برگرفته از سایت شهروندیار
۳۰ تیر ۱۳۹۳
تهیه کننده گزارش: فرزاد نیکخواه
در یک سال نخست ریاستجمهوری حسن روحانی، دستکم ۷۴۵ حکم اعدام در زندانهای ایران به اجرا گذاشته شده که لیست اعدامیان از آغاز سال ۹۳ و تعدادی از زندانیانی که در انتظار اجرای حکم اعدام در سال ۱۳۹۳ می باشند را می توانید از اینجا بصورت پی دی اف (+) دریافت کنید.
این مستند گزارشی کاری از بهنام روغنی است که در سال ۱۳۹۲ در مورد حقوق بهاییان ایران ساخته شده است. در این مستند از تصاویر قبرستان بهاییان ایران که توسط شمیم اتحادی فیلمبرداری شده استفاده شده است. شایان ذکر است شمیم اتحادی به همین اتهام هم اکنون دوران زندان سه ساله خود را می گذراند.
سه شنبه ۳۱ تير ۱۳۹۳
مصاحبه روز با وکیل و خانواده داوودی
وکیل ارژنگ داوودی، صدور حکم اعدام برای موکلش را تایید کرد و گفت حکم اعدام هفته گذشته به او ابلاغ شده است.
وحید مشکانی فراهانی، در مصاحبه با "روز" گفت موکلش به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده. این اتهام، سال ۹۰ در حالی به آقای داوودی تفهیم شده که او از سال ۸۲ در زندان به سر می برد و آبان سال گذشته محکومیت ده ساله اش پایان یافته بود.
ارژنگ داوودی، آبان ۸۲ به دلیل تشکیل جنبش آزادی ایرانیان و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، نوشتن مانیفست ضد جمهوری اسلامی و همکاری با خبرنگار کانادایی در ساخت فیلم مستند "ایران ممنوع" که سعید مرتضوی را به قتل زهرا کاظمی (خبرنگار ایرانی- کانادایی) متهم کرده بود، در تهران بازداشت و متهم به توهین به رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی و مسئولین نظام و روحانیون، توهین به مقدسات و اقدام علیه امنیت ملی شد. او ابتدا به ۱۵سال زندان، ۷۴ ضربه شلاق و ۵ سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شده بود که به گفته همسرش در نهایت حکم زندان او به ده سال تبدیل شد.
نازنین داوودی، همسر ارژنگ داوودی در مصاحبه با "روز" می گوید که همسرش آبان سال گذشته با اتمام محکومیت ده ساله اش از زندان آزاد نشده و از زندان رجایی شهر به زندان بندرعباس منتقل شده است.
خانم داوودی که تا شب گذشته از صدور حکم اعدام برای همسرش بی خبر بود توضیح می دهد: من متاسفانه هیچ خبری از وضعیت ایشان ندارم. هیچ ارتباطی نیست. در زندان بندرعباس است و تماس تلفنی هم ندارد. از طریق وکیل خبر داشتم که در دو ماه گذشته دو بار به خاطر پرونده هایی که در زندان برای او ساخته بودند،دادگاه داشت. از زندان بندرعباس او را آوردند تهران و هر دو دادگاه برگزار شد بعد دوباره او را به زندان بندرعباس منتقل کردند. برای یک پرونده اش حکم دو سال زندان دادند و برای پرونده دیگرش که در دادگاه انقلاب کرج بود منتظر صدور حکم بودیم که الان خبر دار شدم حکم اعدام داده اند.
او می افزاید: بار اول یعنی سال ۸۲ که گرفتند ۴-۵ مورد اتهام زدند؛ از فیلم ایران ممنوع که با خانم جین کوکا ساخته بودند تا توهین به مقدسات و توهین به رهبری و... بعد ده سال زندان دادند. این ده سال هم که تمام شد آزاد نکردند الان تقریبا یک سال است که او را برده اند زندان بندرعباس. از وقتی هم به زندان بندرعباس منتقل کرده اند تلفن نمی کند و هیچ خبری از ایشان ندارم. در حکم ۱۰ سال پیش که داده بودند نوشته بودند محل حبس بندرعباس است. تا ۸۴ که در تهران بود،در زندان اوین نگهداری می شد بعد او را بردند زندان رجایی شهر. بعد هم که حکم محکومیت اش تمام شد منتقل کردند به بندرعباس و پرونده جدید ساختندکه چرا از داخل زندان فعالیت می کنی. چرا نامه می نویسی، بیانیه می نویسی و بقیه را تحریک می کنی و.. انواع و اقسام بهانه هایی که بتوانند با استناد به آنها او را در زندان نگهدارند.
همزمان مجموعه فعالان حقوق بشر، هرانا، گزارش داده است که ارژنگ داوودی به اتهام " عضویت و هواداری و فعالیت موثر در پیشبرد اهداف گروهک منافقین (مجاهدین خلق) در زندان" به اعدام محکوم شده است.
براساس گزارش رادیو فردا، منزل شخصی ارژنگ داوودی که مجتمع فرهنگی آموزشی "پرتو حکمت" هم در آن قرار داشت پس از بازداشت او از سوی ماموران پلمپ شده. این زندانی سیاسی از سال ۱۳۸۲ تاکنون در زندانهای مختلفی از جمله، زندانهای اوین، اهواز، بندرعباس و گوهردشت کرج به سر برده و در سالهایی که در زندان بوده، بارها در اعتراض به وضعیت زندان، رفتار زندانبانان و اوضاع سیاسی-ـ اجتماعی ایران اعتصاب غذا کرده است. در همین زمینه، آقای داوودی هشتم شهریورماه سال ۸۹، در چهل و هشتمين روز یکی از اعتصاب غذاهایش به حالت کما رفته بود.
وحید مشکانی فراهانی، در مصاحبه با "روز" گفت موکلش به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده. این اتهام، سال ۹۰ در حالی به آقای داوودی تفهیم شده که او از سال ۸۲ در زندان به سر می برد و آبان سال گذشته محکومیت ده ساله اش پایان یافته بود.
ارژنگ داوودی، آبان ۸۲ به دلیل تشکیل جنبش آزادی ایرانیان و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، نوشتن مانیفست ضد جمهوری اسلامی و همکاری با خبرنگار کانادایی در ساخت فیلم مستند "ایران ممنوع" که سعید مرتضوی را به قتل زهرا کاظمی (خبرنگار ایرانی- کانادایی) متهم کرده بود، در تهران بازداشت و متهم به توهین به رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی و مسئولین نظام و روحانیون، توهین به مقدسات و اقدام علیه امنیت ملی شد. او ابتدا به ۱۵سال زندان، ۷۴ ضربه شلاق و ۵ سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شده بود که به گفته همسرش در نهایت حکم زندان او به ده سال تبدیل شد.
نازنین داوودی، همسر ارژنگ داوودی در مصاحبه با "روز" می گوید که همسرش آبان سال گذشته با اتمام محکومیت ده ساله اش از زندان آزاد نشده و از زندان رجایی شهر به زندان بندرعباس منتقل شده است.
خانم داوودی که تا شب گذشته از صدور حکم اعدام برای همسرش بی خبر بود توضیح می دهد: من متاسفانه هیچ خبری از وضعیت ایشان ندارم. هیچ ارتباطی نیست. در زندان بندرعباس است و تماس تلفنی هم ندارد. از طریق وکیل خبر داشتم که در دو ماه گذشته دو بار به خاطر پرونده هایی که در زندان برای او ساخته بودند،دادگاه داشت. از زندان بندرعباس او را آوردند تهران و هر دو دادگاه برگزار شد بعد دوباره او را به زندان بندرعباس منتقل کردند. برای یک پرونده اش حکم دو سال زندان دادند و برای پرونده دیگرش که در دادگاه انقلاب کرج بود منتظر صدور حکم بودیم که الان خبر دار شدم حکم اعدام داده اند.
او می افزاید: بار اول یعنی سال ۸۲ که گرفتند ۴-۵ مورد اتهام زدند؛ از فیلم ایران ممنوع که با خانم جین کوکا ساخته بودند تا توهین به مقدسات و توهین به رهبری و... بعد ده سال زندان دادند. این ده سال هم که تمام شد آزاد نکردند الان تقریبا یک سال است که او را برده اند زندان بندرعباس. از وقتی هم به زندان بندرعباس منتقل کرده اند تلفن نمی کند و هیچ خبری از ایشان ندارم. در حکم ۱۰ سال پیش که داده بودند نوشته بودند محل حبس بندرعباس است. تا ۸۴ که در تهران بود،در زندان اوین نگهداری می شد بعد او را بردند زندان رجایی شهر. بعد هم که حکم محکومیت اش تمام شد منتقل کردند به بندرعباس و پرونده جدید ساختندکه چرا از داخل زندان فعالیت می کنی. چرا نامه می نویسی، بیانیه می نویسی و بقیه را تحریک می کنی و.. انواع و اقسام بهانه هایی که بتوانند با استناد به آنها او را در زندان نگهدارند.
همزمان مجموعه فعالان حقوق بشر، هرانا، گزارش داده است که ارژنگ داوودی به اتهام " عضویت و هواداری و فعالیت موثر در پیشبرد اهداف گروهک منافقین (مجاهدین خلق) در زندان" به اعدام محکوم شده است.
براساس گزارش رادیو فردا، منزل شخصی ارژنگ داوودی که مجتمع فرهنگی آموزشی "پرتو حکمت" هم در آن قرار داشت پس از بازداشت او از سوی ماموران پلمپ شده. این زندانی سیاسی از سال ۱۳۸۲ تاکنون در زندانهای مختلفی از جمله، زندانهای اوین، اهواز، بندرعباس و گوهردشت کرج به سر برده و در سالهایی که در زندان بوده، بارها در اعتراض به وضعیت زندان، رفتار زندانبانان و اوضاع سیاسی-ـ اجتماعی ایران اعتصاب غذا کرده است. در همین زمینه، آقای داوودی هشتم شهریورماه سال ۸۹، در چهل و هشتمين روز یکی از اعتصاب غذاهایش به حالت کما رفته بود.
با سلام و درود به مادران پارک لاله
ایران که با حضور خود در منزل مسکونی ما، به من دلگرمی بخشیدند. هنوز گلدان
گل بسیار زیبای شما زینت بخش کلبه ساده و درویشانه ماست. و هنوز یادداشت پر معنایی
که به گلدان الصاق نموده بودید، گه گاه که از کنار آن می گذرم، آن را می خوانم و
احساس می کنم هنوز انسان های شریف و با معرفتی پیرامون ما وجود دارند که قدردان
تلاش های بی وقفه ما برای رسیدن به عدالت و آزادی هستند و من و امثال مرا در راهی
که برگزیده ایم دلگرم می دارند.
با سپاس فراوان و به امید پیروزی نور بر ظلمت؛
به یاد قربانیان مظلوم کوی دانشگاه
رفتی و چه سوگوار خواندی،
غمنامه یِ سوگِ سووشانه.
راندی و چه پرشتاب راندی،
بر سینه یِ شاهدِ زمانه.
می رفتی و می سرودی این شعر؛
"یاران همه عاشقانه رفتند.
ما نیز رویم عارفانه.
یکدست به شانه های سهراب،
یک دست به گردن سیاوش،
هنگامنه یِ دود و خون و آتش.
هنگامه یِ پایِ بسته و راه،
هنگامِ درنگِ شاعرانه".
