هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
هاله سحابی عزیز، از دست دادن پدر غم بزرگی است ما را در غم خود شریک بدان! هنوز پیام تسلیت را ننوشته بودم که شنیدم هاله سحابی کشته شد! چطور؟ چگونه؟ کی ؟ چرا؟ وای چه خبر وحشتناکی، مگر امکان دارد به این راحتی آدم بکشند؟ نه دروغ است!
نفرین بر این دروغ
دروغ هراس ناک
تابناک نوشت ایست قلبی، بالاترین نوشت بر اثر ضربه لباس شخصی ها، هرانا نوشت هاله سحابی که پیشاپیش همه عکس پدر را در دست داشت، برای تشییع با ضربه پنجه بوکس یک لباس شخصی نرسیده به بیمارستان از دنیا رفت.
امروز ملت ما دید آنچه را که نباید می دید. نمی دانم چه اسمی این همه شقاوت و رذالت را توصیف می کند. نمی دانم چه واژه ای می تواند این حجم وحشیگری را بیان کند. این جنایت به روشنی نشان داد که چگونه آنان که با خواندن مرثیه هایی چون شکسته شدن پهلوی حضرت زهرا و ... مردم را تحمیق می کردند، خود از کسانی که آن جنایات را مرتکب شده اند به مراتب شقی تر و وقیح ترند. اینان در روز روشن و جلوی چشم صدها شاهد دختری را که همیشه پیامدار صلح و آشتی بود، تنها به دلیل آن که می خواسته عکس زنده یاد پدرش را در مراسم تشییع او در دستانش بگیرد، به وحشیانه ترین شیوه مضروب و به قتل رساندند و حال با تمام وقاحت اعلام می کنند که مرگ وی ناشی از حمله قلبی بوده است. این پلیدان، اعمال خشونت بار خود را حتی هنگام همدردی مردم نمی توانند پنهان کنند و ددمنشانه با مشت و لگد به جان سوگواران می افتند یا آنها را دستگیر می کنند. بعد از آن چه به روزشان می آورند، خود حکایت دیگری است. اینان گویا ابدا با عواطف لطیف انسانی و حتی حیوانی آشنا نشده اند. نمی دانم فریاد بزنم؟ فغان کنم و چنگ بر روی و موی خود کشم؟ یا مردم را از این جنایت آگاه سازم؟
آه چه دنیای بی رحمی است، دیروز و امروز بایستی صدای اعتراض مان گوش جهانیان را پر می کرد، ولی آن چنان که باید مردم حمایت نکردند، در فضای مجازی اعتراض ها بسیار است، ولی در فضای واقعی ؟؟؟ و باز هم تنها کسانی بودند که همیشه و در همه جا سینه سپر می کنند و افشاگری و دادخواهی را رسم و آیین خود قرار داده اند.
هاله جان تو رفتی زیر خروارها خاک در قبرستان لواسان، ولی بدان که این درد، درد مشترک است و ما خاموش نخواهیم نشست.
یاد تو و پدرت گرامی باد!
مردم آزاده و شریف ایران
به هوش باشیم که سکوت ما هر روز مادر دیگری را داغدار می کند و امروز همسری سوگوار را به عزای دختر نشاندند. باید دست ها را به هم داد و فریاد برآورد و نگذاشت که دیکتاتورها به این ستم ها ادامه دهند.
دیروز هاله سحابی در مراسم عزای پدر به شکلی بسیار ددمنشانه به قتل رسید. عزت الله سحابی پدر هاله، سال ها بود که مورد بی مهری جمهوری اسلامی قرار گرفته بود و سال های زیادی را در زندان گذراند. این فشارها تن او را بیمار و رنجور کرد و بیماری امانش نداد و جان باخت. دخترش از فعال زنان صلح و دوستی بود.
هاله برای نبود تبعیض و رهایی انسان ها از شر بدی ها و ظلم مبارزه می کرد. او فقط نامش مادر صلح نبود، بلکه رسم اش نیز چنین بود و حتی از جان اش مضایقه نکرد. او در اعتراض های سال 88 در میدان بهارستان با وجود پادگانی بودن شهر، با شجاعت تمام با دسته گلی به دست، کاغذی را بالا برد که روی آن نوشته بود" "شاه هم صدای مردم را دیر شنید". همان موقع او را با مشت و لگد بر زمین انداختند و با خود بردند و به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «اختلال در نظم عمومی» به دو سال زندان محکوم کردند که در تاریخ 21 بهمن 1390 برای گذراندن حکم خود به زندان رفت.
او زندان را به جان خرید ولی سر خم نکرد. حتی هنگام بیماری پدرش با درخواست مرخصی اش موافقت نشد زیرا خواسته بودند که تعهد دهد ولی او نپذیرفت، تا بالاخره هنگام آخرین نفس های پدر، با آزادی موقت او موافقت کردند. او مشتاقانه به دیدار پدر شتافت، ولی دیری نپایید که نظاره گر مرگ پدر شد. جنازه او را می خواستند شبانه به خاک بسپارند که هاله اجازه نداد و خواست که خاک سپاری پدرش را با همراهی یاران به انجام رساند. حاکمان قداره بند با لباس رسمی و شخصی، عزاداری پدر را تاب نیاوردند و وحشی گری را به حد نهایت رساندند و دختر را با ضربات باتوم و مشت و لگد از هوش بردند و او در میانه راه بیمارستان جان باخت.
آری دیگر نه مادر هاله و نه همسر و فرزندان اش توانی برای مقاومت در مقابل بیدادگران نداشتند و هاله را بعدازظهر دیروز از خانه ربودند تا بی سر و صدا به خاک بسپارند با این گمان که این جنایت فراموش می شود. مردم نیز برای همدردی عصر دور خانه اش جمع شدند. ما نیز می خواستیم برایش شمع روشن کنیم، ولی زره زره جمع شدن ما، آنها را به وحشت انداخت و با لشگری از نیروهای امنیتی و لباس شخصی و موتور سوار به سمت مردم هجوم بردند و تنی چند را دستگیر و به تعدادی حمله کردند و با عکس و فیلم و دنبال کردن حامیان، تصور کردند که می توانند بذر وحشت را به میان مردم بپاشند، ولی وحشت تمام وجود خودشان را گرفته بود که دیوانه وار به مردم حمله یا دستگیر می کردند.
امروز نیز مراسم سوگواری هاله را در مسجد حسن عسگری در خیابان سهرودی به هم زدند. نیروهای امنیتی و گارد وِیژه تمام خیابان را تا شریعتی غرق کرده بود و رفت و آمد ها را کنترل می کردند و چند نفر را دستگیر کردند و به داخل مسجد بردند. بر اساس اظهارات شاهدان، دختران هاله را در جلوی مسجد به باد کتک گرفتند. تا ساعت حدود چهار هنوز درب مسجد باز نشده بود. نیروهای لباس شخصی و امنیتی به تعدادی از مادران پارک لاله که قصد شرکت در مراسم را داشتند، حمله ور شدند.
در طی این سال ها؛ گرفتند، بردند، زدند، کشتند تا پایه های حکومت شان را محکم کنند، ولی زهی خیال باطل، با هر کشتنی، هزاران جوانه می روید، سربلند می کند و عاقبت پایه های سست حکومت ظالمان را در هم می ریزد.
قسم خوردم بر تو من ای عشق کـه جـان بــازم در ره ات ای عشـــق
(نیـــارزد جــــان در رهـــی والا که ناچیز است هدیه ای ای عشق) 2
بــه خـــون پــــاک شهیــدان ات بــــه قلـــب پـــرخـــون ایــــن ملــــت
)نگیـرد ایــن شعلـه خـامــوشـی فــروزد از هــر کــران ای عشــق) 2
گمـان بـردنـد شعلـه مــی میــرد بســــاط ظلــــم ریشــــه مـــی گیــــرد
(نخشکد آن شاخـه ی سـرسبــز کــه آب از خــون شهیـدان خـورد) 2
زهر برگی که اش به خاک افتــد هــــزاران ســـــرو چمــــــن رویــــــد
(پــدیـــد آیــــد جنگلـــی انبــــوه زنیــروی قهــر خلــق ای عشــق) 2
یک مادر داغدار
12 خرداد 1390
۱۳ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۵:۵۹
صدای ملت رابشنویدوتوای ضارب هاله ببن لبخندش راآیااین چندشب راحت خوابیدی .تواگربرحق بودی چرافرارکردی چرازکارت دفاع نکردی .پس توهم میترسی .توازیاران هاله وحشت داری .شایدبازهم درجای دیگرهاله های دیگررابزنی وبکشی ولی قبل ازهمه حداقل این شعرراکه دوستان هاله به آن اعتقاددارندوروزی برای مردان قلدرشاه میخواندن بخوان وبه خاطر بسپار.که بقول پیران مادنیادارمکافات است .ولی ماشمارانمیکشیم مااساساباخشونت ومرگ مخالفیم ماباالفبای مهربانی درپیشگاه ملت ایران ازشماجواب خواهیم خواست .یک مادر