آن کس که نداند و نداند که نداند......


23 روز از بازداشت دوستانمان اکرم و ژیلا می گذرد و من برای چندمین بار طی این روزها خاطرات آنها را مرور می کنم :23 تیر ماه به مناسبت دوازدهمین سالروز بازداشت سعید زینالی به دیدن اکرم رفتیم، اکرم در حالی که به پهنای صورتش اشک  می ریخت صحنه بازداشت سعید را بازگو می کرد: ماموران چنان بازوی پسرم را فشار دادند که رنگ صورتش سفید شد و او که به سختی درد را فرو می خورد از ماموران خواست تا رعایت حال مادرش را بکنند و تامل کنند تا او لباس پوشیده همراهشان برود ولی آنها چون خیلی بی تاب بودند حتی اجازه تعویض لباس را به او نداده و او را با همان شلوار ورزشی با خود بردند و به این ترتیب صحنه از درد به خود پیچیدن سعید آخرین صحنه ای است که از او در ذهن اکرم باقی ماند و هر بار که آن را بازگو می کند به تلخی می گرید. در نوبتی دیگر برایمان تعریف می کرد: منزل خویشاوندی رفته بود، گربه ای که عادت دا شت به منزلشان سرکشی کند و آنها به نوعی  پذیرای او در کنارشان بودند، چند بچه آورده بود و صاحب خانه قصد کرد تا بچه ها را از آن جا دور کند، زمانی که بچه گربه ها را می بردند گربه مادر چنان بی تابی می کرد که اکرم دلش به درد آمد. 
اکرم تعریف می کرد: این درد چنان در چهره ام پیدا بود که دیدم صاحب خانه جلوی بردن بچه گربه ها را گرفت و به سمت من آمد و در آغوشم گرفت و مدت ها با هم گریستیم. او گفت درحالی که آن خانم به سرعت درد را در چهره من دید، ماموران از درد به خود پیچیدن مرا وقتی سعید را
 می بردند، ندیدند تا حداقل پس از دوازده سال به من بگویند با او چه کردند و چه بر سرش آوردند؟
راستی اکرم که با دیدن کوچکترین غم و دردی از هر کس بی اختیار به یاد سعیدش می افتاد، این روزها در اوین، همان جا که   سعیدش زمانی در آن به سر می برد تا چه اندازه به یاد او می افتد؟ آن جا که کسی نیست تا به بهانه ای حواسش را پرت کند و یا دلداریش دهد و به او اطمینان دهد که تنها نیست و همراه با هم خبرهای خوب را انتظار می کشیم و روزهای بهتر را می سازیم.
ژیلا را در بیمارستان به یاد می آورم، آن گاه که حسام پس از حدود یک ماه قرار شد از بیمارستان مرخص شود. زمانی که مشغول پوشاندن لباسش بودند یکباره خون بالا می آورد، با شنیدن این خبر نفس های ما بند آمده بود و ژیلا که شاهد این صحنه بود جای  خود داشت و این اتفاق سبب شد تا حسام را بار دیگر بستری نمایند.
راستی با توجه به این که حسام هنوز بهبودیش را به دست نیاورده، با به یاد  آوردن صحنه هائی این چنین از بیماری حسام، ژیلا در زندان چه روزها و شب هائی را می گذراند؟
مقامات قضائی و امنیتی در حالی که پس از 12 سال باید به اکرم پاسخ دهند چرا و چه کسانی سعید را بردند؟ چرا و چه کسانی حسام را مورد حمله قرار دادند؟ اکرم و ژیلا را به بند می کشند.