پروانه میلانی
دیروز، مراسم برپا داشت پنجمین سالگرد
سه جوانی بود که در کهریزک کشته شدند و بعد از پنج سال هنوز پرونده شان در دادگاه
ها دست به دست می چرخد. عاملین معرفی شدند، ولی از آمرین نامی برده نشد.
امروز با چند نفر، برای شرکت در مراسم
رفتیم. جلوی درب مسجد پسر آقای کامرانی برادر محمد و چند جوان دیگر برای
خوشامد گویی و تشکر از شرکت کنندگان ایستاده بودند.
جلوی شبستان مسجد هم سه پدر، آقای
کامرانی و جوای فر و روح الامینی برای خوش آمد گویی قسمت آقایان ایستاده بودند.
آقای جوادی فر و کامرانی به رسم آشنایی، با دیدن ما سر تکان دادند و ما وارد قسمت
خانم ها شدیم، ولی مسجد تقریبا خالی بود. شاید حدود 50 نفر از دو خانواده کامرانی
و روح الامینی، مادرها و خواهرها و چند نفر از فامیل و تعدادی از مادران و چند نفر
از مدافعان حقوق بشر و چند زندانی آزاد شده، مجموع افرادی بودند که حضور داشتند.
طبق معمول این گونه مراسم ها، یک روحانی بالای منبر یا پشت تریبون سخنرانی می کند
و بقیه پای منبر ایشان می نشینند. شاید تعداد اندکی به حرف های او گوش می دادند
زیرا وقایع عاشورا را برای چند میلیون بار شنیده بودند و اکثر حاضرین به این کار
معترض بودند، شاید خیلی ها آمده بودند تا از کهریزک و آن چه در آن چند روز بر این
چند جوان گذشته بود را بشنوند، ولی رنگ و بوی مراسم خبری از کهریزک و شهامت امیر و
محمد و محسن نمی داد.
دوستی می گفت: "آخوندی که قبل از
این آقا سخنرانی می کرد، به جای محکوم کردن عاملین و آمرین این وقایع، لب یه تایید
و تکریم حکومت و حکومتیان گشوده بود، تعدادی از آقایان و شاید مردان دلیر و جان به
در برده کهریزک اعتراض کردند و در قسمت خانم ها هم تعدادی از مادران و زنان آزادی
خواه معترض اله اکبر گویان، صدای اعتراض خود را به قسمت مردان رساندند که آقای روح
الامینی، پدر محسن گفت، اگر می خواهید مجلس ما را به هم بزنید، تشریف ببرید بیرون
و به اعتراض تعدادی بلند شدند و به بیرون از مسجد رفتند. بیرون مسجد هم پر از نیروهای
امنیتی بود که دوربین به دست از همه عکس و فیلم می گرفتند. مردان معترض در بیرون
مسجد ایستاده بودند، ولی تعدادی ازخانم ها به رسم احترام مادر دو خانواده، تسلیت
گفتند و از مسجد بیرون و به داخل پارک رفتند."
آقای روحانی که بر بالای منبر می روی
و به قول خودتان در جایگاه پیامبر می نشینی و سخنرانی می کنی، تویی که گفتی وقتی
خبر کشته شدن محسن را شنیدم، دلم را گذاشتم جای آقای روح الامینی و فکر کردم اگر
به جای محسن فرزند من کشته می شد، واقعا چکار می کردم. آیا همانند آقای روح
الامینی به خاطر پست و مقام داغ فرزند را تحمل می کردی و دم بر نمی آوردی؟ و حتی
به آن هایی که به خاطر کشته شدن فرزندت به آمرین و عاملین این جنایت اعتراض می
کردند در مقام اعتراض و توهین بر می آمدی و آن ها را از مجلس بیرون می کردی؟ یا هم
پای این مردان و زنان با شهامت، برای حقانیت راه فرزندت به دادخواهی بلند می شدی؟
این را حداقل در خلوت از خودت سوال کن.
