… چهار سال پیش پارلمان کانادا طی قطعنامه ای به اتفاق آرا، روز اول ماه سپتامبر را روز همبستگی با زندانیان سیاسی ایران نامگذاری کرد و همزمان کشتار دستجمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ توسط رژیم جمهوری اسلامی ایران را به مثابه جنایت علیه بشریت  به رسمیت شناخت. در همان زمان قطعنامه هایی مشابه نیز از سوی مجلس های ایالتی استان انتاریو و کبک به تصویب رسید.
ما،  چهارمین  سالگرد این دستاورد جامعه ی ایرانیان کانادا و برنامه ی یادمان جان باختگان دهه ی ۶۰ را در شرایطی برگزار می کنیم که جنبش دادخواهی، به پشتوانه ی بیش از سه دهه ایستادگی قهرمانانه و تحسین برانگیز مادران خاوران ها و خانواده های زندانیان سیاسی ایران ونیز تلاشهای خستگی ناپذیر زندانیان سیاسی سابق و کنشگران جنبش دادخواهی در خارج کشور، دستاورد دیگری را عرضه می کند. این جنبش در روند رشد خود،  جمهوری اسلامی ایران را مجبور نمود تا سیاست انکار، و توطئه ی سکوت مربوط به کشتار های  دهه ی ۶۰ را تغییر دهد و  به سیاست تحریف واقعیت های مربوط به آن دهه رو آورد.
ساختن فیلم دولتی ماجرای نیمروز وتقدیر خامنه ای از  دست اندرکاران آن و توصیه به آنها برای ساختن فیلمی درباره ی لاجوردی جلاد و همچنین اشاره ی صریح  خامنه ای در سخنان ۱۴ خرداد در دفاع از رئیسی، مبنی بر اینکه: جای جلاد و شهید عوض نشود، نشانه های واکنش حاکمیت در قبال  رشد جنبش دادخواهی است.
مصاحبه ی فلاحیان (برنامه ریز واز عوامل اصلی قتل های زنجیره ای ) با حسین دهباشی درباره ی کشتارهای دهه ی ۶۰ …، مصاحبه پاسدار بازجو فروتن (که مدیر زندان اوین در مقطع نسل کشی تابستان ۶۷ بود)  و درخواست احمد خاتمی، امام جمعه ی تهران، برای مدال دادن به اعضای هیئت مرگ،جانشین کردن  علیرضا آوایی عضو هیات مرگ خوزستان، با مصطفی پورمحمدی، عضو هیات مرگ تهران در سال ۶۷، برای پست وزارت دادگستری،  همه در همین رابطه هستند.
در پایان این پیام با اشاره به اینکه “اپوزیسیون خارج از کشور، علیرغم فعالیت هایش در حمایت از جنبش دادخواهی، از تمامی پتانسیل خود در این جهت استفاده نکرده” تأکید شد که “ما باید بیش از هرزمان دیگر، لحظه ای از پشتیبانی و پیشبرد جنبش دادخواهی درنگ نورزیم و افشا و شناسایی عاملین کشتارهای دهه ی ۶۰، از جمله اعضای هیات مرگ که یکی دیگر از آنان به وزارت دادگستری منصوب شده، باید یکی از وظایف عاجل ما باشد. ما به دور از هرگونه تنگ نظری، باید با همکاری یکدیگر از تمامی امکانات محلی، ملی و بین المللی در دفاع از مبارزات کارگران و زحمتکشان و افشای رژیم جمهوری اسلامی  استفاده کنیم. ما همچنین باید آنان که تحت لوای برقراری روابط دیپلماتیک، با رژیم جمهوری اسلامی همکاری و مماشات  می کنند را نیز،  افشا کنیم.”
در ادامه مراسم، حسین افصحی، با اشاره به اعتصاب غذای زندانیان رجایی شهر که ۳۳ روز از آن گذشته بود، نامه جعفر(شاهین) اقدامی یکی از زندانیان اعتصابی را برای حاضران خواند.