در همین افکار بودم که در خبرها می شنوم آقای محمد سیف زاده به جرم تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر به 9 سال حبس تعزیری و ..... محکوم می شود. ابتدا گمان می کنم اشتباه شنیدم، مگر ممکن است یک وکیل دادگستری به جرم دفاع از حقوق بشرکه وظیفه اصلیش می باشد محکوم شود؟ این دیگر غیر ممکن است ، با دقت به ادامه خبرها گوش می کنم و در می یابم اشتباه نکردم و دقبقا به همین علت محکوم شد. خنده ام می گیرد اما: خنده تلخ من از گریه دل آزارتر است، کارم از گریه گذشته بدان
 می خندم.
در کشور ما اکرم و ژیلا به دلیل شاکی بودن برای آن چه بر سر سعیدها و حسام ها آمده و به خاطر دادخواهی برای  فرزندان این سرزمین در زندان به سر می برند. وکلائی چون اولیائی فر، ستوده و سیف زاده در پی دفاع از موکلین خود و دفاع از حقوق بشر محکوم می شوند.
مسئولان قضاوت در ایران می توانند خیلی به خود ببالند، چون در نظام قضائی تحت امر آنان بی نظیرترین قضاوت ها صورت
 می  گیرد، آنان طلائی ترین دوران قضائی را برای جانیان و قاتلان پدید آوردند. مادران به جرم دادخواهی و نگرانی برای سلامت و جان فرزندان و وکلا به جرم دفاع ازحقوق بشر در زندان به سر می برند تا جانیان و قاتلان در امن و امان جولاندهی کنند. بی تردید شما  بی نظیرترین قضاوت را در تمام طول تاریخ ایران به نام خود رقم زده و می زنید، قطعا ایران دیگر هرگز چنین شاهکارهائی را از قوه قضائیه نخواهد دید که شاکیان و وکلا در زندان باشند و آمران و عاملان جنایات چون مرتضوی و حیدری فرو .... بازجو و بازپرس و یا حتی قاضی باشند.
و باز طی همین روزها، کسی برای چندمین بار در یک سال و نیم اخیر بشارت پایان فتنه ( جنبش سبز – جنبش آزادی خواهی مردم ایران) را می دهد. من با خود می اندیشم کاش آنان می دانستند بالاتر از دهانشان هم اعضا و جوارحی دارند و کمی آنها را نیز به کار می گرفتند، آنان که در به کارگیری پائین تر از دهانشان این قدر اسراف می کنند اگر کمی و فقط  کمی از اعضائی چون گوش، بینی، چشم و اگر توقع خیلی خیلی بیجائی نباشد اندکی از مغز خود هم استفاده می کردند،آن گاه قادر بودند دریابند آنها  که در این مدت جز قتل، تجاوز،شکنجه و زندان کاری نکردند و دلی به دست نیاوردند  بشارت به پایان رسیدن جنبش سبز، نوید چه فاجعه ای را برایشان به همراه خواهد داشت که قبل از هر کسی دامان آنان را خواهد گرفت .
آقایان ملتی به شما اطمینان می دهد اگر از بالاتر از دهان خود نیز هر از چند گاهی استفاده نمائید، بیشتر از این ضرر نخواهید کرد. حداقل یک بار امتحان فرمائید. گرچه: آن کس که نداند و نداند که نداند، در جهل مرکب ابدالدهر بماند.
یکی از مادران پارک لاله( مادران عزادار)
11/8/89
Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

1 نظر

  1. دوستان مادراعزیزاین دقیقاهمان نکته ای است که بایدیادآورشویم مادرکشوری زندگی میکنیم که قانونش فقطبرای ساکت کردن مردم است ودراین مردان قانون حقوق وبشروودیگرمسایل هیچ اهمیتی نداردوهرکس که بگویدبالای چشم آقایان ابروست به همانجایی میرودکه مادران ووکلای دلسوزاین کشوررامیبرندای کاش آقایان وخانمهای مدافع ملت این سطورکه ازذل دردمندمادران وملتی دلسوخته برخاسته میشودبخوانندولحظه ای بخودآیندکه چه میکنندباملتی که روزی بادست خالی آنهارابراین مسندنشاند

دیدگاه تان را وارد کنید