آقای روح الامینی، شما چگونه ای؟ آیا
در خلوت خود به این مردان و زنان آفرین می گویی یا در تنهایی خود هم آنها را مورد
اعتراض و توبیخ قرار می دهی؟ آقای روح الامینی، تاریخ در مورد رفتار و کردار
تک تک ما نظر خواهد داد. حداقل به خاطر خون فرزندت، می توانی سکوت کنی، مجیز گفتن
تا به کی؟؟؟
آقای روحانی که بر بالای منبر تکیه
زدی و آن قدر از وقایع کربلا داد سخن دادی و همه تلاشت این بود که دل ها را از
کهریزک دور کنی و به کربلا ببری، کاش کمی از جهنم سوزان کهریزک می گفتی، از سه یا
چهار یا به روایتی 5 جوانی که در آن جا کشته شدند، از لب های تشنه شان، از بدن
شرحه شرحه شده شان، ازلباس های پاره شان و از جراحتی که به عفونت نشست. از عفونت
تن های خسته شان که وقتی به اوین وارد شدند، همه از بوی عفونت تن آن ها فرار می
کردند. کاش کمی هم از این ها می گفتی، کاش یک جمله می گفتی که در کربلا، در
محلی که جنگ خونین راه افتاد، نهر آب بود، ولی در کهریزک قطره ای آب نبود. در
کربلا خیمه های دو طرف برپا بود، ولی در کهریزک جای خواب نبود، حتی جای نشستن
نبود، کاش از گدشت و فداکاری آن ها می گفتی، این که چگونه در آن شرایط سخت هوای
همدیگر را داشتند. می گفتی امیر با وجود تن زخمی و تب دارش جای خود را به بغل دستی
اش داد تا هم رزمش که چندین ساعت سر تب دار امیر را روی زانوان خود گذاشته بود
استراحت کند و خود با تن تب دار و مجروح سرپا ایستاد. کاش می گفتی که محسن با تن
مجروح و استخوان های شکسته فریاد می زد به خاطر راهمان و آرمان مان مقاومت کنیم،
کاش می گفتی که محمد را با کلیه ورم کرده و با آنکه بیهوش شده بود به تخت
بیمارستان زنجیر کرده بودند. آن وقت صدای گریه های از سوز دل را می شنیدی و شاید
راحت تر می توانستی کهریزک را به کربلا پیوند بزنی.
اقایان
روحانی و مبلغان دینی که پس از
انقلاب خود را مردان مبارز و آزادی خواه نام نهادید، بدانید که اگر کهریزک آخر
دنیا لقب گرفت، ولی آن ور دنیا نیست!
حتی
اگر از بُعد جغرافیایی هم نگاه کنید، برای رفتن به کربلا باید از کهریزک گذشت و
بدانید که تاریخ در مورد شما قضاوت خواهد کرد و حکم خواهد داد.
یکی از مادران
پارک لاله ایران
27 تیر 1393
http://www.kanoonm.com/1396
برگرفته از
وب سایت کانون مدافعان حقوق کارگر
تاریخ
انتشار: جولای 12, 2014
بعد
از حدود 40 روز اعتصاب غذا، رضا شهابی، کارگر زندانی، به بیمارستان امام خمینی
منتقل و بستری شد. انتقال به
بیمارستان برای ادامه ی درمان تنها یکی از خواسته هایی است که رضا شهابی برای آن
دست به اعتصاب غذای تر زده است.
سه خواسته ی دیگر رضا، برگشت به زندان اوین، تجمیع مدت محکومیت و آزادی است عدادی از فعالان کارگری و اجتماعی در بیمارستان حضور داشتند و همراهی و همبستگی خود را با رضا شهابی اعلام کردند.
ما ضمن آرزوی سلامتی برای وی، خواستار آزادی بی قید وشرط و فوری او هستیم تا بتواند به درمان خود بپردازد.
سه خواسته ی دیگر رضا، برگشت به زندان اوین، تجمیع مدت محکومیت و آزادی است عدادی از فعالان کارگری و اجتماعی در بیمارستان حضور داشتند و همراهی و همبستگی خود را با رضا شهابی اعلام کردند.
ما ضمن آرزوی سلامتی برای وی، خواستار آزادی بی قید وشرط و فوری او هستیم تا بتواند به درمان خود بپردازد.
کانون
مدافعان حقوق کارگر
شنبه 21 تیر 1393
شنبه 21 تیر 1393
گرد
هم آیی 18 تیر سال 88، اعتراض به کشتار و بازداشت های 18 تیر سال 87 و اعتراض به
تقلب در انتخابات و در حقیقت اعتراض به بی عدالتی و بیکاری و فقر و سلب آزادی
هاست. 18 تیر روزی است که آسمان گرم و طوفنده، غبار آلود می شود و گویی جوانان از
قبل ماتم گرفته اند، شاید می دانند که قلب هایی جوان و سرشار از امید به آزادی و
زندگی، از تپیدن می ایستند. ولی
این قلب های سوراخ شده از گلوله به زمین نمی افتند و از بطن آن ها هزاران امیر و
محمد و محسن و سهراب و اشکان و محرم و ندا و مصطفی و شهرام و حمید و علی و ...
متولد می شوند که در زندان ها و یا در خیابان ها و مراسم ها حضور خود را لحظه به
لحظه به حکومت نشان می دهند و یاد و خاطره امیرها زنده و جاوید می ماند و در پیچ و
خم یاد کشته شدگان دهه شصت توسط مادران و خواهران و همسران و نسل های جوان تر که
در آن روزهای سخت تنها بودند، به همدلی و همراهی می رسند.
پدر
می گوید:" امیرم روزی که رفتی شهر در غم تو سوخت". امروز طبق روال هر
سال، پدر و برادر امیر جوادی فر، یکی از کشته شدگان 18 تیر سال 88، در منزل مسکونی
خود مراسمی بر پا داشتند. امیر در درگیری های 18 تیر بر اثر ضرب و شتم ماموران
مجروح و به بیمارستان منتقل شد. ماموران
کلانتری برای بازداشت امیر به در خانه شان رفتند، ولی امیر نبود و از پدر خواستند
که او را برای پاره ای سوالات به کلانتری محل ببرد. وقتی امیر با تنی مجروح و
خونین و پیراهن پاره پاره به خانه بازگشت، پدر به خاطر قولی که داده بود، او را به
کلانتری برد. او گمان می کرد با این کارش می تواند از پسرش محافظت و حساسیت ها را
کمتر کند، ولی دریغ و درد که دیگر بازگشتی در کار نبود. ماموران قول داده بودند که
او را باز می گردانند ولی نه تنها او را آزاد نکردند، بلکه آن تن مجروح را به
کهریزک منتقل کردند.
زخم
های امیر در گرمای تابستان و جهنم سوزان کهریزک عفونت کرد و بدنی که از تب شدید می
سوخت، او را از پا در آورد و امیر روی دستان دوستانش در اتوبوسی که آن ها را بعد
از چند روز به اوین منتقل می کرد، جان باخت و یاد و خاطره اش جاوید ماند.
پس
از پنج سال، پدر هم چنان در حسرت کاری که کرده است می نالد و می سوزد و اشک می
ریزد و برادر در غم برادرش سوگوار است و به یادش ترانه می سراید. آیا آن چه بر این
خانواده ها رفته است، ما فراموش کرده ایم، اگر فراموش نشده است، چرا اینقدر کمرنگ
شده ایم.
