با فلسفه اسلام مخالفم و با نظام کمونیستی موافقم، بلاجرم ما از لحاظ ایدئولوژیکی ایشان را محکوم نکردیم و مورد عفو قرار گرفت؛ که وی توسط افراد ناشناس در خارج شهر ترور گردید.»
طبق مندرجات در سایت اخبر روز، عوامل حکومتی روز ٢٧ مرداد ١٣٥٨ آقای امیرشکاری را در جاده باقرآباد کرمان، به «رگبار آتش بستند.»

برگرفته از سایت بنیاد برومند:
« خبر اعدام آقای علی امیرشکاری در روزنامه کیهان به تاریخ ٣ شهریور ١٣٥٨ منتشر شد. اطلاعات تکمیلی از روزنامه کیهان (٧ شهریور)، روزنامه انقلاب اسلامی (٥ مهر ١٣٥٨)، سایت اخبار روز (٣٠ مرداد ١٣٨٩) و یک فرم الکترونیکی، که توسط یکی از آشنایان وی به بنیاد برومند فرستاده شده، اخذ شده است. همچنین نام وی در فهرست «یادنامه یاد یاران یاد باد» چاپ سازمان فداییان خلق ایران (اكثریت) نیز ذکر شده است (فروردین ١٣٨١).
...
دستگیری و بازداشت
طبق گزارش اخبار روز، آقای امیرشکاری بلافاصله پس از ترور برادر بزرگترش در روز ٢٧ مرداد ١٣٥٨ بازداشت شد. اطلاع دیگری در مورد جزئیات دستگیری و بازداشت این شخص در دست نیست.
دفاعیات
در سایت اخبار روز آمده است که در دادگاه از آقای امیرشکاری خواسته شد که «طی سه روز آینده، یا در یک نمایش تلویزیونی برادر خود را، بعنوان فدایی محکوم کند یا که او را به جوخه ی اعدام خواهند سپرد. علی در پاسخ تنها از اهداف انقلابی برادرش و از خواسته‌های دمکراتیک مردم سخن [گفت].»

حکم
دادگاه انقلاب اسلامی کرمان آقای علی امیرشکاری را «مفسد فی الارض، محارب با خدا و رسول خدا» شناخت و وی را به مرک محکوم کرد. وی روز بعد از ظهر روز ١ شهریور ١٣٥٨ ‌در کرمان تیرباران شد.»

جنایت کاران، علی و سعید و حمید امیرشکاری،‌ سه پسر مبارز این مادر زخم خورده را این چنین بی رحمانه به قتل رساندند و زخمی عمیق بر قلب عاشق مادر و دیگر اعضای محترم و دادخواه این خانواده نشاندند.
این خانواده زخم خورده با سه جان باخته دیگر از خانواده ی زخم خورده و دادخواه ریاحی وابسته اند. جعفر ریاحی همسر فریده امیرشکاری بود که به همراه برادرش محمدصادق ریاحی در شهریور ۱۳۶۷ اعدام شدند، برادر دیگرشان، علی ریاحی نیز در سال ۱۳۶۱ تیرباران شد. سعید و علی نیز پسران فریده امیرشکاری و جعفر ریاحی هستند و امید که در کنار مادرشان و دیگر اعضای این دو خانواده زخم خورده و دادخواه، سلامت و پایدار بمانند و روزهای خوب را هم شاهد باشیم.

یاد و راه آن جان های شیفته، همواره زنده و ماندگار است!
منصوره بهکیش
۲۹ دی ۱۳۹۷
Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید