نامه ای به نگران ترین مادرهای دنیا

امادر سلام
این اولین نامه ای ست که بعد 27 سال برای تو می نویسم ، به نوعی از نسل تکنولوژی هستم ،برای همین هر وقت که دلم برایت تنگ می شدم اگر که مسافتی بین ما بود حتما به امکانی به نام تلفن  برای ارتباط با تو مادر عزیزم متوسل می شدم ،در این چند سال گذشته هم که آنقدر قدرت امکانات نسل من بالا رفته است که حتی اگر در دورترن نقطه دنیا باشم و یا در ده کوره ترین جای زمین قادرم با تو تماس بگیرم ، مگر اینکه قدرتی بالا تراز تکنولوژی به نام استبداد جلوی من قد علم کند که در آن صورت جز ناتوانی موقتی کاری از پیش نخواهم برد. شنیده ام  از زمانی که از روزنامه اخراج شدم حال و احوال مناسبی نداری ،پای پدر مهربانم هم انگارکه وضعیت مناسبی ندارد ،در این چند روز،از پشت گوشی تلفن که انگار تنها نبوده ایم فقط و فقط گریه هایت را شنیده ام یا بهتر است بگویم شنیده ایم .مامان یادت هست شعری که در کودکی همیشه برایم
می خواندی و دوست داشتی با تو وبرای تو بخوانم را :
معلم پای تخته داد می زد /صورتش از خشم گلگون بود/ و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود ...../ولی آن ته کلاسی ها لواشک بین هم تقسیم می کردند ./دلم می سوخت به حال او که بی خود  ،های و هو می کرد /و با آن شور /تساوی های چیزی را نشان می داد /با خطی روشن . /بروی تخته تاریک /که از ظلمت چو قلب ظالمان تاریک و غمگین بود  /تساوی را نوشت  /بانگ آورد : /که یک با یک برابر هست  /که یک با یک برابر است ....اینجا.... /بنا گه ....از میان جمع شاگردان یکی بر خواست  /همیشه یک نفر باید بپاخیزد....همیشه یک نفر باید....
فکر می کنم بیست سالی می شود که این شعر را برایم نخوانده ای ،شاید به خاطر این باشد  که بیست سالی می شود عادت بد ام را ترک کرده م. این را همیشه مرحوم پدر بزرگ میگفت :این عادتش را باید ترک کند ،این بچه بزرگ شده است اما هنوز باید در بغل تو باشد تا به خواب برود،آن زمان ها این شعر را می خواندی خوب یادم هست ، می خواندی وچقدر ذوغ می کردی وقتی که  بعد از تو تکرار می کردم ،وقتی می دیدی که تنها فرزندت قدرت تکلم پیدا کرده است چه ذوقی داشتی الان می فهمم ،آن روز ها تنها دوست داشتی که با تو تکرار کنم بدون اینکه به معنی آن فکری کرده باشم،اما امروز دوست نداری آن را حتی بر زبان بیاورم، چرا که برایم معنی دارد و اهمیت  ،امروز که هم قدرت تکلم خوبی دارم و هم خوب می نویسم چرا درست فکر کردنم را دوست نداری   ،به خاطر یک حس مادرانه است که دوست نداری از تو دور باشم و آن قول جلوی شنیدن صدایم ،صدایی که مرتب  قربان و صدقه ات می رود را بگیرد.مادر مهربان تر از جانم حتما نام ندا ،سهراب و دیگران را شنیده ای ،آیا به مادر هایشان هم فکرکرده ای  ؟اجازه دارم علاوه براینکه فرزند تو هستم ،برای آنها ،ندا ،سهراب و دیگری هم باشم ؟تو چقدر خوب هستی فراموش نمی کنم هرگز.
چقدر برایم خوشایند است که دارم برای اولین بار برایت نامه ای می نویسم .می نویسم چون که مطمعن هستم که از دستم نه ناراحت خواهی شد و نه در دادگاهی بر علیه من عریضه ای خواهی نوشت و نه نسبت به من دشمنی خواهی ورزید ،چرا که من فرزند تو ام یاد روزی بخیر که این شعر را داشتم برایت می نوشتم (جنگ بود که عاشق ام کرد و گر نه هنور هم فرزند توام،شط العرب بهانه بود شط العرب چشمهای من)،تو همیشه من و برادرم را،دوست داشتی و دوست خواهی داشت مگر می شود که مادری ویا پدری از حرف ها و یا انتقاد های فرزندش ناراحت شود و از دست او به جرم  افترا شکایت کند من وبرادرم همیشه به فکر و توانایی تصمیم گیری خوبت افتخار خواهیم کرد ،اما ای کاش این قدرت را بیرون از خانه رواج می دادی ،اصلا ،ای کاش قانون اساسی طوری تنظیم شده بود که می توانستی توانایی های زیادت را در حفظ دموکراسی به همه گان نشان بدهی .ای کاش هر سال در کلاسهایی که در مدرسه های مختلف می گرفتی به جای 40 نفر چهل هزار نفردانش آموز  می نشستند تا در کشور دموکراسی مادر گونه تو و دیگر مادر هاجاری شود ،انسانیت و شرف شما مادر ها را من و دیگر دوستانم ستایش می کنیم راستی گفتم دوستانم ،بگذار آنها را به تو معرفی کنم اینها از دوستان و همکاران من هستند که هیچ جای نگرانی در انتخاب آنها برای دوستی نیست،چرا که همگی ایرانی اند و آزاد: بهمن احمدی امویی،ساسان آقایی،مسعود باستانی،عمادالدین باقی،علیرضا بهشتی شیرازی،رضا تاجیک،بهرنگ تنکابنی،مهدی حسین زاده،محمد جواد حصاری،علی حکمت،مهسا حکمت،محمد داوری،مصطفی دهقان،مهرداد رحیمی،رضا رفیعی فروشانی،محمدرضا زهدی،احمد زیدآبادی،عیسی سحر خیز،منصوره شجاعی،ماشاالله شمس الواعظین،آروین صداقت‌کیش،مزدک علی نظری،کیوان صمیمی،کیوان فرزین،مرتضی کاظمیان،پریسا کاکائی،روزبه کریمی،نادر کریمی جونی،کوهیار گودرزی،سید مسعود لواسانی،سعید لیلاز،جواد ماهزاده،مهدی محمودیان،بدرالسادات مفیدی،محمدرضا مقیسه،کیوان مهرگان،شیوا نظرآهاری،حسین نورانی نژاد،رضا نور بخش،محمد نوری زاد و لیلی فرهادپور،مادر عزیزم تنها به بردن نام آنها اکتفا می کنم سر فرصت با یکی یکی آنها آشنا خواهی شد . ،مادر تو معنی افترا را به خوبی میدانی با اینکه درس حقوق نخوانده ای  و خوب میدانی که این حرف هایی که دارم برایت می نوسیم به هیچ وجع در این مقوله نخواهد گنجید .یادش بخیر زمانی که خیلی کوچک بودم و هنوز آن عادت بد را ترک نکرده بودم همیشه میگفتی دوست  داری که در آینده آدم مهمی باشم تا برای کشورمان ومفید واقع شوم،پس چرا حالا که  در حال فکر کردن با آزادی دوستان و همکارانم هستم گریه می کنی ،چرا الان که دارم برای کشورم و مملکت ام مبارزه میکنم  گریه می کنی ؟ نه خیال برت ندارد مبارزه همیشه خون ریزی  در بر ندارد ،مبارزه من و دوستانم به سمت مدنیت و انسانیت است .ما برای مبارزه با تاریکی شمشیر نمیکشیم بلکه فانوسی می افروزیم مادر،مبارزه من و دوستانم و دیگر مردم کشورمان با جهل و نادانی و فقر فرهنگی ست ،با این است که یک با یک برابر باشد حده اقل در تقسیمات اجتماعی ،مبارزه ما این است که دموکراسی را یاد بگیریم ،همیشه وقتی که با برادرم در عالم بچگی دعوا می کردیم تو در زمانی که پدر در جبهه های جنگ در شهر عزیزمان آبادان به سر می برد حکم قاضی و تعین کننده حق از نا حق بودی و انصافا چه خوب قضاوت می کردی ،همیشه طوری برخورد می کردی که هر دو راضی و شرمنده از رفتار زشتمان می شدیم.هیچ گاه ما را هر چند هم که مقصر و یا بد بودیم مقابل هم قرار نمی دادی ،یاد ندارم که روزی اجازه داده باشی که صدایم را برای برادر کوچکم بلند کنم .هیچ گاه  ،حتی یک بار هم به یاد ندارم که خطاب به من و یا برادرم با تندی حرف زداه باشی و مصمم برای اینکه حرف خود را به کرسی بنشانی ،و یا خطاب به یکی از ما بگویی آن چه من می گوییم درست است واگر غیر از این باشد شما فرزندان من نخواهید بود ،پدر م را بهتر به یاد  دارم چرا که درهشت سال جنگ غایب بود .همیشه در خانه با نبود پدر باز دموکراسی و برابری و استقامت حکم رانی می کرد .آری مادر تو من را این گونه بزرگ کردی .چرا باید بر خلاف آنچه درست است قدم بردارم ،همیشه برای اصلاحات درون، خانواده ای که تو فرزند بزرگ اش بودی پیش قدم می شدی ،حالا که من دردانه بزرگ تو وفرزند کوچک کشورم ایران قدم در راه اصلاحات برداشته ام چرا دوست داری مانعی بر سر راهم باشی ،من کنار تو،پدر و برادرم خواهم بود چراکه من چند میلیون نفرم .و هر چقدر هم که قول هایی جلوی راه ما سبز شوند به همان راحتی که در بچگی با دسته های سگاه با آنها رو در ور می شدم وبه راحتی از پسشان بر می آمدم این بار هم در وضعیتی دیگر با قلم در برابر انها سبز خواهم شد و با دوستانم از پسشان بر خواهیم آمد ،یاد صفحه اول کتاب های درسی دوران دبستان  بخیر که امید امام به ما دبستانی ها بود . اگر من را زمین بزند باز بلند خواهم شد،بزرگ ترین قدرت من و دوستانم توده مردم بودن است . تو همیشه بهترن مادر دنیایم  بودی .
حال می پرسم : /یک اگر با یک برابر بود  /نان و مال مفت خواران از کجا آماده می گردید /یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد /یک اگر با یک برابر بود /پس چه کس پشتش زیر بار فقر خم می شد  /یا که زیر ضربت شلاق له می شد /یک اگر با یک برابر بود پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد /یا چه کس این راد مردان را فنا می کرد  
یادش بخیر روزی که تازه به اول راهنمایی رفته بودم ،اول مهر نبود هنوز ،بلکه بیست و هشت شهریور بود .وقتی که با صدا و خوانش خوبی که از تو یاد گرفته بودم برای دکلمه کردن شعر،وقتی که این شعر را سر صف دکلمه کرده بودم و وقتی که آقای ناظم ازمن پرسیده بود :می دانی شاعر این شعر کیست ؟من چقدر خجالت کشیده بودم ،که به من نگفته بودی .احتمالا یادت رفته بود و یا نام او نقشی در تربیت من نمی توانست داشته باشد ،چرا  که الان در راه او برای آزادی کشورم ایستاده ام  .خسرو گلسرخی ،چقدر دوست دارم که یک بار دیگرآن آقای ناظم را ببینم و بلند، دم گوشش بانگ بزنم:خسرو گلسرخی،تا دیگر خجالت نکشم.بعد از آن روز هر وقت که شعری می خواندم بعدا فورا نام شاعرش را در ذهنم نگاه می داشتم   ،آن روزها  خوشحال بودم که مخاطب شعر و شاعران نو پرداز کشورم هستم  ،اما حالا که خودشاعری معقول شده ام ،خوشحال ام که در کنار آزادی و خواستگاهی که گلسرخی داشت ایستاده ام ،اما من نه از خودم ونه از خلق ام دفاع می کنم  چرا که از خاک ام ،وطنم دفاع خواهم کرد ایران ،زمان را می بینی چقدر متفاوت است  حتی چقدر بی رحم که اینقدر صورت تو چروک برداشته است .اما نترس گریه نکن مادر من درس ها  و تربیت خانوادگی مان را از برم ،همیشه یک جنوبی ام و صادق .من یکی از نوادگان خاندان رئیس علی دلواری ام ،پس چرا در برابر ظلم ،استبداد و دروغ  انتظار داری بی تفاوت باشم ،یادت هست زمانی که فیلم تنگسیر را از شبکه ملی ایران که آن زمان ها تنها شبکه تلویزیونی در سرتا سر کشور بود پخش می شد مادر بزرگ ،خدا بیامورزم با چه لذتی نگاه می کرد و من را بیدار نگه میداشت تا ببینم اجدادم چگونه در برابر ظلم و ستم ایستادگی کرده اند تا پیروزی سفیدی بر ظلم که اهریمنی بس بی رحم است .مادر باز هم میگویم که تو بهترین مادر و بهترین آموزگار دنیایی چرا که همیشه دوست داشتی من  و برادم در صلح و آرامش در کنار هم باشیم امید وارم که بتوانم فرزند خوبی برای تو و کشور عزیزمان ایران باشم . کسی که “امروز ” از ” دیروز” آگاهتر نباشد انسان خردمندی نیست مادر این جمله را همیشه به من گوشزد می کردی ،از کجا شنیده و یا خوانده بودی هنوز هم یادت نیست .در ایران همه به کشور مان به خاطر تاریخ و گذشته ارزشمندش افتخار می کنند اما من دوست دارم همان طور که تو دوست داشتی  و دوست داری ،کشورم به من افتخار کند مادر عزیز تر از جانم دوستت دارم چشم های اشک آلود امروز و احتمالا فردا ی تو و پا ی ناتوان پدرم را می بوسم .
محمد تنگستانی
بهمن1388
Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید