برگرفته از سایت کلمه
سه شنبه, ۲۴ شهریور, ۱۳۹۴
روشنک ابراهیمی
صبح امروز پیکر شاهرخ
زمانی پس از انتقال به تبریز در قبرستان وادی رحمت این شهر به خاک سپرده
شد. به گفته خانواده این فعال کارگری مراسم خاکسپاری در فضایی امنیتی و با
حضور تعدادی از ماموران اطلاعات برگزار شد.
نینا زمانی، دختر مرحوم زمانی در خصوص مراسم خاکسپاری امروز به خبرنگار
کلمه می گوید: “در مراسم خاکسپاری امروز فضا امنیتی بود و تعداد زیادی از
سوی اطلاعات و بی سیم بدست آنجا بودند و عکس می گرفتند. یکی از دانشجویان
را گرفتند اما با تجمع و اعتراض همه شرکت کنندگان فضا داشت شلوغ می شد که
در نهایت او را آزاد کردند. البته از حضور شرکت کنندگان جلوگیری نشد و حتی
تعدادی از کارگران سندیکا بیانیه خواندند و ماموران اختلالی ایجاد نکردند
فقط فضا خیلی امنیتی بود و همه چیز را زیر نظر گرفته بودند.”
شاهرخ زمانی، فعال کارگری محبوس در زندان رجایی شهر بود که پس از
محکومیت به یازده سال از سال ۹۱ در زندان بسر می برد. روز یکشنبه خبر فوت
این زندانی پخش و ابهاماتی در خصوص دلایل مرگ او در زندان در برخی سایت ها
منتشر شد.
از خانم زمانی در این زمینه سوال می کنم، او توضیح می دهد: “وقتی خبر
سکته مغزی پدر را شنیدیم خیلی تعجب کردیم چون پدر سالم بودند و بخاطر همین
هم درخواست کالبد شکافی دادیم. حتی از همبندی های پدر از وضعیت جسمانی پدر
پرسیدم و گفتند حالشان خوب بوده و حتی بهداری هم نمی رفتند. در واقع ساعت
یک و نیم ظهر پدر رفته اند بخوابند، منتهی برای هواخوری ساعت سه بیرون
نیامدند و بعد از اینکه دوستانش ساعت چهار می روند دنبالش می بینند که در
خواب فوت کرده اند.”
یکی از زندانیان زندان رجایی شهر در باره شرح ماجرا به کلمه می گوید:
“ساعت ۳ و نیم که در هواخوری دیگر باز بود، متوجه شدیم آقا شاهرخ نیامده.
حاج کریم آمد تو حیاط و به سعید شیرزاد گفت بیا کارت دارم. وقتی می روند،
متوجه می شوند که بدن آقا شاهرخ یخ کرده است. ۵ تا از بچه ها، لقمان،
زانیار، سعید شیرزاد، فرهنگ و بهزاد عرب گل می برندش بهداری که مسئول
بهداری اول می گوید، بین ۵ تا ۱۰ ساعت قبل فوت کرده است. اما بعد از معاینه
دقیق تر می گوید علت مرگ سکته ی مغزی است و یک ساعت از مرگش می گذرد. آقا
شاهرخ ساعت ۹ و نیم صبح در سالن با اصغر قطان حرف زده بود. حدودا ساعت ۷
بعد از ظهر هم افسر جانشین به همراه دو نفر مامور از آگاهی آمدند و عکس
برداری و فیلم برداری کردند و قطرات خون را نزدیک پنجره ی نزدیک تختش
دیدند.”
وی با ابراز ناراحتی از اینکه این حق خانواده پدر بود که بعد از این
اتفاق از سوی مسئولین زندان با آنها تماس گرفته شود و به آنها خبر دهند،
ادامه می دهد: “متاسفانه از مسئولین زندان کسی با ما تماس نگرفت تا خبر فوت
پدر را به خانواده بدهد در حالیکه این کمترین حقی بود که ما توقع داشتیم.
از همبندی های پدر به ما زنگ زدند و خبر سکته مغزی و فوت پدر را دادند.
فردای آن روز برای اینکه ببینیم خبر درست است مراجعه کردیم تا اینکه
مسئولین خبر را تایید کردند و پیکرشان را به سردخانه بی بی سکینه در کرج
منتقل کردند. بعد از مراجعه به آنجا قرار شد دیروز برای تحویل گرفتن پیکر
پدر و انتقالش به تبریز برویم. با همکاری مسئولین آنجا بعد از درخواست
کالبدشکافی، پیکر پدر را گرفتیم و ساعت یازده با آمبولانس به تبریز انتقال
دادیم و او را به خاک سپردیم.”
شاهرخ زمانی، عضو کمیته پیگیری برای ایجاد تشکلهای کارگری و سندیکای
کارگران نقاش در خرداد ۱٣۹۰ هنگام ورود به تبریز برای دیدار پدر و مادر خود
توسط اداره اطلاعات تبریز بازداشت شد. از جمله اتهامات وی اقدام علیه
امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام بود که این فعال کارگری کلیه اتهامات عنوان
شده علیه خود را در دادگاه رد و بر صنفی بودن کلیه فعالیت های خود تاکید
کرده بود. قاضی پرونده در پاسخ به سوال زمانی که بر اساس چه چیزی حکم صادر
کرده، گفته بود: “بنده در سلسله مراتب یک فرمانبرداری بیش نیستم.” تنها جرم
شاهرخ زمانی فعالیت در کمیته پیگیری است که به گفته وکلا جنبه صنفی دارد.
شاهرخ زمانی در مدت حبس خود به زندان های مختلفی از جمله تبریز، یزد،
رجایی شهر و قرل حصار تبعید شده بود و بارها نسبت به نقض حقوق زندانیان
سیاسی دست به اعتصاب غذا زده بود.
او در این مدت نه تنها از مرخصی و ملاقات حضوری محروم بود بلکه از حضور در مراسم ازدواج دخترش و نیز ختم مادرش محروم شده بود.
مادر او در این سالها آرزوی در آغوش کشیدن فرزندش را داشت و تا روزهای
پایانی عمر خود چشم به در دوخته بود. در گفتگویی که سال گذشته با خانم زرین
نجاتی، مادر شاهرخ زمانی داشتم از اذیت و آزار فرزندش گلایه داشت.
مادری که این فشارها را تاب نیاورد و در بهمن ماه سال گذشته در حسرت
دیدار فرزندش چشم از جهان فرو بست. او در این گفتگو گفته بود: “خیلی شاهرخ
را اذیت کردند. حکم زندان برای او کافی نبود که او را از این زندان به آن
زندان می فرستادند. کار آقایان فقط اذیت کردن زندانی و خانواده هاست. شاهرخ
یک کارگر نقاش بود فقط از مشکلات کارگران و وضعیت و معیشیت سخت آنها می
گفت. او کاری نکرده که یازده سال به او حکم زندان دادند. تنها خودش کارگر
بود و می دانست کارگرها با این اوضاع اقتصادی چقدر سخت زندگی می کنند. او
تنها درد قشر کارگر را فریاد زد. نه اسلحه همراه داشته، نه قتلی مرتکب شده،
نه معتاد و نه قاچاقچی بوده، فقط جرمش این بود که یک فعال کارگری بوده و
از حقوق صنفی خود و کارگران دفاع می کرده است. او می گفت چرا حقوق کارگران
را نمی دهید، چرا کارگران را اخراج می کنید با این وضعیت اقتصادی چطور باید
زندگی اشان را بچرخانند زن و بچه آنها چطور باید زندگی کنند و از این
حرفها. من از شما می پرسم این جرم است که بخاطرش یازده سال حکم دهند. به
دفتر رهبری، دیوانعالی نهاد حقوق بشر و دادگستری و جاهای دیگر اعتراض کردیم
و وضعیت را شرح دادیم اما هیچ کمکی نکردند فقط در دیوانعالی کشور گفتند که
در حق او اجحاف شده و بی گناه است. بعد از محکومیت هم مرخصی و ملاقات
حضوری نمی دهند سوال من این است حکم غیرعادلانه دادید هیچ، اما مگر یک
زندانی حق زندگی ندارد؟ چرا باید از حقوق اولیه که در قانون آمده محروم
باشد؟ چرا باید برای اذیت کردن از این زندان به آن زندان منتقل کنند؟ چرا
باید به بند غیرسیاسیها منتقل شود؟ حتی خود زندان او را قبول نمیکردند و
میگفتند چرا او را از بند سیاسیها به اینجا منتقل کردهاید؟ زندانیان
سیاسی ما چرا نباید مرخصی و ملاقات حضوری داشته باشند؟ چرا از ملاقات با
وکیل خود محروم هستند؟ چرا بدرفتاری میکنند و خانوادهها را سرگردان و
اذیت میکنند؟ اگر مسئولین خبر ندارند بیایند ببینند چه بر سر ما میآید و
چه روزگاری داریم. هر چقدر رفتم التماس کردم که یک مادر پیر هستم ده دقیقه
ملاقات حضوری بدهید اما ندادند. حق استفاده از ملاقات حضوری و مرخصی در
قوانین خود زندانها آمده اما با کمال تاسف فقط در حد نوشته باقی مانده و
از عمل خبری نیست.”
حالا نینا زمانی از محرومیت ها و محدودیت ها برای پدرش یاد کرده و می
گوید: “پدر جزو زندانیانی بود که از ملاقات حضوری و مرخصی محرومند. وقتی که
برای پیگیری مراجعه می کردیم مسئولین می گفتند بگویید ساکت باشد و بیانیه
ندهد که خود پدر هم قبول نمی کردند و می گفتند نه ذلت می خواهیم، نه ملاقات
حضوری…
مادربزرگم هم خیلی از این فشارها ناراحت بود و مریض شد و بهمن ماه هم فوت
کردند. حتی نگذاشتند پدر در مراسم خاکسپاری مادرش هم شرکت کند حتی قبل از
فوت مادربزرگم رفتم گفتم که مادرشان مریض هستند نمی توانند تا تهران سفر
کنند پدر را تحت الحفظ بیاورید تا مادرش را ببیند اما نگذاشتند. در مراسم
امروز هم خواهرهای پدر شیون می کردند و فریاد می زدند که بالاخره توانستند
پدر را از نزدیک ببینند…”
او در ادامه می افزاید: “خیلی به پدر ظلم شد و نتیجه کالبدشکافی هرچه
باشد یعنی حتی بگویند که مرگ پدر طبیعی بوده باز شکایت ما برجای خود پا
برجاست، چرا پدر باید در این سن سکته مغزی کند؟! دستگاههای پارازیتی که در
زندان وجود دارد و شرایط دشواری که از نظر روحی بر روی زندانیان هست، همه
باعث چنین فجایعی می شود و ما واقعا مسئولین را مقصر می دانیم و بعد از
مراسم وکیل خواهیم گرفت و پیگیری می کنیم.”
سهل انگاری در رسیدگی به وضعیت و شرایط نگهداری زندانیان زندان رجایی
شهر از جمله مسائلی است که بار مورد اعتراض زندانیان سیاسی و خانواده
هایشان قرار گرفته است. این زندانیان با اعتراض به تشدید امواج پارازیت
نسبت به مرگ خاموش زندانیان هشدار داده بودند. آنها بارها با نوشتن نامه به
مسئولین به نصب دستگاه های پارازیت اعتراض کرده بودند اما مسئولین زندان
تنها پاسخی که به آنها داده بودند این بود که وزارت اطلاعات باید در این
مورد تصمیم بگیرد.
0 نظر