شاهین اقدامی در این نامه که تاریخ اول شهریور امسال را دارد و از زندان رجایی شهر به خارج زندان فرستاده، نوشته است:  … نمی دونم می تونی احساسمو درک کنی وقتی می بینی رئیس زندان به پشتوانه نهاد امنیتی و قضایی می خواد با سرکوب و فشار، از تو انسان زدائی کنه، به حریم خصوصیت تجاوز کنه، بالاسرت دوربین و شنود بذاره، نور و هوا رو با تیغه کردن پنجره ها و فنس کشی از دوطرف ازت بگیره، و وقتی تو از چرائی این رفتار می پرسی و از غیر قانونی بودنش پرده برمی داری، با زدن دستبند و چشمبند، تو رو راهی سلول انفرادی می کنه … میتونی احساسمو درک کنی وقتی می فهمی سربازان گارد زندان مثل داعشی ها تمام سلولت رو شخم زدن، لباسها، خوراکی ها و سایر وسایلتو به اضافه دست نوشته ها و عکس های خانوادگیت رو ریختن کف سلول و روش رژه رفتند… می تونی احساسمو درک کنی وقتی می بینی یک سیستمی چطور با پشتیبانی و حمایت از عوامل و نیروهای سرکوبگرش باعث میشه تا اقدامات خودسرانه و غیرقانونی مجال بروز و ظهور پیدا کنه…
شاهین اقدامی در نامه اش، عدم برخورد با آمران و عاملان جنایتهای چند دهه اخیر مثل اعدام های سال ۶۷ ، قتل های زنجیره ای، فاجعه کهریزک و کشتار مردم در انتخابات سال۸۸ و … را دلیل ادامه ی سرکوب و اقدام های خودسرانه همچون رفتار رئیس زندان رجایی شهر می داند که در اعتراض به این سرکوب چاره ای جز اعتصاب غذا برای زندانیان نمانده است.
او در پایان می نویسد: دوستان و هم وطنان آگاه و آزاده، نهادهای مدافع حقوق بشر و خانم عاصمه جهانگیر، زندانیان سیاسی و عقیدتی زندان رجائی شهر نیازمند حمایت و یاری همه شما هستند. دفاع از کرامت و ارزش انسان در هر گوشه از جهان دفاع از حیثیت جامعه بشری است.
اولین سخنران مراسم، سحر محمدی، حقوقدان و فعال حقوق بشر و از بازمانده های جانباختگان دهه ی شصت بود. او پدر، مادر، دو دایی و یک عمویش را در این دهه ی خونین از دست داد.
مادرش سوسن امیری به همراه دایی هایش اصغر و حسن امیری در سال ۶۲ دستگیر شدند و تا سال ۶۴ در زندان اوین اعدام شدند. پدرش پیروت محمدی به همراه برادر دوقلویش رسول محمدی در سال ۱۳۶۰ در قیام سربداران در آمل جان باختند.
سحر محمدی یکی از شاهدان دادگاه مردمی ایران تریبیونال بوده است.
سحر با ذکر خاطراتی از مادر و پدر و دایی هایش از پدربزرگ و مادربزرگش پس از اعدام فرزندانشان گفت. او از تمام مصائبی که در این سه دهه بر آنها رفته گفت.
او در پایان سخنانش گفت: صدای خاوران ها مائیم. صدای خاوران ها مادران سوگواری هستند که عمری ست سرگردان گور عزیزانشان هستند. صدای خاوران ها همان کودکان دیروزند که امروز وارث نام و یاد و راه پدرها و مادرهای به خون خفته شان هستند. اجازه نخواهیم داد دستان خونین حامیان رژیم اسلامی پرچم دادخواهی برای جانباختگان دهه ی شصت را به نام ننگین سران کشتار آلوده کنند. هدف ما از برافراشتن این پرچم برقراری عدالت در حق قربانیان جنایاتجمهوری اسلامی، ممانعت از جهل و جعل و تحریف تاریخ و جلوگیری از تکرار آن جنایات به هر گونه ای ست. تنها راه گذاشتن نقطه پایان بر دور باطل خشونت و کشتار، محاکمه ی عادلانه ی آمرین و عاملین قتل عام های دهه ی شصت در یک دادگاه مردمی ست. ما نه قصد خونخواهی داریم و نه قصد انتقام. من مخالف حکم اعدام ام. حتی اعدام جلادانی که در جوخه ی اعدام جای گرفتند و سینه ی عاشق مادرم را به گلوله بستند.
هرچند طی سی سال گذشته کابوس پیکر خونین گمگشته ی مادرم در خواب و بیداری همراهی ام می کند، اما نمی خواهم قاتلین اش اعدام شوند، می خواهم آرزوهایش برآورده شود. می خواهم کودکان سرزمینم در صلح، برابری و عدالت اجتماعی بزرگ شوند و از امنیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برخوردار باشند. می خواهم هیچ کودکی به خاک های خاوران ها ناخن نکشد و سرگردان گور پدر یا مادر نباشد، حتی اگر این کودک فرزند فاطمه صادقی و نوه ی خلخالی جلاد باشد. ما به دنبال عدالتیم و اجازه نخواهیم داد که مدافعین سینه چاک رژیم کشتار، با سوءاستفاده از نام عزیزان ما برای دعواهای جناحی شان جنبش دادخواهی را به بیراهه بکشانند و بازماندگان جانباختگان آن سالهای خونین را وادار کنند که برای برقراری عدالت در حق عزیزانشان به این جناح یا آن جناح رژیم دخیل ببندند. در طول تاریخ هیچ کس از قاتل تقاضای اجرای عدالت در حق مقتول را نداشته که ما دومی اش باشیم. ….
