هر دو اما قلب شان جز برای آزادی میهن نمی تپد. قلبی که زخم خورده و مجروح است از ضرباتی که طی سالیان دراز بر آزادی خواهان و جریان آزادی خواهی سرزمین شان وارد شده است.
هر دو عمیقا آزرده اند. سخت است جدا بودن جسم و جان از هم ، که جسم ات در حصاری در وطن و جان ات برون از آن در کنار آنان که هم چنان بر عهد خود با تو برای آزاد کردن وطن ایستاده اند و با خون دل خوردن قدم به قدم آهسته و پیوسته ره می پویند و چه آن گاه که جسم ات در جایی بیرون از خطوط قراردادی خاک ها و جان ات در وطن باشد. اما دوپاره، تکه ای در کنار آنان که دربند اسارت اند و تکه ای در کنار یارانی که گرچه در آن سلول های تنگ و سرد نیستند، اما در قفس بزرگتری که دیو ها از کشورشان ساخته اند، اسیرند.
هر دو در بند اما سرافرازنه و پایدار ! و اما تو میدانی در روزی که چندان دور نیست، پرنده ی آزادی به وطنت خواهد رسید و در آنجا آشیانه خواهد ساخت و قلبت تنها به این امید می تپد.
آن گاه است که پلیدانی که سال ها بهترین گل های وطن ات را به تاراج برده اند، باید جوابگوی دادخواهی ات باشند و درسی بسازی از آن، تا دیگر هیچگاه، هیچ کس نتواند و حتی بالاتر از آن، نخواهد که به ضرب و زور و خشونت بر این سرزمین حکم براند. تو می توانی.
لیلا سیف اللهی
هشتم دی ماه 1390
0 نظر