سکته مغزی و مرگ شاهرخ زمانی در زندان

شاهرخ زمانی، کارگر زندانی در زندان رجائی شهر کرج پس از سکته مغزی در زندان درگذشت.
به گزارش «سحام» به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی هرانا، امروز شاهرخ زمانی، کارگر زندانی در زندان رجائی‌شهر که در پنجمین سال حبس بدون مرخصی خود به سر می‌برد، به دلیل سکته مغزی در زمانی مابین صبح تا پیش از ظهر در زندان رجائی شهر کرج فوت کرد.
یک منبع مطلع در این ارتباط به هرانا گفت که روز جاری و پس از این‌که شاهرخ زمانی در هواخوری ظهر حضور پیدا نکرد، هم‌بندی‌های او با حضور بر سر تخت این فعال کارگری متوجه شدند که وی درگذشته است. گفتنی است سکته مغزی، تشخیص اولیه بهداری زندان پس از انتقال ایشان به بهداری است.
هنوز از ترتیب تحویل پیکر این فعال کارگری به خانواده و مراسم تدفین او اطلاعی در دست نیست.
شاهرخ زمانی در شهریورماه ۱۳۹۳ اجازه حضور در مراسم ازدواج دخترش را پیدا نکرد و در بهمن ماه ۹۳ نیز این فعال کارگری نتوانست حتی برای مدتی کوتاه در خاک‌سپاری و تشییع مادرش حضور داشته باشد، این در حالی است که به دلیل دوری مسافت تبریز تا کرج، وی امکان ملاقات مستمر با اعضای خانواده را نیز نداشت.
شاهرخ زمانی فعال کارگری و نقاش ساختمان آخرین بار چهاردهم خرداد ماه ۱۳۹۰ در تبریز بازداشت شد و مدت ۳۶ روز در سلول انفرادی نگهداری شد. به گزارش منابع خبری تاریخ بازداشت رسمی وی نوزدهم خرداد ماه قید شده که نشان دهنده این است که وی به مدت ۵ روز بدون هیچ حکم قضایی و کاملا غیرقانونی بازداشت شده است. شعبه یک دادگاه انقلاب تبریز به ریاست قاضی حملبر، شاهرخ زمانی را به اتهام تبلیغ علیه نظام و تشکیل گروه به قصد بر هم زدن امنیت ملی به ۱۱ سال زندان محکوم کرد که این حکم عینا در دادگاه تجدید نظر تأیید شد.
پس از پایان بازجویی‌ها در تاریخ ۲۷ مهرماه ۱۳۹۰ با قرار وثیقه‌ی ۲۰۲ میلیون تومانی از زندان مرکزی تبریز آزاد و پس از مدت کوتاهی در تاریخ ۲۴ دی‌ماه همراه با محمد جراحی در محل کارش دستگیر و برای اجرای حکم به زندان مرکزی تبریز منتقل شد.
در ابتدای ورود به زندان تبریز به طور غیرقانونی وی را بیش از یک‌ماه در بند قرنطینه‌ی زندان نگه داشتند، وی در اعتراض به این عمل مجددا دست به اعتصاب غذا زد و پس از مدتی به بند مالی زندان تبریز منتقل شد. وی در طول مدت حبس خود در این زندان بارها از بندی به بند دیگر منتقل شده و مورد آزار و اذیت قرار گرفت. در نهایت وی را به بند ۱۵ متادون که مخصوص معتادین بوده و به لحاظ بهداشتی نیز وضعیت نامساعدی دارد، منتقل کردند. بنا بر گزارش‌ها در این بند انواع بیماری‌های خطرناک مانند ایدز و هپاتیت شیوع گسترده‌ای دارد.
در تاریخ ۷ خرداد ماه ۱۳۹۱ وی را به طور غیرقانونی و بدون حکم قاضی با دست بند و پابند از زندان تبریز خارج کرده و به زندان یزد منتقل کردند. در هفدهم مردادماه وی مجددا به زندان تبریز بازگردانده شد و در نهایت در تاریخ ۲۲ مهر ماه به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.
شاهرخ زمانی بار دیگر در تاریخ ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۲ از زندان رجایی شهر کرج به تبریز منتقل شده و در شعبه‌ی ۲ دادگاه انقلاب تبریز به اتهام توهین به رهبری محاکمه و متعاقبا به تحمل ۶ ماه حبس تعزیری دیگر محکوم شد.
این کارگر زندانی در روز ۲۰ اسفند ماه ۱۳۹۲ به زندان قزل‌حصار کرج انتقال یافت و در اعتراض به این انتقال دست به اعتصاب غذا زد. پس از اعتصاب غذا مسولان وی را مجددا در تاریخ ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۳ به زندان رجایی‌شهر کرج منتقل کردند.
این فعال کارگری پیش از این نیز در سال ۱۳۷۲ به اتهام فعالیت غیرعلنی در سندیکای نقاشان بازداشت شده و حدود ۱۸ ماه زندانی شده بود.
شاهرخ زمانی عضو هیات مدیره کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری و هیات بازگشایی سندیکای کارگران ساختمان و نقاشان، هم اینک در بند سیاسی زندان رجایی شهر کرج پنجمین سال حبس بدون مرخصی خود را سپری می کند.
به گزارش «سحام»، این فعال سندیکای کارگری پیش‌تر در تاریخ ۲۹ مهرماه ۱۳۹۱ از فعالان حقوق بشر و رسانه‌ها خواسته بود صدای او را به گوش جهانیان برسانند.
وی در آن نامه خطاب به «تمامی سندیکاها و نهادهای حقوق بشری و انسان‌های آزادی‌خواه» و احمد شهید نوشته بود: من شاهرخ زمانی عضو سندیکای کارگران نقاش تهران و کمیته پیگیری پس از سی سال اقامت در تهران در تاریخ چهارده خرداد ۱٣۹۰ در بدو ورود به شهر تبریز به خاطر دیدار با پدر و مادرم توسط اداره اطلاعات شهر به شکل کاملا غیرقانونی و بدون کوچک‌ترین سند و مدرک دستگیر شدم. بعد از چهل روز شکنجه‌های روحی و جسمی به زندان مرکزی تبریز تحویل داده شدم. در تمامی این چهل روز بازداشت غیرقانونی‌ام در اعتراض به این اوضاع در اعتصاب غذا بودم. به‌طوری که ۲۷ کیلو وزن کم کرده‌ام و مطلقا بازجویی ندادم. با این اوصاف علی‌رغم این‌که کوچک‌ترین سند و مدرکی از من وجود نداشته و یک سطر بازجویی نداد. اداره اطلاعات و لجاجت آن، شعبه یک دادگاه انقلاب تبریز با زدن اتهامات «تبلیغ علیه نظام و تشکیل دسته سوسیالیستی» مشمول مجازات در این موارد یعنی ۱۱ سال حبس برای من بریدند. در صورتی‌که در حکم صادر شده نیز من از اول تا آخر منکر اتهامات بودم و این مسئله نشان دهنده جعلی و واهی بودن اتهامات و خود حکم بعدا به‌طوری‌که قاضی پرونده در اثر اصرار من که بر اساس چه چیزی حکم صادر کرده است اعلام کرده و گفته شما فکر می‌کنید من کی هستم بنده در سلسله مراتب یک فرمان‌برداری بیش نیستم.
زندان تبریز یکی از مخوف‌ترین زندان‌ها با آدم‌کش‌ترین ماموران می باشد، برخورد غیرقانونی و غیر انسانی و جنایت‌کارانه آن زبان‌زد خاص و عام می باشد، زندانیان سیاسی بدون برخورداری از کوچک‌ترین حقوق قانونی مانند مرخصی، آزادی موردی و مشروط و یا کتابخانه که فقط کتاب‌های تخصصی دارد تحت نظر اداره اطلاعات مرکزی به بدترین شکل ممکن مورد زندانیان را تحت شکنجه‌های روحی و جسمی فراوان قرار می‌دهد. بدترین رفتار انداختن زندانیان عادی به جان زندانیان سیاسی می‌باشد. به علت این‌که بندی مستقل وجود ندارد، این کار را به طور روزمر ه انجام می‌دهند و روزی نیست که یک درگیری کوچک و یا بزرگ در این اداره به وجود نیامده باشد.
در یک اطاق بیست متری بیست و یک تخت است که گاهی از چهل نفربه بالا در آن‌جا هستند همیشه هفت نفر از زندانیان عادی مخصوص که روح‌شان فاسد بوده و تحت ارعاب تن به جاسوسی و درگیری می‌دهند در میان زندانیان هستند.
زندانیان سیاسی با افراد مبتلا به بیماری ایدز و یا هپاتیت در تماس می باشند که با تحریک مسئولان به سوهان روح زندانیان سیاسی تبدیل می‌شوند. در سال ٩٠ مرا بعد از سه روز نگهداری در این اطاق که به نوعی بهشت حساب می‌شد به بند ١٢ اداره اطلاعات برای آزار و اذیت بیشتر، مرا به یک قرنطینه همراه با زندانیان خطرناک که فقط برای سه روز قابل تحمل است نگهداری کردند و بعدا به‌همراه جمهور آزگوچ از پ ک ک به بند ۱۵متادون که پنجاه نفر مبتلا به ایدز و هپاتیت در آن‌جا بودند، انتقال دادند. در آن‌جا در اعتراض به این مسئله یک اعتصاب چند روزه با تمامی زندانیان انجام دادیم.
اداره اطلاعات در اردبیهشت ۹۱ بدون کوچک‌ترین حکمی با جعل سازی سند و این که من تقاضای انتقال داده‌ام مرا به یزد انتقال داد. من از لطف این عده برخوردار شده و در آن‌جا با تهمت این‌که شما اخبار و اوضاع داخلی را به بیرون می‌دهید دوباره به تبریز برگردانده شدم به بند هشت کار درمانی تبریز. در آن‌جا ما زندانیان سیاسی تبریز نوشته‌ای کتبی در ١۴ ماده برای سازمان زندان‌ها نوشته و موارد دیگری از آزار و اذیت ماموران را توضیح دادیم و خواهان رسیدگی فوری به حقوق قانونی‌مان مانند مرخصی‌ها، آزادی مشروط و امکانات باشگاهی، کلاس‌های فنی و حرفه‌ای شدیم. … (چند ثانیه نامفهوم)
مامور انتظامات داخلی زندانیان عادی را وادار کرد علیه من و چند نفر دیگر شکایت کنند و گفتند که ما به رهبری توهین کرده، به زندانیان عادی فحش داده و زندانیان کارگر را تحریک به اعتصاب کرده‌ایم. این پرونده در شورای ١١ بازرسی تشکیل شد و بعد از این ماجرا ما را به زندان رجایی شهر کرج تبعید کردند. البته بعدا دو نفر از کسانی که شکایت کرده بودند پشیمان شدند.

جناب احمد شهید
علی‌رغم شکایت خانواده ام به نهادهای قانونی از جمله دفتر رهبری، دیوان‌عالی نهاد حقوق بشر و غیره با جواب‌های سربالا و تهدید و ارعاب مواجه بوده‌ام. علی‌رغم این تهدید و ارعاب من قسمت‌هایی از حرف‌های همین نهادها را که برای رفع تکلیف و به خاطر فشارهای خانواده‌ام به وکیلم گفته‌اند یادآور می‌شوم. کارشناس دیوان‌عالی کشور گفته متاسفانه در حق ایشان اجحاف شده و کوچک‌ترین ادله قانونی و محکمه پسندی که قاضی بتواند این حکم را بدهد در پرونده ایشان موجود نیست. یکی از افراد حقوق بشر اسلامی در تهران در مقابل پیگیری زیاد پرونده به همسر من گفته است خانم چیزی از این‌جا عاید شما نخواهد شد تصمیم جای دیگری گرفته شده است. شما تنها به حقوق بشر جهانی می‌توانید مراجعه کنید. گویا قاضی صادر کننده حکم در مقابل فشار بر روی سه مدرک، حکم را صادر کرده گفته من فکر می‌کنم که در سلسله مراتب پیچیده کنونی فرمانبرداری بیش نیستم. تنها امید ما زندانیان، احزاب و نهادهای جهانی علیه سیاست‌های ضد بشری موجود هستند.
در پایان قابل تذکر می‌باشد که در اداره اطلاعات به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم تهدید به مرگ شده‌ام از جمله مسمومیت، قرار دادن در کنار افراد عادی مبتلا به ایدز، وادار کردن افراد نامتعادل روانی، جانی و خطرناک به درگیری با من، قرار دادن افراد اطلاعاتی در پوشش زندانی در کنار من که مرا تشویق به فرار می‌کردند تا حین فرار با تیر کشته شوم که با شناسایی و افشای این افراد از آنها دور شده‌ام. مامورین مردمی و خوب زندان چندین بار در زندان در این مورد به من تذکر داده‌اند که با توجه به نمونه مهندس امانی، مبارزی که توسط مامورین از طریق فرار ساختگی از بین برده شد، مواظب خودم باشم. در مورد هرگونه عواقب از این قبیل من به همه هشدار می‌دهم. مرگ من در زندان به هر دلیل متوجه مسئولین می‌باشد.