سخنرانی کامل سحر محمدی را اینجا بشنوید.
در ادامه مراسم، پیام تصویری دکتر رضا مریدی پخش شد. ایشان به دلیل سفر به خارج کشور نتوانسته بود در جلسه حضور یابد. پیام تصویری ایشان را در سایت شهروند ببینید.
سخنران بعدی مصطفی صابر بود. او از فعالان سیاسی دهه ی پنجاه در ایران است که مبارزاتش را از پیش از انقلاب آغاز کرد و در انقلاب حضور داشت و پس از آن با مبارزه علیه جمهوری اسلامی ادامه داد. او عضو اتحاد مبارزان کمونیست بود و از سال ۶۱ با تشکیل حزب کمونیست ایران به آن پیوست. از سال ۶۸ به خارج کشور آمد و از زمان تشکیل حزب کمونیست کارگری عضو آن شد و مسئولیت هایی نظیر سردبیری نشریه جوانان کمونیست و ریاست دفتر سیاسی را برعهده داشته. او در رشته طراحی صحنه تئاتر و انیمیشن تحصیل کرده و سالهاست مشغول تدریس طراحی است.
عنوان سخنرانی صابر “گزارشی شخصی از یک نسل کشی” بود. او از تجربه های شخصی اش گفت:«ما فعالان انقلاب ۵۷ که امروز در صحنه سیاست ایران فعال هستیم، جان بدربردگان از یک نسل کشی تمام عیار هستیم. به ازاء هر یک نفر ما که امروز حاضر و فعال است، چندین و چند نفر می بایست اینجا می بودند که نیستند. این عزیزان یا در خاوران ها و لعنت آبادها و گورهای دسته جمعی و بی نام و نشان آرمیده اند و بعضا هنوز که هنوز است”مفقودالاثرند”؛ یا در دادگاه های صحرایی تیرباران و در خیابان های تهران و اصفهان و یا در شهرهای اروپا ترور شدند؛ یا زیر فشار شکنجه و “تابوت” و تجاوز و چندین سال حبس و پدیده فوق العاده ضد بشری تواب سازی از لحاظ جسمی یا روانی و یا هر دو نابود شدند! وقتی که صحبت از نسل کشی جمهوری اسلامی به میان می آید، به طور طبیعی توجه به کسانی جلب می شود که توسط رژیم اسلامی قتل عام شدند و نابود شدند. یا وقتی از بازماندگان آن نسل کشی صحبت می کنیم بیشتر توجه مان به مادران و پدران و همسران و خانواده های داغدار نسلی که سلاخی شد جلب می شود.  از بازماندگان این کشتار که هنوز در صحنه سیاسی فعال اند  کمتر صحبت به میان می آید.  سوالی که من دارم این است که  کیفرخواست تک تک اینها که موضوع  این نسل کشی بودند ولی از آن جان بدر بردند، اما شاهد نابودی عزیزترین کسانشان بودند، چیست؟ سوال دیگر این است که  آیا این شاهدان بلافصل هالوکاست اسلامی مشاهدات و روایت های  شخصی خود از این نسل کشی را بیان کرده اند؟…»
صابر در ادامه از رفقایی که از دست داده بود، یک به یک یاد کرد و از هر یک خاطره ای گفت. یکی از این رفقا، برادرش عبدالرضا بود که اعدامش زخمی ماندگار بر قلبش شده است.
سخنان مصطفی صابر را اینجا بشنوید.
قبل از بخش پرسش و پاسخ با سخنرانان، ویدیویی از سخنان زنده یاد مادر بهکیش پخش شد که در آن از داغی که بر دلش گذاشته اند می گوید. او چهار پسر، یک دختر و دامادش را در دهه ی شصت از دست داد. مادر بهکیش متاسفانه سال گذشته، بدون اینکه شاهد دادخواهی اش باشد، درگذشت و مادران دادخواه خاوران را تنها گذاشت.
ویدیوی مادر بهکیش را اینجا ببینید.


نشریه شهروند، سرای بامداد و نشر زاگرس از حامیان این برنامه بودند.