يكي از دوستان بهنود در قسمتي از درخواست هايش از بهنود، ندا، ترانه، سهراب و كيانوش و ... تمنا كرده بود تا آنچه بر سر جوانان ما در ايران آمده را براي خدا بازگو كنند و از بهنود خواست تا قبل از فوت كردن شمعها آرزو كردن را فراموش نكند چرا كه سينه هاي ما از آرزوها بس سنگين است.
قسمتي از دلنوشته هاي مادر بهنود به اين شرح است:
سلام بهنودم، عزيزم، نفسم. با همه ي شور و احساسم و اوج دلتنگيهايم به تو سلام ميكنم دلبندم. باورم نمي شود كه اين بار براي تولد تو پسر دوست داشتني ام اينجا بر مزار تو گل آورده ام، كه نبضم ماه هايي است كه در اينجا مي تپد.
بهنودي من، شش ماهي است كه ديگر صبح ها تو را روي تختت نمي بينم، كه موقع راهي شدن به كار از روي ماهت خداحافظي كنم. شب ها و روزهاي ما ديگر مدتي است كه خاموش است چرا كه شعله ي گرم وجودت نيست كه دلگرممان كند عزيز دلم. در كلاس درس و دانشگاه، موسيقي و باشگاه، در جمع دوستان خوبت جايت چه خاليست گلم.
همه ي مادرهاي دنيا ميدانند كه الان چقدر دلم ميخواست اسم قشنگت را فرياد بكشم و تو را در آغوشم سخت بفشارم. هرچه مي پرسم جواب سوالم را پيدا نميكنم كه چه ميشد من و پدرت مثل هميشه بيشتر نيرو مي گرفتيم از شعور و استعدادت، از فارق التحصيليت، ترقي در كارت، شور و شوق عاشق شدن و ازدواجت و همه ي سربلندي ها در كار و زندگيت.
... عزيز دلم، هزار شعر پرسوز از تو و قشنگيهايت و دلتنگي هايم بگويم دلم آرام نميشود، البته در كنار همه ي اين دلتنگي ها نفرت در دلم است از اين همه ظلم و قصاوت كه در اين زمانه بيداد ميكند، از اين همه بي تفاوتي و گستاخي كه تو را ظالمانه از ما گرفتند درحالي كه به كشتن و آزار جوانان كشورهاي ديگر تاسف مي خورند و عاملين آنها را ظالم مي خوانند!
پسرم من را ببخش كه نتوانستم و اجازه ندادم بر سرشان فرياد بكشم و حتي حرف دل شكسته ام را بزنم كه چرا و به چه گناهي كشتنت، چون ميديدم كه هميشه بر ناحقي و بي عدالتي كه ميديدي چگونه با خشم و جرات مردانه ات آشفته ميشدي و وجود نازنينت را به درد مي آورد. ما در دلمان به غيرت و شجاعتت مي باليديم پسرم. لعنت و نفرين الهي و ابدي بر همه آنهايي كه امثال تو نازنين و دليران وطن را مي كشند و بي گناه خونريزي مي كنند. شرم بادشان از اين همه نيرنگ، البته عقوبتي سنگين در انتظارشان است.
... پسرم او كه تو را در خاك سرد فرو برد نمي دانست از تو تنديس آزادي مي سازد، نمي دانست خون تو بذرهاي بهنود ها مي شود و لاله هاي خون چكان مي روياند. نازنين من در دل زميني كه از ظلم و ستم به خودش مي پيچد و در شگفت است از اين همه بيداد در كنار پدربزرگ عزيزت آسوده بخواب و غم و زنج هاي ناگفته ات را به دل زمين بسپار. ما تا جان در بدن داريم ياد تو آرامش بخش دقايق تلخ ماست، هر جا كه باشي با مايي، در قلب غم ها و شادي ها و خنده هاي ما جا داري.
دلبندم در اين روز قشنگ تولدت به ياد 28 شهريور 1371 كه خداوند با تولد تو نازنينم شادي و بركت را به كاشانه ي ما بخشيد با دوستان عزيز و خانواده و عزيزاني كه هميشه دوستت داشته و مايه ي افتخارشان بودي در اينجا جمع شده ايم كه بگوييم برايمان جاوداني پسرم و روسفيدمان كردي و نام قشنگت كه بهترين نويد آزادي است در دل تاريخ ايران زمين ثبت شده.
امروز من در آرامگاه تو هستم، كنار تو، قبر تو كعبه ي مقصودم و قلب بي تابم به طواف تو مشغولم. امروز 28 شهريور 1390 دوباره در دل همه كساني كه اينجا جمع اند و همه كساني كه نجواي اين مراسم را مي شنوند از نو متولد شدي، تولدي بي مرگ و جاودان. تولدت مبارك نازنينم...
0 نظر