مراسم
چون هر سال با سرود ای ایران شروع شد. مهمان ها که در آغاز تعدادشان کم بود، به
احترام از جا بلند شدند و یک صدا سرود خواندند و بعد از آن سرود آفتاب کاران جنگل
و بعد شعری از امیر خوانده شد. پس
از آن اقای جوادی فر با صحبت های خود از همه تشکر کرد که در این چند سال او و بابک
را تنها نگذاشتند. او هم چنین از بابک به خاطر پرستاری از مادر بزرگش تشکر کرد.
مادر بزرگ، بابک و امیر را بزرگ کرده بود و آن زن مهربان چند ماه پیش بدون اینکه
بداند امیر چهار سال و نیم پیش به دست دژخیمان کوردل کشته شده است، فوت کرد و یک
بار دیگر بابک تنها شد و این خانواده سوگوار کوچک و کوچکتر شدند.
سپس
بابک ترانه امید را که برای امیر و مادربزرگ اش سروده بود با عکس هایی از امیر در
ویدیویی به نمایش گذاشت. هم چنین فیلمی از مادر بزرگ و روابط ساختگی او و امیر
کشته شده؛ بابک که صدایش شبیه امیر بود، با مهارت هر دو هفته یک بار به جای امیر
با مادربزرگ تلفنی حرف می زد و عکس های فتوشاپ شده او را برایش می فرستاد و نامه
هایی به جای او برای مادربزرگ می نوشت و جواب های مادربزرگ را که هیچ گاه به امیر
نرسید دریافت می کرد، ولی به این مادر عاشق تا دم مرگ امید زندگی داد.
هم
چنین فیلمی از امیر نشان می دهند، وقتی که ترانه تهران را سروده و اجرا کرده بود.
فیلم برمی گردد به تهران پنج سال پیش که هنوز امیر بود و شادی و امید در چشمانش
موج می زد. به آن روزها که نطفه های اعتراض در کنج خانه ها و دانشگاه ها شکل می
گرفت و زمان متوقف می شود. تهران با طوفانی کوبنده حکومت را به لرزه انداخت و
حاکمان با چشمان تنگ نظرشان که فقط چند قدمی خود را می بینند و به قدرت و سلاح خود
می نازند و از قدرت مردم حتی با دست های خالی غافل اند.
پس
از آن ترانه ها و سرودهایی چون یار دبستانی اجرا شد و مهمان ها نیز ایستادند و
همراهی کردند. سپس آقای کامرانی، پدر محمد کامرانی از کشته شدگان کهریزک چند کلمه
ای حرف زد و به یاد ما آورد که این خانواده ها را فراموش نکنیم و تنها نگذاریم که
آن ها به عشق و همدلی مردم می توانند غم از دست دادن فرزندان شان را تحمل کنند.
ایشان هم چنین گفت اگر آزادی می خواهیم، آزادی هزینه سنگینی دارد.
امسال
خانواده کشته شدگان کمتر بودند. مادر
و خواهر مصطفی کریم بیگی، مادر سهراب اعرابی، پدر و خواهر محمد مختاری، خانواده
محمد کامرانی، خواهر فرج زاده، مادر سعید زینالی از ناپدید شدگان تیر 78، منصوره
بهکیش از خانواده کشته شدگان دهه شصت و تعدادی از بازماندگان زندان کهریزک و
تعدادی از زندانیان آزاد شده و تعدادی از مادران پارک لاله حضور داشتند.
ماموران
حکومتی نیز هم چون سال های گذشته در بیرون و داخل خانه حضور داشتند و این
ناهمگونی، مراسم را آزار دهنده می کرد، ولی مهمان ها به حضور آن ها اهمیتی نمی
دادند و کار خود را می کردند. مراسم در ساعت 10 شب با پذیرایی شام به پایان می رسد
و مهمانان با آرزوی آزادی ایران و به دست آوردن آرامش و زندگی بدون زندان برای
فرزندان ایران زمین، مراسم را ترک کردند.
یاد تمامی کشته شدگان راه آزادی و انسانیت گرامی باد!
مادران پارک لاله ایران
20 تیرماه
1393