مادران پارك لاله همگام با مردم

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=25884
برگرفته از سایت عصر نو



دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۱ مارس ۲۰۱۳

س. حمیدی



پارك لاله، روزگاری‌ را به ياد می‌آوَرَد كه قرار بود از سوی دولت به ظاهر برآمده از اصلاحات آقای خاتمی، محلی برای نمايش تظاهرات مردمی شناسانده گردد. اما خاتمی كه به تصنّع و تظاهر چنين هنجاری را از نمايش‌های "هايد پارك" الگو نهاده بود، خواسته و يا ناخواسته نتوانست به رؤياهايش جامه‌ی عمل بپوشاند. ولی هم‌اينك پارك لاله را همگان می‌شناسند چون به پشتوانه‌ی مادران مبارز و فداكارش، سرآخر توانست اعتباری جهانی برای خود دست و پا نمايد.

‌ زيرا مردم كه هميشه در فكر درهم شكستن خطِ قرمز‌ها و مرزگذاری‌های ناصواب دولت‌های غيرمردمی بوده‌‌اند به خوبی می‌دانند چه‌گونه از حريم مردمی خويش در پارك لاله سود جويند. همچنان‌ كه امروزه از فضای پارك لاله به همراه دانشجويان، هزاران نفر از گروه‌های مردم نيز در راستای اهداف خويش بهره می‌گيرند.

با اين ديدگاه پارك لاله در فضایی دانشجویی از كالبد شهر جان می‌يابد و سامان می‌پذيرد. تا آنجا كه جمعيت ثابت و حتا متغيّر آن را بيش از همه، دانشجويان تشكيل می‌دهند. به طور طبيعی دانشجويان دانشكده‌های هنر بيش از ديگران از امكانات طبيعی آن به منظور اجرا و تمرين درس‌های كارگاهی خود استفاده می‌برند. نزديكی دانشكده‌ها و آموزشگاه‌های هنری به پارك هم زمينه‌های لازم را در همين راستا فراهم می‌بيند.

چون اكثريت اين مراكز هنری از امكانات و فضای مفيد هنری بهره‌مند نيستند در نتيجه همه‌ی آنان علی‌رغم تنگناها و كاستی‌های موجود، پارك لاله را تسهيلگر مناسبی برای اهداف آموزشی و تفريحی خود می‌شناسند. به طبع بخشی از تنگناهای هنری كشور به نگاه و ديدگاه منفی نظام به گونه‌های ويژه‌ای از هنر و يا تمامی ‌آن بازمی‌گردد. چون كارگزاران حكومتی از سر بی‌هويتی تا كنون نتوانسته‌اند در سياستگذاری خويش از اين بخش نيز همچون بخش‌های ديگر، رويكردهای ثابت و مشخصی را ارايه نمايند.

هم‌اينك گروه‌های دانشجویی، در عرصه‌های كاری گوناگونی از فضای پارك استفاده می‌كنند تا آنجا كه می‌توان پارك لاله را پاتوقی عمومی جهت ديدارهای دانشجویی به شمار آورد. دانشجويان نيز در اين ديدارها درس و مشق را با تفريح و نشاط روزانه به هم می‌آميزند كه ضمن آن خط قرمز‌های رژيم را نيز به تحقير می‌كشانند. چون رژيم سبك ويژه‌ای از زيستن را بين مردم تبليغ می‌نمايد كه در دنيای دانشجویی و جهان امروز نمی‌توان جایی برای آن جست. حتا حضرات حكومتی كه در قصرهای مدرن امروزی می‌زيند، خود نيز نتوانسته‌اند الگوی اخلاقی درستی از زندگانی در دنيای‌ جديد ارايه نمايند. پيداست كه با حضور آنان در قصرهای دولتی، در تناقضی آشكار تحجّر و واپس‌گرایی نيز به كاخ‌های فاخر راه می‌يابد.

همچنين دانشجويان مشتاق، صميمانه در گوشه‌ای از پارك می‌نشينند و يا می‌ايستنند و درس‌های گروهی و يا فردی خود را دوره می‌كنند و می‌آزمايند. چه بسا در همين فضا فيلم‌نامه‌ها و نمايش‌نامه‌هایی به شكل جمعی نوشته می‌شوند و حتا با فكر جمعی به اجرا در می‌آيند و سپس نقد و بازسازی می‌گردند. اجراها نيز چشمان كنجكاو عابران را به ياری می‌ستانَد تا آنجا كه فضای صميمانه و دوستانه‌ای بين مردم و هنرمندان جوان پا می‌گيرد. در ضمن همزبانی‌های دوطرفه زمينه‌هایی‌ را برای همدلی فراهم می‌بيند تا خلاقيت‌های نهان و آشكار هنرمندان جوان بيشتر و بهتر به بار بنشيند.

در همين راستا استادان زيادی نيز به كار دانشجويان خويش غبطه می‌خورند، چه بسا آنان هم غرور اداری را وامی‌گذارند و به جمع شاگردان خويش می‌پيوندند. چون به تجربه دريافته‌اند كه شاگردان نوآموز می‌توانند آموزگاران خوبی هم برای استادانشان باشند. با اين رويكرد دانشجوی هنرمند كه حكومت از هر سویی او را می‌راند در بوستان لاله پناه می‌جويد و در آن گستره‌ای از هنر عكاسی، فيلم‌بردای، تئاتر، نقاشی، آواز و موسيقی را به كارمی‌گيرد و در زندگی هنری خويش به كار می‌بندد.

با همين رويكرد گروه‌های ورزشی هم عرصه را خالی نمی‌گذارند. چون آنان نيز از سر ناچاری به حريم پارك راه می‌يابند و در پهنه‌ی آن واليبال، بسكتبال و گل كوچك دونفره و يا گروهی رونق می‌گيرد تا ضمن تمرين خويش ببالند و توان خود را در ميدان‌های ورزشی به نمايش گذارند. حتا استادان و قهرمانان مشهور و به نام ورزش‍ی نيز به منظور آموزش ورزش‌های رزم‍ی و بكس و يا آماده‌سازی جسمانی و بدن‌سازی شاگردان خود، به پارك روی می‌آورند.

دانشجويان رشته‌های گوناگون هنری به نيكی دريافته‌اند كه فضای مسكونی و يا اداری آپارتمان‌های شهری را نمی‌توان مكان مناسبی جهت تمرين‌های فردی و گروهی به شمار آورد. درنتيجه راهی پارك می‌شوند تا آزادانه و با فراغ‌ خاطر آزموده‌ها را همچنان بيازمايند. همچنين آنان در قرارهای گروهی خويش پارك لاله را برمی‌گزينند تا شايد بيشتر و بهتر از دستاويزهای بهانه‌جويانه‌ی گزمه‌های حكومتی در امان بمانند. با تمامی اين احوال در پارك هم گزمه‌‌های حضرات حكومتی در قالب "پليس بوستان" رهايشان نم‍ی‌كنند، چه بسا به سراغشان می‌آيند و با مزاحمت خويش از ادامه‌ی كار جلوگيری می‌نمايند.

ناگفته پيداست كه در بوستان‌های شهری تهران هم می‌تواند شكلی از اجرای نمايش و موسيقی پا بگيرد كه گونه‌ای ويژه از اجرای خيابانی را می‌نماياند. زيرا در ايران امروزی به همين آسانی كسی اجازه نمی‌يابد تا از فضای خيابان به منظور نمايش‌های آزاد سود جويد. چون نهادهای دولتی علی‌رغم پراكندگی و ازهم گسيختگی درون حكومتی، آنجاها كه لازم ببينند با اتحاد عمل خويش از ارتباط آزاد و خودجوش هنرمندان و دانشجويان با گروه‌های مردم جلوگيری به عمل می‌آورند.

با همين رويكرد دانشجو در فضای پارك از آزادی عمل بيشتری سود می‌جويد. چون نه فقط خيابان‌های شهر را از او بازمی‌ستانند بل‌كه درب سالن‌های رسمی و دولتی را نيز به رويش بسته‌اند. زيرا او زمانی می‌تواند از اين سالن‌ها سود جويد كه سازگاری‌اش را با خط قرمز‌های دنيای رسمی رژيم به ثبوت رساند. اما دانشجو به طبع به چنين گزينه‌هایی گردن نمی‌گذارد و از آن تمكين نمی‌كند. چون تنفس و انديشيدن در فضایی رسمی و دولتی با آزادانديشی هنرمند چندان سازگاری ندارد.

پيداست كه با اين نگاه دانشجوی هنرمند در گستره‌ی پارك بهتر از هر مكانی می‌تواند ضمن نوآوری، خلاقيت‌های هنری خود را به تماشا گذارد زيرا فضای سالن‌های رسمی‌ و دولتی‌ بر او تحميل نمی‌شود. همچنان كه روزی جوانان هنرمند در همين فضای كاری نمايشی را تمرين می‌نمودند كه ضمن آن افسانه‌ی رستم و تهمينه با بازسازی لازم به معيشت امروزی مردم كشانده‌ می‌شد. در همين نمايش رستم در زندگی اجتماعی خويش فشارهای اقتصادی جامعه را تاب نمی‌آورْد و از گذران عادی زندگی به دليل هزينه‌های كمرشكن بازمی‌مانْد، در نتيجه خشم همسرش تهمينه را بر می‌انگيخت. تا جایی كه تهمينه سرآخر از سر ناسازگاری راه خانه‌ی پدری را در پيش گرفت.

همچنين در نمونه‌ای ديگر جوانكی با گيتار خويش آوازی را تمرين می‌كرد كه واژه‌های آواز آن را در واژه‌نامه‌ها‌ی رسمی نمی‌شد نشان جست. در همين آواز "رمضان يخی" بر تمامی دختران جامعه سلطه داشت و "چوچوله‌"ها به دليل حضور "عمو زنجيرباف" از كاركرد غريزی خود بازمی‌ماندند.

ضمن آنكه همه روزه با مشاركت چند صدنفری شهروندان در حاشيه‌ی جنوبی آبنمای مركزی پارك، ورزش صبحگاهی برگزار می‌گردد. در قسمت شمالی آن هم برگزاری ورزش‌های دونفره‌ی پينگ‌پنگ، بدمينتون و حتا واليبال شور و شوق را در جوانان برمی‌انگيزد. در حاشيه‌های همين آبنما غروب‌ها مادرانی به گپ و گفت می‌نشينند كه گزمه‌های حكومتی تعدادی از دوستانشان را به اسارت گرفته‌اند. ولی هر چند روزگاری همين گزمه‌های حكومتی پارچه ‌نوشته‌هايشان را به يغما بردند و ديگر كاغذنوشته‌ای هم بر دستانشان نمی‌بينی، اما همچنان در شور و شوقی هميشگی دورهم حلقه می‌زنند و فردای روشنی را برای همه‌ی افراد جامعه نشان می‌گذارند.

ناگفته پيداست كه "مادران پارك لاله" را می‌توان در هر گوشه‌ای از پارك نظاره نمود. اما فقط چشمان گشاده‌ای می‌تواند اين مادران را ببيند و حضور آنان را در هر سويه‌ای از پارك دريابد. آنان همچنان با فرزندانشان كه از انبوه مردم سر بر می‌آورند، می‌زيند و خواهند زيست و به همراه آنان زندگی انسان‌ ايرانی عصر ما را رقم خواهند زد.

مگر می‌توان زندگانی را از جوشش و حركت خود تهی نمود. آرزوی باطلی است هر چند دل سياه و بی‌رمق عمو زنجير باف زمانه به برآوردن آن خوش باشد.
Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید