امروز شانزدهمين روزي است كه منصوره بهكيش را بازداشت کرده اند (البته براي چندمين بار) و او را به اوين منتقل كرده اند.
اتهامش را نمي دانم، شايد قدم زدن در خيابان يا شايد چون او كسي نيست كه شاهد ظلمي باشد و سكوت كند.
در اين مدت چندين بار با منزل تماس گرفته و هر بار اطلاع داده كه حالش خوب است و احتمالا يكي دو روز بعد بيرون مي آيد ولي هنوز نيامده، اين چشم انتظاري بيش از هر چيز مادرش را مي آزارد.
عليرغم آنكه در 4 روز اخير منصوره هر روز تلفني با مادر صحبت كرده، او سخت دلتنگ دخترش است و مي گويد: " مثل روزهاي قبل امروز هم منصوره گفت حالم خوبه و نگران من نباشيد، ميدونم كه اونا به حرف هاي ما گوش ميدن، گفتم بهشون بگو من يه مادر پير دارم كه به من احتياج داره، گفت: خودشون ميدونن.
آخه ميدوني اون غمخوار منه مني كه توي اين شهر بزرگ غريبم آيا غمخوار بودن هم جرم است؟"
بعد مي گويد: "خودت دور- راهت دور- منزلت دور اگه تركم كني چشمم شود كور. نه دست ستيزي كه بر سر زنم نه پاي گريزي كه بر در زنم."
دفتري روي ميز كنارش است آنرا برداشته و باز مي كنم. به خط خود خاطرات روزهايي را نوشته است. خاطره يكي از روزهاي سال قبل اش را ميخوانم؛ يك روز عصر منصوره جان رفت براي خريد دير كرد خيلي نگران شدم. محسن جان گفت مامان را گرفته اند. من خيلي ناراحت شدم محسن جان مي گفت مامان حالا مياد ناراحت نباشيد.
بالاخره خيلي ديروقت آمد گفتم تا به حال كجا بودي گفت: من را گرفته بودند. اما حالا كه آمدم نگران نباشيد. اين است زندگي ما با اين حكومت چه بايد كرد جز ساختن و سوختن.
او شايد ديگر تاب تحمل ظلم چندين ساله را نداشته باشد و اين بار بخواهد با صداي بلند از خدايش كمك بخواهد. روي سخنم با آناني است كه منصوره را در بند كرده اند. از آه مادر منصوره و دادخواهي او بر حذر باشيد. اين صداي مظلومي است كه بارها و بارها تيغ ظالمين قلب او را زخمي كرده است.
اين آه دامان پر از ننگ شما را كه سي سال است برجان و مال و آبروي مردم كشور من مي تازيد و كمر بر نابودي اين سرزمين بسته ايد خواهد گرفت.
دير يا زود شما رفتني هستيد پس نگذاريد كه صبر صبورترين مادران اين سرزمين لبريز شود و طومار ننگين شما را درهم بپيچد.
شما آه مظلومان زيادي را به درگاه خدا بلند كرده ايد از جمله مادران ديگر و كودكان مظلوم نسرين ستوده و نرگس محمدي، به خود آئيد و تا دير نشده منصوره را آزاد كنيد.
یکی از مادران پارک لاله
همه زن بودند
جنس مادر
سياهپوش گرد هم
روي نيمكتهاي ممنوع
درد درد مشترك
آنكه ميدانست
بر كدامين گور بگريد
و آنكه نمي دانست
ضربه ها
شلاق وار فرو مي آمد
و سيلي دستهاي آلوده
گونه هاشان را نوازشي چندش آور
و آنان
همچنان دور ميزدند
ميدان را
در سكوتي تلخ
مادران آرژانتين بودند
روسريشان سپيد نبود
6 تیر یادآور اولین حرکت اعتراضی مادران به کشتار خونین معترضین به نتیجه انتخابات است.
مادران پارک لاله به مناسبت گرامیداشت این روز در میعادگاه شان پارک لاله گرد آمدند و بار دیگر وفاداریشان را در راه تحقق خواسته های برحق خود اعلام کردند.
۱- آزادى فورى و بى قيد و شرط كليه زندانيان سياسى- عقيدتى
(لغو بازداشت منصوره بهکیش که در 22 خرداد 1390 دستگیر شده است و همچنین لغو احکام غیر عادلانه خانم ها لیلا سيف الهى و ژیلا مكوندى و آقاى نادر احسنى)
۲- لغو كليه اشكال مجازات اعدام و كشتار در زندان و خارج از زندان
۳- محاكمه و مجازات آمرين و عاملين جنايات سى و دو سال گذشته و اخير ايران
مادران پارک لاله
7 تیر 1390
بیانیه حدود 500 نفراز فعالان مدنی، سیاسی و زنان برای آزادی منصوره بهکیش
منصوره بهکیش از حامیان مادران عزادار (مادران پارک لاله) ساعت 8 شب روز یکشنبه 22 خرداد به همراه چند تن دیگر در تقاطع خیابان یوسف آباد و فاطمی تهران شناسایی، دستگیر و پس از انتقال به پلیس امنیت، به عنوان مورد خاص به زندان اوین منتقل شد. وی در آخرین تماس با خانواده اش، اظهار داشته است که در بند 209 زندان اوین نگهداری می شود.
منصوره بهکیش از اعضای خانواده جانباختگان دهه 60 است که 6 برادر و خواهر خود را از دست داده و اکنون تنها عضو خانواده بهکیش است که مسئولیت نگهداری از مادر را در ایران بر عهده دارد.وی در طول سالیان گذشته همواره یار و یاور فعالین اجتماعی و سیاسی بوده و در سال های اخیر نیز به عنوان یکی از اعضای مادران عزادار فعالیت می کرده است.همچنین وی از جمله افرادیست که در سال های گذشته بارها توسط نهادهای امنیتی احضار شده و تحت فشار قرار گرفته است.
اکنون، با توجه به ارائه نشدن هیچگونه اتهامی نسبت به ایشان و عدم پاسخگویی دستگاه قضایی نسبت به بازداشت وی ، ما جمعی از فعالین حقوق زنان ضمن حمایت از فعالیت های بر حق منصوره بهکیش خواهان آزادی سریع و بی قید و شرط او هستیم.
آزاد مراديان، آ. نظریان، آراز فنی، آرش حسینی، آرش مهدوی، آرش ناجی، آریز اندریاری، آزاد مرادیان، آزاده بامدی ، آزاده بهکیش، آزاده خسروشاهی، آزاده دواچی، آزاده سروری، آزاده فرامرزی ها، آزیتا شعای، آسیه امینی، آناهیتا مرادی، آیدا سعادت، آینده آزاد، احسان امیدی، احمد ایرانی، احمد خانی ، احمد مشعوف، اخبار وکیلی، ادرینا لاوسون، استوار جمشید، اسحاق مسیحی،اسد لاجی، اسماعیل ختائی، اسماعیل ختائی، اشرف میرهاشمی، اعظم حبیبی، اقدس شعبانی، اکبر دوستدار،اکرم پژوهش،اکرم لطفی زاده، اکرم نقابی، الهه شکرائی، البرز جواهری لنگرودی، النا گنارو، الناز انصاری، الناز دا، الهام شاملو، الهام ملك پور، الهام ملک پور، الهه امانی ، الهه صدر، امجد حسین پناهی، امید کیان، ، امیر حسین بهادری، امیر رشیدی، امیر زندیان، انور میرستاری، انوشه مشعوف، اویس اخوان، ایران ایران دوست ، ایزایل روسی، ایساک مسیحی، بابک جمالی، بالی ایرانی، بانو صابری، برزو فولادوند، بلفی ایرانی، بنیتا پاپاستاسی، بهار فرامرز،بهرام امامی، بهرام پیشگام، بهروز حشمت ، بهروز خليق، بهروز ژاله، بهروز سورن، بهزاد نوحي، بهکام بختیاری، بهمن امینی، بهمن دادگستر، بهمن مباشری، بهناز فرجام، بهناز مهرانی، بونیتا پاپستاتی، بیژن پیرزاده، پاشا تورج،پرتو نوری علا، پرستو فروهر، پروانه رسولی، پرویز زندیان، پروین ابراهیم زاده، پروین اردلان، پروین ملک، پریسا روشنفکر، پریسا کاکائی، پوران رضاوتی، پویا شاهین، پویا عزیزی، پیمان چهرازی، تارا نجداحمدی، ترانه امین ، توران ناظمی، تورج پاشایی، تونیا ولی اوغلی، ثریا آذر گام ، ثریا فلاح، جسین ماهوتی ها، جهان برجيان، جهان نور مهربخش ، جواد جواهری، حجت نارنجی، حسن زرهی، حسن زهتاب، حسن نایب هاشم، حسین دولت آبادی، حسین رمضانی، حسین صفا، حسین نگین پور، حمید پویه، حمید حمیدی، حمیده نظامی، حمیلا نیسگیللی، خاطره سلطاني، خدیجه مقدم، خسرو تجربه کار، داریوش مجلسی، داوود نوائيان، دلارام علی، دنا بیگلو، راحله خوشکلام، راضی رضوی، رالف پاپا، رحمان جوانمردی، رزا اتود، رزیتا رجایی، رضا هسه، رضا انزلي، رضا برومند، رضا خلیلی ، رضا زرتشتی، رضا فانی یزدی، رضا کریمی، رضا هیوا، رها عسگری زاده، روجا بندری، روحی شفیعی،روشنک آسترکی، روناک ایازی، رويا ديناروند، رویا کاشفی، زری عرفانی، زرین شقاقی، زهرا اعرابی، زهراابراهیمی ، زهره صادقی، زهره محمدی، زینب پیغمبرزاده، ژیلا گلعنبر، ساحل سیستانی، سارا اسمی زاده، سارا امیرمافی، سارا خاستو، سارا زندیان، سارا محمدی، سازا پارسا، ساعد فتاحی، ساغر ستاره، ساناز صادقی، سپیده فارسی، ستاره خورشید ، ستاره عباسی، سحر صادقی ، سرور صاحبی، سعید پورحیدر، سعیده شفیعی، سلماز مقدم، سلمان سیما، سمیه رشیدی، سهيلا ليندهورست، سهیلا ستاری، سهیلا شبرگ، سوسن طهماسبی، سوفیا صدیق پور، سیاووش جلیلی، سیدکاظم علوی، سیروس ملکوتی، سیلوی سویگنی، سیما بختیاری، سیما حدادی، سیما حسین زاده، سیمین نصیری ، سیمین نوروزی، سینا زرتشتی، سینا غیور، شادي امين، شادی صدر، شاهین انزلی، شری فرامرزی، شریفه بنی هاشمی، شریل الکساندر، شرین اسفندارمذ، شعله آتش، شعله شاهرخی، شقایق کمالی، شکوفه هروی، شهاب جوانبخت، شهاب فیضی، شهرزاد هادیان، شهرنوش پارسی پور، شهره احسان، شهروز ایازی، شهریار پویان راد، شهزاد حسینی، شهلا انتصاری، شهلا بهاردوست، شهلا شفیق، شهلا صادقی، شهلا عبقری، شهلا فرید، شهلا فیضی، شهلا مسافر، شهین زندیان،شهین مهاجر، شهین نوایی ، شيوا محبوبى، شیرزاد کلهری، شیرین اردلان، شیرین ثابت ، شیرین دخت دقیقیان، شیرین عبادی، شیرین عمادی ، شیرین فامیلی، شیرین مقدم ، شیوا بدیهی نژاد، شیوا نوجو، صابر احمدیان ، صادق کمالی، صبا منصوری، صبری نجفی، صبور رهبر، صدیقه شفیعی، صدیقه فخرآبادی، صدیقه مقدم، طاهره پژوهش، طاهره سوری، طلا خوشکلام، طلعت ابراهیمی، عباس بختیاری، عباس شیرازی، عسگر اهنین، عسل اخوان، عسل پیرزاده، عسل کیانی، عشا مومنی، عطا هودشتیان، عطارد کاویان، علي نيكو، علی صدارت، علی فروزنده، علی اشرفی، علی اكبر مهدی، علی اکبر خسروشاهی، علی پاک نیا، علی پاکنژاد، علی حجت، علی رضا خاتمی، علی ستاری، علی صالحی، علی صمد پوری، علی طایفی، علی عبدی، علیرضا خانبخشی، غلامحسین عسگری، فائزه منزوی، فاطمه خانی، فاطمه دانشگر، فاطمه رستگار، فاطمه رضایی، فاطمه مقدم، فانوس کریمی، فاید اشکان، فرامرز نوروزی، فرانک آیینی، فرانک قربان اشرفی، فرح طاهری، فرحروز رنجبر، فرحناز بني اسد، فرحناز محمدی، فرزاد مرشد ، فرزانه ايل بيگي، فرزانه بایزن، فرزانه سوری، فرزانه عظیمی، فرزوان عاملی، فرشته داوریان، فرشته فراهانی، فرشته قاضی، فرشيد بهزاد، فرشید فاریابی، فرشید یاسائی، فرهاد دفتری، فروغ جواهری، فروغ سمیع نیا، فروهر همایون، فریاد صبا، فریبا داوردی مهاجر، فریبا رهبران، فریبا مرزبان ، فریده رستمی، فهمیه گوهر، فیروزه مهاجر، كيوان مهجور، کارن صدر، کاظم علمداری، کاظم فخاران، کاظم کردوانی، کامران مهرپور، کاموس معتضد کیوانی، کامیار بهرنگ، کاوه رضائی شیراز، کاوه کرمانشاهی، کتایون شیبانی، کتایون عظیم فرد، کریس کروستاف ، کریم شامبیاتی، کمال ارس، کورش امجدی، کوروش ایرانی، کوروش یکتا، کیانوش سنجری، گرجی مرزبان، گلاله بهرامی، گلاله سمیعی، گلرخ جهانگیری، گلرخ کیان، گلناز غبرایی لنگرودی ، گلی ابراهیمی، گیتی شریفی ، لاله رخی، لطیفه حسین زاده، ليلا سيف اللهي، لیلا اصلانی، لیلا سرواری، لیلا سیف الهی، لیلا کاوه، لیلا مجتهدی، لیلا مرادی ، مارتا گونتیر، ماريون باستين، مازیار صیرفی، ماندانا راستی، ماينهارد زايفرت، مجتی روهانده ، مجید ابراهیمی، محسن زندیان، محمد آبدربند، محمد افراسیابی، محمد امین زاده، محمد انوشه، محمد برزنجه، محمد تقی سیداحمدی، محمد حسین یحیایی، محمد رضا رقابی، محمد صدیفی، محمد مباشری، محمد نجف زاده، محمد نجفی، محمود حواری نسب، مرتضی زندیان، مرسده محسنی، مريم زندي، مریم ایرانی، مریم پژوهش، مریم حسین خواه، مریم حکمت شعار، مریم رحمانی، مریم رضایی، مریم فاطمی، مریم محسنی، مریم نایب یزدی، مژگان تات، مژگان ثروتی، مسعود جابانی، مسعود رادفر، مسعود شب افروز، مسعود صدیق پور، مسعود فتحی، مصطفی خسروی، مصطفی مرید ، مظفر ادب، ملیحه محمدی، ملیحه وزیری، منچهر راست، منصوره شجاعی، منوچهر شافعی، منوچهر فاضل، منیر هاشمی، منیره برادران، منیژه حاجی، منیژه شکوهی تبریزی، مهدی امین، مهدی خانباباتهرانی، مهدی ساعدی ور، مهدی کاظمیان، مهدی مهدوی آزاد، مهرانگيز دابوئي، مهرداد درویش پور، مهرداد فرد، مهناز هدایتی ، مهین افشار، مونا شمس، ميلا مسافر، میترا آذری، میتراابراهیمی، میثاق پارسا، مینا لبادی، مینا محبوبی، مینا نیک، میهن روستا، نادر هادی، نادرساده، ناهید جعفری، ناهید سرشگی، ناهید قاجار، ناهید میرحاج، ناهید نصرت، نرگس طیبات، نرگس کرمانشاهی، نسترن ارزش، نسترن وزیری، نسرين بصيري، نسرین الماسی، نسرین حمیدی، نسرین نخشب، نگوین بنک، نوشین کشاورزنیا، نوید آهنگر، نوید زمانی، نوید محبی، نیره توحیدی، نیکزاد زنگنه، نیما مشعوف ، نینا آهنگر، نینا حجازی، هادی جواهری لنگرودی ، هانا دارابی، هایده تابش، هایده ترابی، هایده دراگاهی، هدا امینیان، هما بدیهیان، هما مداح، هما مرادی، هما هادیان ، هنگامه هویدا، هوشنگ دينارونذ، وجیه الله محمد قاسمی ، وجیهه مقدم، ویدا فرهودی، یادی قربانی ، یاسیمن ماتر، یاور خسروشاهی، یوان کاوه، یوحنا نجدی، یوسف عزیزی بنی طرف، یوسف میرزائی، یولی وساندن،
اکنون، با توجه به ارائه نشدن هیچگونه اتهامی نسبت به ایشان و عدم پاسخگویی دستگاه قضایی نسبت به بازداشت وی ، ما جمعی از فعالین حقوق زنان ضمن حمایت از فعالیت های بر حق منصوره بهکیش خواهان آزادی سریع و بی قید و شرط او هستیم.
آزاد مراديان، آ. نظریان، آراز فنی، آرش حسینی، آرش مهدوی، آرش ناجی، آریز اندریاری، آزاد مرادیان، آزاده بامدی ، آزاده بهکیش، آزاده خسروشاهی، آزاده دواچی، آزاده سروری، آزاده فرامرزی ها، آزیتا شعای، آسیه امینی، آناهیتا مرادی، آیدا سعادت، آینده آزاد، احسان امیدی، احمد ایرانی، احمد خانی ، احمد مشعوف، اخبار وکیلی، ادرینا لاوسون، استوار جمشید، اسحاق مسیحی،اسد لاجی، اسماعیل ختائی، اسماعیل ختائی، اشرف میرهاشمی، اعظم حبیبی، اقدس شعبانی، اکبر دوستدار،اکرم پژوهش،اکرم لطفی زاده، اکرم نقابی، الهه شکرائی، البرز جواهری لنگرودی، النا گنارو، الناز انصاری، الناز دا، الهام شاملو، الهام ملك پور، الهام ملک پور، الهه امانی ، الهه صدر، امجد حسین پناهی، امید کیان، ، امیر حسین بهادری، امیر رشیدی، امیر زندیان، انور میرستاری، انوشه مشعوف، اویس اخوان، ایران ایران دوست ، ایزایل روسی، ایساک مسیحی، بابک جمالی، بالی ایرانی، بانو صابری، برزو فولادوند، بلفی ایرانی، بنیتا پاپاستاسی، بهار فرامرز،بهرام امامی، بهرام پیشگام، بهروز حشمت ، بهروز خليق، بهروز ژاله، بهروز سورن، بهزاد نوحي، بهکام بختیاری، بهمن امینی، بهمن دادگستر، بهمن مباشری، بهناز فرجام، بهناز مهرانی، بونیتا پاپستاتی، بیژن پیرزاده، پاشا تورج،پرتو نوری علا، پرستو فروهر، پروانه رسولی، پرویز زندیان، پروین ابراهیم زاده، پروین اردلان، پروین ملک، پریسا روشنفکر، پریسا کاکائی، پوران رضاوتی، پویا شاهین، پویا عزیزی، پیمان چهرازی، تارا نجداحمدی، ترانه امین ، توران ناظمی، تورج پاشایی، تونیا ولی اوغلی، ثریا آذر گام ، ثریا فلاح، جسین ماهوتی ها، جهان برجيان، جهان نور مهربخش ، جواد جواهری، حجت نارنجی، حسن زرهی، حسن زهتاب، حسن نایب هاشم، حسین دولت آبادی، حسین رمضانی، حسین صفا، حسین نگین پور، حمید پویه، حمید حمیدی، حمیده نظامی، حمیلا نیسگیللی، خاطره سلطاني، خدیجه مقدم، خسرو تجربه کار، داریوش مجلسی، داوود نوائيان، دلارام علی، دنا بیگلو، راحله خوشکلام، راضی رضوی، رالف پاپا، رحمان جوانمردی، رزا اتود، رزیتا رجایی، رضا هسه، رضا انزلي، رضا برومند، رضا خلیلی ، رضا زرتشتی، رضا فانی یزدی، رضا کریمی، رضا هیوا، رها عسگری زاده، روجا بندری، روحی شفیعی،روشنک آسترکی، روناک ایازی، رويا ديناروند، رویا کاشفی، زری عرفانی، زرین شقاقی، زهرا اعرابی، زهراابراهیمی ، زهره صادقی، زهره محمدی، زینب پیغمبرزاده، ژیلا گلعنبر، ساحل سیستانی، سارا اسمی زاده، سارا امیرمافی، سارا خاستو، سارا زندیان، سارا محمدی، سازا پارسا، ساعد فتاحی، ساغر ستاره، ساناز صادقی، سپیده فارسی، ستاره خورشید ، ستاره عباسی، سحر صادقی ، سرور صاحبی، سعید پورحیدر، سعیده شفیعی، سلماز مقدم، سلمان سیما، سمیه رشیدی، سهيلا ليندهورست، سهیلا ستاری، سهیلا شبرگ، سوسن طهماسبی، سوفیا صدیق پور، سیاووش جلیلی، سیدکاظم علوی، سیروس ملکوتی، سیلوی سویگنی، سیما بختیاری، سیما حدادی، سیما حسین زاده، سیمین نصیری ، سیمین نوروزی، سینا زرتشتی، سینا غیور، شادي امين، شادی صدر، شاهین انزلی، شری فرامرزی، شریفه بنی هاشمی، شریل الکساندر، شرین اسفندارمذ، شعله آتش، شعله شاهرخی، شقایق کمالی، شکوفه هروی، شهاب جوانبخت، شهاب فیضی، شهرزاد هادیان، شهرنوش پارسی پور، شهره احسان، شهروز ایازی، شهریار پویان راد، شهزاد حسینی، شهلا انتصاری، شهلا بهاردوست، شهلا شفیق، شهلا صادقی، شهلا عبقری، شهلا فرید، شهلا فیضی، شهلا مسافر، شهین زندیان،شهین مهاجر، شهین نوایی ، شيوا محبوبى، شیرزاد کلهری، شیرین اردلان، شیرین ثابت ، شیرین دخت دقیقیان، شیرین عبادی، شیرین عمادی ، شیرین فامیلی، شیرین مقدم ، شیوا بدیهی نژاد، شیوا نوجو، صابر احمدیان ، صادق کمالی، صبا منصوری، صبری نجفی، صبور رهبر، صدیقه شفیعی، صدیقه فخرآبادی، صدیقه مقدم، طاهره پژوهش، طاهره سوری، طلا خوشکلام، طلعت ابراهیمی، عباس بختیاری، عباس شیرازی، عسگر اهنین، عسل اخوان، عسل پیرزاده، عسل کیانی، عشا مومنی، عطا هودشتیان، عطارد کاویان، علي نيكو، علی صدارت، علی فروزنده، علی اشرفی، علی اكبر مهدی، علی اکبر خسروشاهی، علی پاک نیا، علی پاکنژاد، علی حجت، علی رضا خاتمی، علی ستاری، علی صالحی، علی صمد پوری، علی طایفی، علی عبدی، علیرضا خانبخشی، غلامحسین عسگری، فائزه منزوی، فاطمه خانی، فاطمه دانشگر، فاطمه رستگار، فاطمه رضایی، فاطمه مقدم، فانوس کریمی، فاید اشکان، فرامرز نوروزی، فرانک آیینی، فرانک قربان اشرفی، فرح طاهری، فرحروز رنجبر، فرحناز بني اسد، فرحناز محمدی، فرزاد مرشد ، فرزانه ايل بيگي، فرزانه بایزن، فرزانه سوری، فرزانه عظیمی، فرزوان عاملی، فرشته داوریان، فرشته فراهانی، فرشته قاضی، فرشيد بهزاد، فرشید فاریابی، فرشید یاسائی، فرهاد دفتری، فروغ جواهری، فروغ سمیع نیا، فروهر همایون، فریاد صبا، فریبا داوردی مهاجر، فریبا رهبران، فریبا مرزبان ، فریده رستمی، فهمیه گوهر، فیروزه مهاجر، كيوان مهجور، کارن صدر، کاظم علمداری، کاظم فخاران، کاظم کردوانی، کامران مهرپور، کاموس معتضد کیوانی، کامیار بهرنگ، کاوه رضائی شیراز، کاوه کرمانشاهی، کتایون شیبانی، کتایون عظیم فرد، کریس کروستاف ، کریم شامبیاتی، کمال ارس، کورش امجدی، کوروش ایرانی، کوروش یکتا، کیانوش سنجری، گرجی مرزبان، گلاله بهرامی، گلاله سمیعی، گلرخ جهانگیری، گلرخ کیان، گلناز غبرایی لنگرودی ، گلی ابراهیمی، گیتی شریفی ، لاله رخی، لطیفه حسین زاده، ليلا سيف اللهي، لیلا اصلانی، لیلا سرواری، لیلا سیف الهی، لیلا کاوه، لیلا مجتهدی، لیلا مرادی ، مارتا گونتیر، ماريون باستين، مازیار صیرفی، ماندانا راستی، ماينهارد زايفرت، مجتی روهانده ، مجید ابراهیمی، محسن زندیان، محمد آبدربند، محمد افراسیابی، محمد امین زاده، محمد انوشه، محمد برزنجه، محمد تقی سیداحمدی، محمد حسین یحیایی، محمد رضا رقابی، محمد صدیفی، محمد مباشری، محمد نجف زاده، محمد نجفی، محمود حواری نسب، مرتضی زندیان، مرسده محسنی، مريم زندي، مریم ایرانی، مریم پژوهش، مریم حسین خواه، مریم حکمت شعار، مریم رحمانی، مریم رضایی، مریم فاطمی، مریم محسنی، مریم نایب یزدی، مژگان تات، مژگان ثروتی، مسعود جابانی، مسعود رادفر، مسعود شب افروز، مسعود صدیق پور، مسعود فتحی، مصطفی خسروی، مصطفی مرید ، مظفر ادب، ملیحه محمدی، ملیحه وزیری، منچهر راست، منصوره شجاعی، منوچهر شافعی، منوچهر فاضل، منیر هاشمی، منیره برادران، منیژه حاجی، منیژه شکوهی تبریزی، مهدی امین، مهدی خانباباتهرانی، مهدی ساعدی ور، مهدی کاظمیان، مهدی مهدوی آزاد، مهرانگيز دابوئي، مهرداد درویش پور، مهرداد فرد، مهناز هدایتی ، مهین افشار، مونا شمس، ميلا مسافر، میترا آذری، میتراابراهیمی، میثاق پارسا، مینا لبادی، مینا محبوبی، مینا نیک، میهن روستا، نادر هادی، نادرساده، ناهید جعفری، ناهید سرشگی، ناهید قاجار، ناهید میرحاج، ناهید نصرت، نرگس طیبات، نرگس کرمانشاهی، نسترن ارزش، نسترن وزیری، نسرين بصيري، نسرین الماسی، نسرین حمیدی، نسرین نخشب، نگوین بنک، نوشین کشاورزنیا، نوید آهنگر، نوید زمانی، نوید محبی، نیره توحیدی، نیکزاد زنگنه، نیما مشعوف ، نینا آهنگر، نینا حجازی، هادی جواهری لنگرودی ، هانا دارابی، هایده تابش، هایده ترابی، هایده دراگاهی، هدا امینیان، هما بدیهیان، هما مداح، هما مرادی، هما هادیان ، هنگامه هویدا، هوشنگ دينارونذ، وجیه الله محمد قاسمی ، وجیهه مقدم، ویدا فرهودی، یادی قربانی ، یاسیمن ماتر، یاور خسروشاهی، یوان کاوه، یوحنا نجدی، یوسف عزیزی بنی طرف، یوسف میرزائی، یولی وساندن،
پیام به 18 دلیر دربند در اعتصاب غذا
"همه که نباید اعدام شوند"
"همه که نباید اعدام شوند"
این جمله دادستان تهران پس ازجان باختن محسن دکمه چی( یکی اززندانیان سیاسی در اوين) بود. مرگ هاله سحابی وهدی صابر نشان داد كه حكومت بر عملي كردن اين طرح مصرانه اهتمام دارد.
فرزندان عزیز و شجاع ایران خبر اعتصاب غذای شما را در اعتراض به مرگ هاله سحابی وهدی صابر از پشت دیوارهای بلند اوین شنیدیم . شما آزادگان حتی دربند هم که هستید دست ازمبارزه برای رسيدن به آزادی وآزادیخواهی برنمی دارید.
فرزندان دلير ایران زمین! وطن به شما دلیران نیازدارد. شما امید فردای این مرزوبوم هستید.
لذا ما مادران پارک لاله ازشما می خواهیم، حال که دنیا صدای شما را شنیده و تعدادی ازهموطنان درخارج ازکشور نيز برای حمایت ازشما دست به اعتصاب غذا زده اند تا صدای اعتراض برحق شما را تمام دنيا بشنود، به اعتصاب خود پایان دهید و نگذاريد نيت پليد رژیم، براي حذف فيزيكي شما پاكان تحقق پیدا کند.
به امید پیروزی وآزادی ایران، به امید روزی که در دنیا دیواری به نام دیوارزندان نباشد.
مادران پارك لاله
منصوره بهکیش از زندان اوین با خانواده اش تماس تلفنی گرفت!
مادران پارک لاله: منصوره بهکیش، فعال حقوق بشر و از حامیان مادران پارک لاله ایران که روز یکشنبه 22 خرداد، در یکی از خیابان های تهران دستگیر و به یک سلول انفرادی در بند 209 زندان اوین منتقل شده بود؛ بالاخره پس از 12 روز بازداشت با خانواده اش تماس تلفنی گرفت و از سلامتی خود خبر داد.
مسئولان زندان که درنهایت، پس از فشارهای فراوان نهادهای بین المللی و تلاش فعالین داخلی، اجازه برقراری تماس تلفنی به این زندانی داده اند، ضمن نگه داری وی در سلول انفرادی هم چنان مشغول بازجویی و اعمال شکنجه های روحی بر وی می باشند.
گفتنی است خانواده منصوره بهکیش که پیگیرانه خواهان رسیدگی هر چه سریعتر و آزادی وی هستند، با مراجعات مکرر به نهادهایی هم چون دادگاه انقلاب اسلامی، هر بار با کتمان دستگیری این زندانی و اعلام بی خبری مطلق از وضعیت وی مواجه شده اند. خانواده این زندانی همچنین پس از تماس تلفنی وی، به زندان اوین مراجعه کرده و تقاضای ملاقات کرده اند؛ اما مسئولین زندان از رسیدگی به این درخواست، سر باز زده اند .
لازم به ذکر است مسئولین زندان ضمن جلوگیری از ملاقات خانواده از پذیرفتن لباس و داروهایی که از طرف خانواده برده شده بود نیز خودداری کرده اند.
منصوره بهکیش یک بار دیگر نیز برای حمایت از مادران عزادار در پارک لاله در سال 1388 بازداشت شده بود .
شش نفر از اعضای خانواده بهکیش تاکنون در راه آزادی و برابری، توسط جمهوری اسلامی ایران کشته یا اعدام شده اند.
خانواده بزرگ بهکیش اکنون شامل مادر خانواده که به مادر بهکیش مشهور است به همراه منصوره و خواهر و برادرش می باشد.
منصوره بهکیش ضمن همراهی با همسر و فرزندانش مسئولیت نگهداری و رسیدگی به امور مادرش را نیز بر عهده داشت.
پایان خبر
اوین!
چشمت روشن! مهمان عزیزی داری!
بند 209 اوین!
بند 209 اوین!
دو شب است که مهمان عزیز داری!
دوست عزیز ما را به زور به خانه تو آوردند برای مهمانی.
دوست عزیز ما را به زور به خانه تو آوردند برای مهمانی.
209 می دانی این یار عزیز ما کیست؟
خواهر بهکیش ها که از سال 60 تا 67 در اوین مهمان بودند و تو چه میزبان بدی بودی. امانتدار خوبی نبودی. هر 5نفرشان را به جوخه دار سپردی.
209می گفتند ،زندان جا امنی است اما اوین ثابت کرد که نیست.
209 می دانی مادر بهکیش ها آنقدر چشم براه فرزندانش مانده تا سوی چشمش به 5 رسیده؟
می دانی هر روز نفرینت می کند و اینک باز یک بهکیش دیگر را در پشت دیوارهایت محبوس کردی!
209 حداقل این بار مردانگی یا زنانگی بخرج بده و امانتداری کن از یار مهربان ما!
خواهری که همه سالها را با تنها همدمش مادری پیر اما مقاوم چون کوه و ساک هایی از برادران و خواهرانش بسر آورده!
خواهری که وقتی تو بی مهری کردی و عزیزانشان را کشتی جگرگوشه هایشان را به زیر پر و بال گرفت و پدر و مادرشان شد و عصای دست مادر پیرش و پدری که از داغ فرزندان جوانش غمباد گرفت و رفت!
209 شرافت داشته باش و اینبار امانتداری کن!
می دانم در یکی از بندهای تو در انفرادی است.
می دانم شب و روز نگهبانان را سیاه می کند!
می دانم همیشه آماده تو دهنی زدن به همه بازجوها که تو به آنها مقام کارشناسی داده ای است.
می دانم که داغ دل همه شان را تازه می کند.
او نامش منصوره است.
منصوره از نصر می آید و نصر در زبان خدایان عرب حاکم بر اوین یعنی پیروزی و منصوره یعنی زن پیروز! او پیروز خواهد شد. حتی اگر در دیوارهای بلند تو محبوس بماند باز پیروز خواهد شد. حتی اگر مانند برادران و خواهرش به جوخه دار سپرده شود. باز پیروز میدان است. چون همه آزادگانی که خدایان قدرت حکومت اسلامی در طول 32 سال گذشته به نامهای مختلف کشته اند و روسیاهی را برای تو گذاشته اند. برای تو 209 و اوین و 305 و 240 .شما بدنامان تاریخ شده اید ! و یاران ما مردان و زنان پیروز و سرفراز!
209 ! ما همه با عهد کرده ایم که منصوره مان را آزاد کنیم. هم از بند تو هم از بند حکومت خدایان. باش تا عزم راسخ ما مادران را ببینی. به خیالت رسیده می توانی همه رو چون هاله بکشی؟ چون هدی صابر .
می کشی تا زنده بمانی!
باشد
مدارا بس است
چشم در مقابل چشم!
چشم ما را در خود حبس کردی
چشمت را حبس می کنیم.
مدارا بس است
چشم در مقابل چشم!
چشم ما را در خود حبس کردی
چشمت را حبس می کنیم.
یکی از مادران لاله
سناريويي كه هر چند وقت يكبار تكرار مي شود.
بازهم مادران پارك لاله اين پيشگامان عشق وآزادي يكي از همرهان خود را در بند مي بينند .
منصوره بهكيش، زني كه از رنجهاي اين سرزمين زخمهاي زيادي بر دل دارد او كه خود داغديده است در سالهايي كه حاكميت، بيشرمانه با دستگيري هاي بي شمار فعالين سياسی - اجتماعي را به جوخه اعدام مي سپرد.
منصوره شاهد جان باختن شش تن از اعضاي خانواده اش بود. اعتراض به خشونت وبي عدالتي براي او چيز تازه اي نيست!
حكومت زندان شكنجه مرگ از جان مادران چه مي خواهد؟
قرباني كردن فرزندانشان كافي نيست؟
احكام چهار سال حبس برايحامين آنها كافي نيست؟
احضارهاي دسته جمعي، تهديد هاي تلفني، رعب وحشت در ميان خانواده هاشان كافي نيست.
ما مادران پارك لاله هشدار می دهیم که زندانیان در زندان های جمهوری اسلامی امنیت جانی ندارند.
خواهان آزادي فوري وبي قيد وشرط منصوره بهكيش و به شدت نگران وضعیت وی هستیم.
مرا
به طاقتم مصلوب كنيد
تا فرزندم ببيند
قامت مادرش را
در بند...
یکی از مادران پارك لاله
نامه سرگشاده مادران پارک لاله (مادران عزادار ایران)(1) و حامیان آنان در خارج از کشور به گزارشگر ویژه سازمان ملل در بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران
جناب آقای احمد شهید گرامی
اینک که پس از سالها تلاش و تقاضا های مکرر قربانیان رژیم جمهوری اسلامی و مادران و خانواده های دردمند آنان، سر انجام سازمان ملل متحد این بالاترین مرجع بین المللی ، جنابعالی را بعنوان گزارشگر ویژه برای رسیدگی به نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر توسط این حکومت برگزیده است، بارقه امید تازه ای در دلهای پر درد خود احساس می کنیم . چرا که خوشبختانه این فریاد شنیده شده است که حقوق بشر امری است جهانی و نظارت بر اجرای آن نیز توجهی جهانی را طلب می کند.
بی شک جنابعالی حتی با نیم نگاهی به پرونده حجیم موارد آشکار نقض حقوق بشر توسط حکومت جمهوری اسلامی، خود کاملاً به آن آگاهید و هدف از نوشتن این سطور نیز فراهم آوردن مدارکی تازه در این زمینه نیست. بلکه در اینجا به عنوان صدای دادخواهی مادرانی ستم کشیده وظیفه خود می دانیم بار دیگر توجه جنابعالی را به دشواری کار عظیمی که در پیش دارید جلب نموده آمادگی خود را برای کمک در گرد آوری مدارک و شواهد زنده قربانیان این رژیم فراهم آوریم. چرا که به قول آقای موریس کاپیتورن گزارشگر پیشین حقوق بشر در ایران راه پر چالشی در پیش دارید که لازم می آید" تمامی حملات شخصی و حرفه ای حکومت را علیه خود تحمل کرده، ناديده بگیرید و خود را برای اقسام توجيه ها و حيله های آن آماده سازید ."( در مصاحبه با رادیو اروپای آزاد، 6 فروردین 1390)
گر چه حکومت ایران حتی قطعنامه های شورای امنیت را کاغذ پاره هایی بی اعتبار و بی پشتوانه می خواند، لیکن از طرفی نگرانی و مقاومت آن در مقابل پذیرش چنین هیئت های بررسی ، خود اذعانی است بر اهمیت اثرات آن در نابودی هر چه بیشتر حیثیت جهانی خود.
چنانکه گفته میشود متأسفانه در شرایط حاضر سازمان ملل نیز فاقد ابزارهای عملی لازم برای وادار کردن حکومت ها در پذیرش گزارشگران ویژه حقوق بشر است. اما بدیهی است انزوای جهانی حکومت هایی که اینچنین بی محابا حقوق بشر را لگد مال می کنند تنها به دنبال جهانی شدن این روشنگری می تواند محقق شود و اینجاست که امیدواریم بتوانیم با یاری شما و دیگر وجدانهای بیدار جهان قدمی به تحقق این امر نزدیک تر شویم.
بدیهی است که حکومت جمهوری اسلامی وجود زندانیان سیاسی را در کشور خود انکار خواهد کرد، شکنجه گاههای خود را از چشمان شما پنهان خواهد داشت و در بهترین حالت اگر به شما فرصت دیداری با زندانیان بدهد آنرا به نمایشی ساختگی در تمجید خود بدل خواهد کرد. - چنانکه در زمان آقای گالیندوپل نیز آنرا تجربه کردیم . شما احتمالاً هرگز نخواهید دید سوله های مرغداری متروکه ای را که بعنوان زندان زنان مورد استفاده قرار می گیرد و در نبود ابتدایی ترین امکانات بهداشتی، زندانیان ناچار در گوشه تخت های خود قضای حاجت می کنند(2). شما نخواهید دید آن هنگامی را که مسئولین بهداری زندان بجای ارائه خدمات درمانی به زندانی سیاسی در حال اعتصاب غذا ، وی را با وجود ضعف و بیماری قلبی چنان به باد کتک می گیرند که به مرگ او منجر می شود.(3)
شما خرید و فروش زندانیان را برای سوءاستفاده های جنسی شاهد نخواهید بود و آمار دقیقی از ابتلاءبه بیماریهای ایدز و هپاتیت در اثر شیوع مواد مخدر و تجاوز جنسی به شما ارائه نخواهند کرد.زندانها را در شرایطی که تا 4 برابر ظرفیت، زندانی در آن گنجانیده شده است به شما نشان نخواهند داد و ادغام همه انواع مجرمین را از زندانیان خطرناک گرفته تادگر اندیشان و حتی نوجوانان، از شما پوشیده خواهند داشت (4)
حاکمان به شما نخواهند گفت که چگونه مادران عزادار حتی از بدست گرفتن عکس فرزندان کشته شده خود کارشان به بازحویی و زندان و تهدید برای دیگر فرزندانشان می کشد. نیز تهاجم وحشیانه به شرکت کنندگان در آرامترین راهپیمایی های سکوت و یا مراسم سوگواری عزیزان، و بازداشت گروه گروه از آنان را در مقابل چشمان شما به نمایش نخواهند گذاشت.
مسلماً شما را به گورستان خاوران(5) راه نخواهد داد ، و دعوت به دیدن جای خالی فرزندان دانشجوی کشته شده مان در تظاهرات آرام خیابانی و کوی دانشگاه نخواهند کرد .
صحنه های سنگسار و قصاص و اعدام در ملاء عام را به شما نشان نخواهند داد و شکنجه گاههایی را که در آن زندانیان سیاسی وادار به اعترافات دروغین علیه خود می شوند هرگز به چشم خود نخواهید دید، اعترافاتی که چه بسا می دانند حکم آن اعدام است ولی آنرا برمی گزینند تا مگر از شر شکنجه های وحشتناک جسمی و روحی دیگر ی که بر آنها اعمال می شود رهایی یابند.
اما اینها همه تنها بخش بسیار ناچیزی از حکایت های پر زجری است که روی قلب های زخمی این قربانیان حک شده است و بدشواری می توان به عمق آن دست یافت مگر آنکه با آنان و یا باز ماندگانشان در شرایطی امن دیدار و گفتگو شود.
آقای احمد شهید عزیز
گر چه آمار بنا به موثق بودن منبع، می تواندبسیار روشنگرانه باشد، اما در این مختصر نامه بنا نداریم از آمار وحشتناک اعدام شدگان ، شکنجه شدگان ، زندانیان سیاسی –مدنی- عقیدتی ، ناپدید شدگان ، محرومین از تحصیل ، اخراج شدگان، و قربانیان قتل های زنجیره ای و اقلیت های قومی و مذهبی و جنسی......بگوییم که می دانیم دستیابی به آن ها چندان هم دشوار نیست. اما آنچه از جنابعالی بعنوان انسان شریفی که دل در گرو تحقق حقوق انسانی دارید تقاضا داریم، آن است که علیرغم همه ممانعت ها و دشواری هایی که حکومت جمهوری اسلامی پیش رویتان خواهد نهاد ، با اتکاء به حد اکثر اختیاراتی که این مقام به شما میدهد تمامی تلاش خود را بنمایید تا با ستمدیدگان این فجایع و خانواده هایشان دیدار و گفتگو شود. چرا که زجری را که آذر آل کنعان ها(6)، از قربانیان تجاوز جنسی توسط شکنجه گران، یک عمر بردوش خواهند کشید و درد جانکاهی را که مادران سهراب ها و نداها و فرزادها(7)، این جوانان بیگناه جانباخته و اعدام شده شبانه روز با آن زندگی خواهند کرد ، سالها دربه دری مادران سعید زینالی ها (8) و نیز آنچه را بر خانواده های اعدام شدگان گروهی دهه شصت چون بهکیش ها رفته است، در هیچ آماری نخواهید یافت. حتی شاید این آمار به شما نگوید که هم اکنون که این سطور را می نویسیم خبر از بازداشت منصوره بهکیش یکی از همراهان خود داریم که 6 تن از نزدیک ترین اعضای خانواده خود را در جریان آن اعدامها از دست داده است. واینک در بازداشتگاه اوین به سر میرد تنها به جرم آنکه نوشته بود:
"من از خودم بدم می آید، زمانی که می بینم خودم به دنبال گرفتن حق و حقوق شهروندی ام نیستم و اجازه می دهم که حاکمان و ناقضان حقوق بشر، به اشکال مختلف حقوقم را از من بگیرند و باز من سکوت پیشه کنم.
من حق زندگی دارم، فرزندم حق زندگی دارد، مادرم، پدرم، همسرم، خواهرم، برادرم، همسایه ام، دوستم حق یک زندگی آزادانه و به دور از تبعیض و عادلانه را دارند و من این حق را دارم که از حقوق تمامی انسان هایی که دوستشان دارم، دفاع کنم و هیچ کس نمی تواند این حقوق را از من سلب کند"
جناب احمد شهید گرامی ،
یقیناً اطلاع دارید که برای تعیین گزارشگر ویژه حقوق بشر در ایران مدتهاست که دست های زیادی به سوی سازمان ملل، این بالا ترین مرجع بین المللی دراز شده و امید های زیادی به آن بسته شده است. از نامه های مشترک خانم شیرین عبادی وکیل و برنده جایزه صلح به همراه سازمان های "کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران"، "فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر"، "جامعه دفاع از حقوق بشر ایران" و "گزارشگران بدون مرز" گرفته تا نامه های زندانیان سیاسی که با هزار مشقت و خطر کردن آنرا به آنسوی دیوار های زندان رسانده اند و همگی آنها خواهان رسیدگی فوری مراجع بین المللی به اوضاع وخیم حقوق بشر در ایران شده اند.
اینک ما مادران دردمند اما استوار ایران نیز از شما تقاضا داریم که این فریاد دادخواهی را به گوش جهانیان برسانید. و به این وسیله از شما درخواست می کنيم طی بررسی های خود با گرد آوری مدارک لازم و کافی جهت ارائه به سازمان ملل زمینه ای فراهم آورید در جهت فشار های هر چه جدی تر بین المللی برای وادار کردن حکومت جمهوری اسلامی به انجام تعهدات حقوقی بین المللی و داخلی خود بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر.
حکومت ایران به عنوان یکی از اعضای سازمان ملل متحد و جامعه بین الملل یا باید به این میثاق جهانی پایبند باشد و یا در انزوای بین المللی قرار گیرد
به این تر تتیب از جنابعالی استدعا داریم نهایت تلاش خود را بنمایید تا بتوانید وضعیت زندانها ی ایران را از نزدیک مورد بررسی وتحقیق قرارداده ضمن تأمین امنیت آنان با زندانیان سیاسی – عقیدتی دیدار و گفتگو به عمل آورید. باخانواده هایی که عزیزانشان توسط حاکمیت مفقود، کشته یا اعدام شده اند ملاقات نموده ، شهادت آنان را منعکس نمایید. و بالاخره تلاش نمایید برای شناسایی عاملان و آمران شکنجه ، تجاوز و اعدام زندانیان سیاسی و ناراضیان حکومتی ونیز کشتارهای خیابانی توسط عمال حکومت تا شاید در آینده ای دور یا نزدیک زمینه سازی شود برای محاکمه عادلانه آنان در دادگاههای واجد صلاحیت.
ما مادران ستم کشیده نهایت آرزویمان است که بتوانیم جنابعالی را در این امر خطیر یاری رسانیم.
با آرزوی روزی که همه مادران بتوانند شاهد بالندگی فرزندان خود در جوامعی پر از صلح و آزادی و برابری باشند.
مادران پارک لاله ایران و حامیان در خارج از کشور
31 خرداد 1390
31 خرداد 1390
______________________________________________________________________________
1-مادران پارك لاله، (مادران عزادار ایران) که با تجمع مادران جانباختگان معترضین به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در خرداد 1388 در برخی پارک های ایران شکل گرفتند همصدا با تمامی مادران قربانیان حکومتهای استبدادی ایران ،هرگز از خون فرزندان این سرزمین نخواهند گذشت و خواهان محاكمه و مجازات آمران و عاملان کشتارهای خیابانی ،اعدام هاي فردي و دسته جمعي زندانیان سیاسی، كشتارهاي قومي و ديني، زندان، شكنجه، تجاوز، ترور، شبيخون به منازل، به خاك و خون كشيدن خوابگاه ها و ... خصوصاً از دهه شصت تا كنون هستند. مادران پارک لاله، خواهان آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی و لغو احکام اعدام بوده، اعدام را يك قتل سازمان يافته مي دانند و مخالف هرگونه قتلي با هر شكل و هر نامي از جمله سنگسار و قصاص می باشند. آنان كه خود قرباني خشونت و تبعيض عليه زنان بوده و هستند از تمامي فعاليت هاي مخالف خشونت و برابري خواهانه حمايت مي كنند . حامیان مادران پارک لاله در نقاط مختلف جهان نیز وظیفه انسانی خود می دانند در شرایط موجود پر خفقان درون کشور در رساندن این صدای دادخواهی به گوش جهانیان یاری رسانند. 2-اشاره به زندان قرچک در شهر ورامین
3-اشاره به قتل هداصابر زندانی سیاسی ، روز نامه نگار ، که در اعتراض به قتل هاله سحابی دست به اعتصاب غذا زده بود. هاله سحابی یکی از" مادران صلح" بود که در حال مرخصی از زندان در مراسم تشییع پدرش توسط مزدوران حکومت به قثل رسیده بود
4- براساس نامه مهدی محمودیان خبرنگار زندانی و دیگر نامه های زندانیان سیاسی از شرایط زندانها
5- محل گور های دسته جمعی زندانیان سیاسی اعدام شده در دهه 60
6- از قربانیان تجاوز جنسی توسط باز جویان در زندان سپاه پاسداران سنندج
7- سهراب اعرابی و ندا آقا سلطان از جانباختگان تظاهرات خیابانی خرداد 1388،فرزاد کمانگر معلم اعدامی در اردیبهشت 1389، یکی از صدها زندانی سیاسی اعدام شده درحکومت جموری اسلامی 8-سعید زینالی دانشجویی که 12 سال پیش بدنبال بازداشت توسط عوامل حکومتی ناپدید شد و سالها پیگیری خانواده اش نه تنها پاسخی نگرفت بلکه منجر به زندان شدن مادر وی خانم اکرم زینالی (نقابی ) نیز شد.
منصوره را در خیابان بازداشت میکنند چون حضورش نماد دادخواهی است. نماد آزادیخواهی، عدالتخواهی و برابریطلبی است.
منصوره با سکوت هم، در خیابان فقط راه برود، جنایتکاران بر خود میلرزند، که مردم دیگر منصورهها را شناختهاند و سکوت را شکستهاند و داد میخواهند.
منصوره زنی آزاده، با شجاعت اخلاقی و صداقتی بینظیر، مهربان و بیکینه است. آزادیخواه است و ایران را آزاد و آباد میخواهد و برای توسعه فرهنگ دموکراسی تلاش میکند.
این را میتوان به راحتی از نوشتههای پربارش دریافت. او آگاهتر از آن است که به جنگ با دیکتاتور برود، با دیکتاتوری مبارزه میکند.
منصوره از منیتها و برتری طلبیهای روشنفکرانه به شدت آزرده میشود و با برخوردی فعال و دوستانه برای ایجاد همبستگی در جهت خواستههای مشترک تلاش میکند و با اعتقادی عمیق به صلح در راه صلح و دوستی همراه با دادخواهی اصرار میورزد.
او برابریخواه است و با این باور زندگی خود و سه فرزندش را تاکنون اداره کرده است .
منصوره علاوه بر اینکه پروانه شمع وجود مادرش بود و تنها بازمانده خانواده پرجمعیتشان در ایران و تنها پرستار مادر بهکیش، انگار که دینی تاریخی به مادران دارد؛ تنها به مادر خود فکر نمی کند، همیشه در فکر راه اندازی سرای سالمندانی شایسته مادران است و از هر فرصتی برای اجرای پروژهاش صحبت میکند و بیشتر به کارهای توسعهای علاقمندی نشان میدهد.از تلاشهای انساندوستانه منصوره هر چه گفته شود کم است.
همه کسانی که موفق میشدند در سالگردهای فاجعه ملی به خاوران بیایند،قاب عکس شش نفره جانباختگان مادر بهکیش را که با کمک منصوره حمل میشد دیدهاند و آن نگاه و لبخند شیرین منصوره را با موهای سپید و پرپشت به یاد دارند.منصوره نشانه زندگی و سرشار از زندگی است.
در اولین دیدار خصوصیام برای مصاحبه با مادر بهکیش این اسطوره مقاومت احساس حقارت عجیبی میکردم، وقتی میگفت :اول زهرا که بزرگتر از همه بود و شوهرش سیامک اسدیان را در سال 60 کشتند.
بعد محمود که زمان شاه زندان بود و با انقلاب آزاد شد را در سال 62 دستگیر کردند، 10 سال حکم داشت، 5 سال از حکماش را در زندان بود ولی سال 67 اعداماش کردند.
محمدم هیچ اسلحهای نداشت، دور خانهاش را محاصره کردند همراه دوستش خشایار پنجهشاهی به گلوله بسته شدند.
محسن 21 سال داشت برای استقبال از آقای خمینی سر و دست میشکست که از مشهد به تهران بیاید، در سال 62 او را بازداشت کردند و حتی نگفتند برای چه سال 64 کشتندش.
علی 19 سال داشت هیچ کاری نکرده بود، یک هوادار ساده سازمان فدایی بود. 7 سال حکم برایش بریدند، ولی سال 67 در اعدامهای دستهجمعی اعداماش کردند.
جسد هیچکدام را ندادند. بعد از سه ماه ساک محمود و علی را دادند بدون وصیتنامه. گفتند وصیتنامهها را پاره کردیم.
حالا خدای من !
چه در دل مادربهکیش میگذرد که منصورهاش را، به جرم حضور در خیابان به بند کشیدهاند. آیا تاریخ نمونه این جنایتها را به خود دیده است؟
چگونه در مقابل این مادر بگویم که امیدوارم منصوره هر چه زودتر صحیح و سالم برگردد. نمیخواهم مرثیهخوان باشم، چرا که منصوره هرگز مرثیهخوانی نمیکند او داد میخواهد. او ضمن اینکه به شدت ضد اعدام است همیشه میگوید ما "نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم" باید آمران و عاملان این جنایتها شناسایی و به مردم معرفی و محاکمه شوند تا شاید از تکرار جنایت جلوگیری شود.
منصوره را دریابیم و مادر بهکیشها را تنها نگذاریم.
خدیجه مقدم
با کمال تاسف با خبر شدیم که زنی شجاع وصبور را در روز 22 خرداد بازداشت کرده اند، 22 خرداد یادآور روزیست که مردم ایران با شرکت میلیونی خود در انتخابات 88، اعتراض خود را به حاکمیت موجود نشان داده و با امید برای زندگی بهتردر صفهای طویل صندوق های رأی ایستادند.
اما حاکمان که می دانستند اگر به قانون اجازه حکومت دهند به زودی رفتنی خواهند بود، نه تنها مزورانه حضور گسترده مردم را در امر " انتخابات" به نفع خود تبلیغ کردند بلکه در مقابل بهت مردم، نام کسی را از صندوق های رای بیرون کشیدند که مردم علیه او حضور یافته بودند.
گرچه سرکوب وحشیانه حکومت کودتا، اعدام و شکنجه و زندان، ظاهراً توانست تظاهرات اعتراضی گسترده مردم را برای مدتی از صحنه خیابانها دور نگه دارد، اما مردمی که هرروزفقیرتر می شوند، مردمی که هرروزشاهد افزون تر شدن خیل بیکاران و محرومان هستند، مردمی که جوانانشان را به جای اشتغال به کار و تحصیل، پشت میله های زندان، آواره و پناهنده و یا گرفتار در دام اعتیاد، می بینند، تنها آتش زیرخاکسترند و نشان داده اند که جنبش باز ایستادنی نیست؛ و همچنان پیگیر بدنبال خواسته های آزادی و برابری طلبانه خود هستند.
اینک باز در 22 خرداد پاسخ مردمی که در آرام ترین شکل ممکن، از طریق راهپیمایی سکوت، حضور خود را به نمایش می گذارند، بازداشت است و حبس.
در کنار آن حتی از دستگیری بسیاری رهگذران ساده نیز خودداری نمی کنند. به راستی که با دیدن آن همه تدارکات نظامی برای خفه کردن کوچکترین حرکت مردمی، این سوال در ذهن باقی می ماند که چرا دارایی نداشته مردم این چنین باید توسط حکومتیان به تاراج رفته و صرف سرکوب آنان شود؟
در چنین فضایی بود که منصوره بهکیش نیز به همراه بسیاری دیگر، که گروه گروه به درون وَن های نظامی کشانده شدند، اینک در بازداشتگاه اوین به سر می برد.
منصوره را اگربشناسید می دانید که او چنان ایستاده و محکم است که حتی سرو درمقابل مقاومت او خجل خواهد شد.
اگریزیدیان درصحرای کربلا حسین وخانواده اش راکشتند؛ ولی زینب توانست خطابه برعلیه یزید بخواند.
اما به منصوره بهکیش اجازه ندادند حتی درخیابان راه برود. هیچ میدانید که او6 تن از نزدیک ترین عزیزانش را درراه آزادی ازدست داده است و همچنان استوارایستاده است.
آن هم در دوران سیاهی که هیچکس مسولیت مشارکت درآن فجایع دهشتناک تاریخ را قبول نمی کند وهمه از توضیح و روشنگری آن فجایع، شانه خالی می کنند.
منصوره زنی است با قلبی بزرگ و مهربان. اگرچه دلی پردرد دارد و تنها غمگسارمادرپیرش که داغ شش فرزندش او را بیمار کرده را بر دوش می کشد، ولی لحظه ای خنده ازلبانش دور نمی شود.
درمیان دوستان وآشنایان غمخوارهمه است،نه تنها برای مادر خود، بلکه غمخوار تمامی مادرانی است که عزیزان خود را به ناحق از دست داده اند.
ما مادران پارک لاله ضمن اینکه خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط منصوره بهکیش هستیم. بار دیگر بر خواسته های همیشگی خود، آزادی کلیه زندانیان سیاسی- عقیدتی، لغو احکام اعدام، و محاکمه و مجازات آمرین و عاملین کشتارهای 32 سال حکومت جمهوری اسلامی اصرار می ورزیم.
منصوره بهکیش را آزاد کنید
مادران پارک لاله
ماموران جمهوری اسلامی روز یکشنبه 22 خرداد، منصوره بهکیش را به همراه چند نفر دیگر دستگیر کردند . به گفته شاهدین عینی مامور اطلاعاتی زن ساعت 8 شب در تقاطع یوسف اباد و فاطمی او را شناسایی و دستگیر می کند و پس از انتقال به پلیس امنیت، به عنوان مورد خاص به زندان اوین منتقل می کنند و تا کنون هیچ گونه اطلاع دیگری از وضعیت ایشان به خانواده اش نداده اند.
منصوره بهکیش از خانواده نامدار بهکیش هاست . آن هایی که دستی بر آتش داشته و دارند، آن قاب عکس بزرگ خاوران را به یاد می آورند که پنج فرزند مادر بهکیش را به همراه داماد خانواده در خود قاب کرده بودو زینت خاوران می شد.
از آن خانواده بزرگ تنها یک برادر که هم اکنون در خارج از کشور زندگی می کند و منصوره به جا مانده اند که مسئولیت نگه داری مادر پیرش را بر عهده داشت .
اگر چه از پیش روشن و مشخص است که جمهوری اسلامی ذره ای از انسانیت را با خود به همراه ندارد اما به هر حال از لحاظ انسانی منصوره نباید یک ساعت هم در زندان باشد .
وقتی که ساعت 2 صبح 23 خرداد رادیو ها و تلویزیون ها احمدی نژاد را به عنوان ریس جمهور اعلام کردند، شوک عجیبی همه ایران را فرا گرفت . شهرهایی که سبز شده بودند در بهت و سکوت فرو رفتند.
ساعت 10شب 22خرداد در خیابان غفاری مابین ولیعصر و فاطمی بودم که یکی از دفاتر انتخاباتی موسوی بود. جوانان 16سال تا 25 سال را دیدم که همه دسته جمعی بطرف وزارت کشور در حرکت بودند. سوال کردم بچه ها نتیجه اعلام شد. همه گفتن نتیجه قطعی نه ولی تا الان که اعلام کردند برد با احمدی نژاد است.و همه با هم شعار دادند:
اگه تقلب بشه ایران قیامت می شه.
دلم بحال خودم و همه کسانی که در طول 30 سال اخیر به بازی گرفته شده بودند سوخت. می دانستم چه می گویند. حال و هوایشان را درک می کردم.
درست شبیه حال و هوای خودمان بود بعد از پیروزی انقلاب که چطور دزدیده شده بود.
زحمت را ما در خیابانها کشیده بودیم و فیضش را کسانی می بردند که حتی نمی دانستند خیابان چیست. اخبار ساعت 2صبح پیروزی احمدی نژاد را تایید کرد.
بوی خون می آمد.
بوی خیانت.
بوی غربت.
بوی غم.
بوی داغ سوخته بر دل همه آن جوانانی که با امید مچ بند و هد بند سبز بسته بودند.
بوی سبزی که سوخته و قهوه ای شده بود.
یکبار دیگر تاریخ در سه دهه اخیر تکرار شده بود. یکبار دیگر توهین به شعور مردم . یکبار دیگر سرکوب شور مردم. دلم می خواست فریاد بزنم این حرکت نادرست را انجام ندهید. اینها بچه های جوان سال 57 نیستند که به احتراام بزرگتر سکوت کنند.این ها بچه های تربیت شده نظام غلط شما هستند.
همان بچه هایی هستند که از روز اول مدرسه وقتی صف بستند انجزه را آموختند.
حمله و جنگ و مرگ برشعارشان بود. کسی از صلح برای اینها حرفی نزده. این نوع رفتار مناسب این نسل نیست. دچار قهر آنها خواهید شد.ولی کو گوش شنوا؟
ساعت 8 صبح 23 خرداد سراسر تهران با نیروی نظامی پوشانده شد. نیروهایی که در درگیری های قبل ندیده بودم. میدان فاطمی مملو از نیروهای سرکوبگری بود که یونیوفرم های قهوه ای با موتور قرمز داشتند. جوانها عصبی بودند.
حد فاصل ولیعصر - فاطمی تا ونک تا پارک وی ، یوسف آباد، امیرآباد، بلوار کشاورز، هفت تیر، همه جا بوی خون می داد و بوی سوخت و ویرانی.
نیروهای سرکوبگری که منطقه را در دست گرفته بودند و به زبان عربی حرف می زدند. حتی دلشان برای پیکان 57 هم نمی سوخت که مردی با آن نان خانه اش را تامین می کرد. خرد شده از ضربات باتوم سربازان عرب در گوشه ای از خیابان افتاده بود.
یوسف آباد درست شبیه خیابانهای لبنان شده بود. پر از سنگ و کلوخ و شیشه و مامورینی که کلاههای سیاه شان را تا گلو کشیده و فقط دو چشم شان پیدا بود. پر از وصدای ویراژ موتور سوارانی که در حال ایجاد وحشت در مردم بودند. بوی دود و گاز اشک آور نفس را حبس می کرد.
جوانها حاضر نبودند به خانه برگردند. همه معترض بودند. توهین به شعورشان بسیار دردناک بود.خیابانها 23 و 24 خرداد مملو از جمعیت معترض بود.
عصر 25 خرداد دوشنبه از ساعت 3 راهپیمایی سکوت از امام حسین تا آزادی اعلام شد.
موج جمعیت باعث خفگی می شد. جای راه رفتن نبود. روبروی مقداد بخاطر اینکه بسیجی ها و لباس شخصی ها از ازدحام مردم خشمگین نشوند و به مردم حمله نکند زنجیره انسانی تشکیل شده بود. نیروهای بسیج و لباس شخصی با تنفر معترضین را می پاییند.
آرام از روی پل عابر که از هجوم مردم در حال فرو ریختن بود خود را به آنطرف خیابان رساندم. غروب نزدیک بود. ساعت به 7عصر رسیده بود. دوستان از میدان امام حسین تماس می گرفتند و می گفتند هر لحظه به موج جمعیت افزوده می شود. یکسر اعتراض آزادی بود و یکسر امام حسین.
کدامی یک زودتر به داد مردم می رسید. امام حسین یا آزادی؟
دور و بر را می پاییدم. نگاهم به بلای ساختمان مقداد افتد. نیروهای سرکوبگر با سلاح در بالای ساختمان دمنتظر بودند. آنها را به بچه های جوان دور و برم نشان دادم.گفتم بچه ا راه بیفتیم برویم. اینها کینه دارند. زخم خوردند. شما را نشانه خواهند گرفت.
ساعت از 8 گذشته بود.خورشید در پس قله دماوند غروب می کرد. غروب دل انگیزی بود. به راه افتادیم. هنوز از پیچ اولین خیابان نگذشته بودیم که صدای تیر آمد. وای حسین ! کشتند. وای سوختم. خون! خون! به داد می رسید.
کشتار شروع شده بود. آنها که می کشتند و آنها که کشته می شدند همه گریان بودند و غمگین. حاکمان در کاخ های مجلل خود پا بروی پا انداخته و می خندیدند.
هم به آنان که می شکتند . هم به آنان که کشته می شدند. هموطن رو در روی هموطن. قیامیت بپا شده بود. زن ها یک طرف می دویند و مردها یک طرف.
کفشها از پا بیرون می آمد و پا برهنه. همه فقط می دویدند. نه آزادی به داد مردم رسید نه امام حسین. یکبار دیگر صحرای مشحر به راه افتاد.
قرن 14 صحرای کربلا، این بار میدان آزادی!
وغروب سبز زیبای اوایل تابستان تبدیل شد به غروب غم انگیز اواخر پاییز
یکی از مادران پارک لاله
هربرگ خرداد پیامی از مبازره را در خود دارد و سرخی خون گلگون کفنان ابران زمین ازپنجاه سال قبل تاکنون ازخرداد42 و مبارزه مردم برعلیه ستم شاهی، از سوم خرداد61 که خونین شهربدست مردان غیور بار دیگر خرمشهر شد، تا 25 خرداد که راه پیمایی سکوت میلیونها تهرانی که به خیابان آمدند تا بغض فروخورده سالیان دراز را فریاد کنند . نداها سهراب ها و رامین ها به خون خود غلتیدند و راهپیمایی حق طلبانه که فریاد سکوت میلیون ها مرد و زن بود ،با نهیب گلوله های آتشین و آژیرآمبولانس ها و فریاد و فغان میلیون ها زن ومرد درمیدان آزادی وکشته و زخمی شدن جوانان وکتک خوردن مردم وبازداشت صدها نفربه پایان رسید.
شب اما دامن گسترد وخون های ریخته شده ازنظرها پنهان شد تا سرقت کنندگان رای مردم این بارجنازه هاوبدن های غرق درخون مجروحین رابه بیمارستان ها و سردخانه ها ببرند و سرخی خون را از اسفالت خیابان بشویند، تافرداصبح که خورشید بار دیگر طلوع می کند کسی نداند دیشب بر میدان آزادی چه گذشت. شبی که با بیم و امید مادران وخوهران وپدران وبرادران وفرزندان که عزیزانشان برنگشتند و خانواده ها هراسان به بیمارستان ها و پزشک قانونی و اوین و صدها بازداشتگاه مخفی وعلنی دیگرسرزدند وخسته و نالان با دست خالی برگشتند وبسیاری ازخانواده ها که از فاجعه میدان آزادی خبرنداشتند چشم بدردوختند تا خبری ازگمشده خودداشته باشند.
مادران وپدران ، فرزندان ونوعروسان داغدار، پیام همدردی مادران پارک لاله را به مناسبت دومین سالگرد کوچ سرافرازنه ومقاومت شجاعانه فرزندانتان بپذیرید. راه آزادی و برابری در این میهن تا بوده راه خون بوده . امید به روزهای آرامش داریم.
توي انباري خانه دنبال كتاني هايم ميگشتم.
مادر ميگويد: هواگرم است صندل بپوش !
ندايي در من مي گويد :كتاني بهتر است شايد خواستي بدوي! شايد خواستي زودتر برسي! كتاني ها را پيدا مي كنم و راهي ميدان انقلاب مي شوم. سبزموج مي زند. هوا گرم است و آفتاب داغ مردم را به زير پرچم سبز مي كشاند.
حضور جوانان بي نظير بود هر چه پيشتر ميرفتيم جمعيت افزون تر ميشد جواني مي گويد اجازه مي دهي از نوشته اي كه در دستت است عكسي بگيرم ؟
از پيشنهاد او استقبال مي كنم و او از نوشته آزادي زندانيان سياسي عكس مي گيرد. نيروي انتظامي با لبخندي موذيانه جمعيت را همراهي مي كند حد فاصل نواب و رودكي پرچم سه رنگ بسيار بزرگي آويخته شده بدون آرم وسط. جمعيت همه با سرهای بالا
پرچم را نگاه مي كنند .گرما وتابش نور خورشيد جمعيت را بي تاب مي كند.
از آپارتمان هاي اطراف آب به سر وروي جمعيت ريخته مي شود. سالخوردگان براي جوانان درود مي فرستند.
شهر دست مردم بود. همه بودند. پدر، مادر، فرزندف دوست، همكلاسي ، همسايه، حتي سوپري محل. جمعيت روي پل هاي عابر پياده به حدي زياد بود كه معترضين به سختي وبا ترس از فرو ريختن پل از زير آن مي گذشتند.
شيشه هاي آب دهان به دهان مي گشت. زن ومرد مفهومي نداشت. هر چه به ميدان آزادي نزديك مي شديم خسته تر وكم نفس تر مي شديم.
صداي شليك گلوله شنيده مي شد. جمعيت همچنان به پيش مي رفت. چشم ها مي سوخت. نفس ها به شماره افتاده بود. ميدان آزادي در ميان دود وغبار محو شده بود وباور رسيدن به آزادي، خيال شده بود. ديگر چشم چشم را نمي ديد. جمعيت انگار در هوا معلق مانده بودند. ميخواستي دستت ات را دراز كني اما انان همچنان بالا وبالا تر مي رفتند. تلفنم زنگ مي زند. مثل هميشه، مادري نگران فرزندش ميگويد:به خانه برگرد اين راه تمامي ندارد.
فرداهم شور ديگري ست
دیروز 22 خرداد90 ساعت 6 عصر در میدان ونک بودم. وقتی جمعیت حاضر در میدان را دیدم که علیرغم وجود انواع و اقسام نیروهای سرسپرده حکومتی آمده بودند تا یک بار دیگر مخالفت خود را با حاکمیت تاکید کنند قلبم مالامال از شادی و امیدم صد چندان شد.
جمعیت با بی اعتنایی کامل از کنار خشونت طلبان می گذشت. وقتی مردم چشم در چشم بهم می نگریستند برق شادی را در چشمان یکدگر می دیدند و لبخند بر لبانشان می گذشت. آن ها با لبخند ساندیس خور های سال قبل را که اینک سن ایچ می خوردند مینگریستند. گویی صدای مشترکی از دل تمامی مردم به گوش می رسید: دیدید برخلاف تمام توحشی که نشان ما دادید آمدیم. شما نتوانستید ما را ساکت و خانه نشین کنید. ما از شما خشونت پروران بیزاریم. ما به دنبال آزادی هستیم و تا دست یافتن به آن از پای نمی نشینیم ممکن است با اعمال وحشیانه و ضد انسانی و غیر اخلاقی تان حرکت ما را کند نمائید ولی هرگز نتوانید این موج پوینده را بخشکانید.
دیروز چهره های آشنایی را دیدم یکی از آنان دوستی بود که مدتی در زندان زورگویان اسیر و تازه آزاد شده بود و حال با تعداد زیادی از افراد خانواده به وعده گاه آمده بود تا ثابت کند، هر قدر ما را سرکوب کنید ما را قویتر و در عزم خود راسخ تر خواهید یافت.
ما کسانی هستیم که در این سی و سه سال از بسیاری از حقوق حقه خود محروم شده ایم و به روش های مختلف ما را سرکوب کرده و در هم شکسته اید، پس ما را از چه میترسانید.
ما چیزی نداریم که از دست دهیم به جز انسانیتی که اجازه نمی دهد تا رفتاروقیحانه و ددمنشانه تان را به همانگونه پاسخ دهیم. ما تنها گمشده ای داریم که تا به آن نرسیم از پا نخواهیم نشست و این گمشده همانا آزادی است.
جمعیت با بی اعتنایی کامل از کنار خشونت طلبان می گذشت. وقتی مردم چشم در چشم بهم می نگریستند برق شادی را در چشمان یکدگر می دیدند و لبخند بر لبانشان می گذشت. آن ها با لبخند ساندیس خور های سال قبل را که اینک سن ایچ می خوردند مینگریستند. گویی صدای مشترکی از دل تمامی مردم به گوش می رسید: دیدید برخلاف تمام توحشی که نشان ما دادید آمدیم. شما نتوانستید ما را ساکت و خانه نشین کنید. ما از شما خشونت پروران بیزاریم. ما به دنبال آزادی هستیم و تا دست یافتن به آن از پای نمی نشینیم ممکن است با اعمال وحشیانه و ضد انسانی و غیر اخلاقی تان حرکت ما را کند نمائید ولی هرگز نتوانید این موج پوینده را بخشکانید.
دیروز چهره های آشنایی را دیدم یکی از آنان دوستی بود که مدتی در زندان زورگویان اسیر و تازه آزاد شده بود و حال با تعداد زیادی از افراد خانواده به وعده گاه آمده بود تا ثابت کند، هر قدر ما را سرکوب کنید ما را قویتر و در عزم خود راسخ تر خواهید یافت.
ما کسانی هستیم که در این سی و سه سال از بسیاری از حقوق حقه خود محروم شده ایم و به روش های مختلف ما را سرکوب کرده و در هم شکسته اید، پس ما را از چه میترسانید.
ما چیزی نداریم که از دست دهیم به جز انسانیتی که اجازه نمی دهد تا رفتاروقیحانه و ددمنشانه تان را به همانگونه پاسخ دهیم. ما تنها گمشده ای داریم که تا به آن نرسیم از پا نخواهیم نشست و این گمشده همانا آزادی است.
وقتی از قول دادستان تهران گفته شد که " تمام زندانیان که نباید اعدام شوند" ما هرگز باور نکردیم و آن را تنها یک شایعه و خبر ساختگی پنداشتیم .
وقتی دیدیم که چگونه محسن دگمه چی به علت بیماری لاعلاج سرطان لوزالمعده پیشرفته با تحمل درد جانکاه و رنج فراوان و در تنهایی زندان تنها به جرم حمایت مالی از گروهی از مخالفان دولت جان به جان آفرین تسلیم کرد.
پایان دردناک زندگی پرثمر هاله سحابی را به دلیل ضربات وارده از سوی عده ای خودفروخته بر پیکر بردبارش را شاهد شدیم و در مورد رضا هدی صابر روزنامه نگار متعهد شنیدیم که چطور پس از چند روز تحمل درد ناشی از سکته و بیماری قلبی و نیز عوارض اعتصاب غذا به دلیل عدم رسیدگی مسئولان زندان به کام مرگ فرو رفت.
دریافتیم که شایعه ای در کار نبوده وحرف دادستان واقعا عملی شده و گویا اعمال غیرانسانی حکومت اسلامی ایران پایانی ندارد و هر لحظه در لباسی نو و ظاهری جدید خود را می نمایاند.
ما از این حکومت و سایر حکومت های توتالیتر بیش از این توقعی نداریم که بکشند- نابود کنند- ویران کنند و از بین ببرند. این ها به هر صورتی که هست برای بقای خود می کوشند غافل از آن که در نهایت و با همه تلاش غیر انسانی و وحشیانه شان راه به جایی نخواهند برد و محکوم به نابودی هستند.
روی سخن ما با سازمان جهانی حقوق بشر و تشکیلات تابعه آن است که جز در مواردی معدود به غیر از شعار و بیانیه های زیبا دست آوردی برای بشر نداشته اند.
با توجه به توحشی که اینک در کشورهایی چون یمن- لیبی- سوریه و ایران حاکم است آیا تا به حال یک قدم عملی و موثر برای توقف کشتارها و پایان بخشیدن به ویرانی ها توسط این سازمان برداشته شده است؟ خیر، فعالیت های سازمان تنها به برگزاری جلسات- صحبت پیرامون مشکلات ارائه راه حل های سطحی و غیرعملی و سپس بایگانی نمودن اسناد محدود شده است.
ولی ما انسان هایی که برای به دست آوردن حق خود و برپا کردن آزادی و عدالت در کشورمان برخاسته ایم خواستی بیش از این داریم. لطفا صدای آزادی خواهی ما را بشنوید. ما نه می خواهیم توحش حکومتی ها را مقابله به مثل کنیم و نه می توانیم بنشینیم و سقوط لحظه به لحظه انسانیت و اخلاق وپایمال شدن حقوق انسانی مان را شاهد باشیم. ما از شما انتظاری جز ایفای یک نقش موثر و عملی برای دفاع از حقوق پایمال شده بشریت در کشورمان را نداریم.
یکی از مادران پارک لاله
خانواده محترم هدی صابر
همدردی عمیق ما را بپذیرید، هنوز در شوک کشته شدن هاله هستیم که خبر رسید فرزند گرامی تان، رضا هدی صابر در پی اعتصاب غذا و عدم رسیدگی به موقع مسئولین، در زندان درگذشت. رضا برای اعتراض به بیدادگری ظالمان، دست به اعتصاب غذا زده بود. او که حرفه روزنامه نگاری را برای خود برگزید، می دانست که این راه پر از سنگلاخ است و نمی گذارند که راحت نفس بکشد. او این سختی ها را به جان خرید و حاضر نشد که هر خفت و خواری را تحمل کند و زندگی بی دردسر و نباتی را برای خود انتخاب کند. همان طوری که بسیاری از آزادی خواهان و دگراندیشان در طی این سال های پر از اعدام و زندان و شکنجه و تبعیض و بیدادگری از ابتدای بهمن 57 تا به حال حاضر نشدند جان شیرین شان را تنها برای خود نگاه دارند و به آرمان هایشان پشت پا بزنند.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد!
مادران پارک لاله
22 خرداد 1390
دو سال ازحماسه خرداد سال 88 و انتخابات حادثه ساز ایران می گذرد. دو سال از کشته و زخمی شدن صدها جوان و زندانی شدن هزاران انسان آزادی خواه می گذرد. دو سال است که همچنان حرکت اعتراضی مردم ادامه دارد، ولی این جنبش نه از سال 88 آغاز شد و نه هم اکنون پایان یافته است. این جنبش تنها با "رای من کو" آغاز نشد، بلکه بیشتر ناشی از بغض فروخورده ای بود که در طی این سال ها در گلو مانده بود. سال هایی که جز کشتار و زندان و شکنجه و بیکاری و فساد و تباهی و تبعیض و در به دری چیزی برای مردم به همراه نداشت.در این سال ها نه تنها هیچ گاه حکومت دین سالار از زخم دل مادران و پدران و تنهایی و اشک کودکان سخنی به میان نیاورد، صدای اعتراض میلیونی مردم در سال 88 را نیز نشنید یا خود را به نشنیدن زد و پاسخ مردم را با گلوله و زندان و شکنجه و تبعیض داد. در عوض قاتلان فرزندان مان را ترفیع داد و زورگویان خیابانی را ارج نهاد، طوری که عناصر خودسر با رنگ و لباس های مختلف هر روز قدرت شان از نیروی های به ظاهر حافظ امنیت هم بیشتر شد. نیروهای امنیتی و لباس شخصی کار را به جایی رسانده اند که نه تنها اجتماعات مردمی و دانشجویی را برهم می زنند، خود سفارتخانه ها را تعطیل می کنند و یا درب استانداری را قفل می زنند و بدون هیچ گونه مشکلی بساط تحصن خود را جلوی استانداری ها پهن می کنند و عکس و فیلم و مصاحبه هم برای تحصن کنندگان تدارک می بیند.
ولی مدعیان آزادی با ما چه کردند؟ کشورهای مدعی آزادی و دموکراسی نیز تنها با نشان دادن فیلم های اعتراضی مردم و سازمان های حقوق بشری نیز تنها به محکوم کردن خشونت بسنده کردند و تصور کردند که وظایف انسانی خود را به انجام رساندند. درحالی که مردم معترض برای کسب آزادی به خیابان ها آمدند و بابت این اعتراض بهای سنگینی پرداختند و هر روز شاهد کشته و زخمی شدن صدها سهراب و ندا و مسعود و امیر و شبنم و مصطفی و محسن و محمد و اشکان و غیره بودیم و این روزها هم شاهد قتل هاله و امروز هم خبر تاسف بار دیگری رسید، هدی صابر که در اعتراض به کشته شدن هاله در اعتصاب غذا بود، به خاطر بی توجهی مسئولین و نرساندن به موقع وی به بیمارستان فوت کرد.این بیداد تا کی می خواهد ادامه یابد؟ هر روز مردم را به بهانه برهم زدن نظم عمومی و امنیت ملی و تبانی زندانی می کنند، زندانیان را در بازداشت گاه های غیرقانونی زیر انواع آزار و اذیت قرار می دهند و به کمترین بهانه و به جرم دگر اندیشی اعدام می کنند.روزها و شبهای زیادی است که پدران و مادران و همسران و فرزندان پشت دیوارهای بلند و سیمانی زندان های کشور همانند سی و اندی سال گذشته به امید گرفتن ملاقاتی و دیدار با عزیزان خود و یا خبری از وضعیت شان و یا چشم انتظار آزادی شان سپری کرده اند و می کنند.ایران سال هایی به آذر خون بار نگاه می کرد. به بهمن سرنوشت ساز که پیام آزادی داشت ولی دیری نپایید که زندان و شلاق و دربه دری و اعدام و قتل های زنجیره ای ارمغان آن تلاش شد و به جای رفاه و آزادی و زندگی بدون تبعیض، فقر و بیکاری و اعتیاد و زن های خیابانی هدیه ملتی شد که روزی برای استقلال و آزادی بپاخاست .اینک خرداد سرآمد جریان های حادثه ساز تیر و آبان و آذر و بهمن شده استخرداد می رود تا جایگاه ویژه ای در تقویم مردم ایران بیابد. خرداد 88 حادثه ساز، خرداد 89 ملتهب و خرداد نود که آغازش با کشته شدن مادر صلح ایران که تنها جرمش داشتن عکس پدر در مراسم تشیع جنازه وی بود. پیام خود را به ملت ایران رساند که بیدارشوید و برای تمام آنچه در این سی و اندی سال از دست دادیم یک بار دیگر دست در دست هم برای ساختن ایرانی امن و آزاد از هرگونه ستم و تبعیض به پا خیزیم.ما مادران پارك لاله، ضمن پا فشاری برخواسته های برحق خود به همراه مردم ایران فریاد می زنیم:- تا زمانیکه آمران و عاملان اعدام هاي فردي و دسته جمعي، كشتارهاي قومي و ديني، زندان، شكنجه، تجاوز، ترور، شبيخون به منازل، به خاك و خون كشيدن خوابگاه ها و ... از سال 57 تا كنون به سزای اعمال خود نرسیده اند.- تا زمانی که همه زندانیان سیاسی عقیدتی بدون قید و شرط آزاد نشوند.- تا زمانی که هر گونه تبعیض (عقیدتی، سیاسی، جنسی، دینی، ملیتی) در ایران عزیز ریشه کن نشود،- تا زمانی که مجازات اعدام و حذف دگراندیشان لغو نگردد.- تا زمانی که صلح و آرامش در کشورمان حکمفرما نشود.لحظه ای ازخواسته و تلاش خود عقب نخواهیم نشستمادران پارک لاله22 خرداد 1390
خرداد هم برای من، درست مثل بهمن ماه یادآور آرزوهای از دست رفته است. به نظر می رسد که در این کشور همیشه تاریخ تکرار می شود . تا مردم کمی احساس آزادی می کنند و حرف خود را می زنند، متاسفانه به شدت سرکوب می شوند.
از 22 بهمن سال 57 چیزی نگذشته بود که با دوستم در پیاده رو می رفتیم که صدای شلیک هوایی ما را متوجه کرد، دیدیم که دو نفر مسلح دختری را که روی دیوار شعار می نوشت مورد خطاب قرار داده بودند و سوال و جواب می کردند که چرا چون آنان فکر نمی کند ما به آنها رسیدیم و جویا شدیم و اعتراض کردیم البته آن زمان چون هنوز قدرت کامل را نداشتند کوتاه آمدند.
زمانی نگذشت که شروع به قلع و قمع دگراندیشان کردند. انقلاب فرهنگی، اخراج و زندان و شکنجه، اعدام . . . چند صباحی نگذشت که شادی از کشور پر کشید، ما شاهد بودیم که چگونه شور و نشاط و سرزندگی مردم به درد و آه تبدیل شد. چگونه زندانها دوباره پر از منتقدان به تمامیت طلبی و ارتجاع شد. چگونه قبرستان ها پر از اجساد مبارزان و انسان دوستان واقعی شد. چگونه مادران دوباره در عزای فرزندان خود نشستند. چگونه ثروت مملکت به تاراج رفت . چگونه غم جای خود را به شادی داد.
ولی با این همه باز انگار می خواستم خودم را فریب دهم و به قول معروف نیمه پر لیوان را ببینم . وقتی شادی و نشاط جوانان را در خیابان ها دیدم بی اختیار در کنارشان قرار گرفتم و خواستم که با آنان آزادی را فریاد بزنم ولی باز انگار نمی خواستم باور کنم که در این کشور جنایت تمامی ندارد. متاسفانه شادی مردم زمانی طول نکشید، زمانی کوتاه مردم شاد بودند. کودکان، جوانان و افراد مسن همه با هم با لباس های رنگارنگ در خیابان ها جولان می دادند. همه می خندیدند . با هم به مجادله می پرداختند، با رقص می خواستند همدیگر را از رو ببرند. خلاصه فضای سرشار از عشق و زندگی بود تا اینکه کودتای 22 خرداد سال 88 اتفاق افتاد.
وقتی یاد شادی بی ریای آن جوانان می افتم نمی توانم جلوی اشکهایم را بگیرم. هنوز بغضی را که از آن روزها در گلویم پدیدار شده نتوانسته ام فرو دهم. بعد از خبر تقلب در انتخابات دیگر ساعتی نبود که خبر جنایت و تجاوز وحشیگری اوباشان را نمی شنیدی. اکنون دو سال از آن جریانات می گذرد و هر لحظه بیشتر اوباشان در این کشور قدرتشان بیشتر می شود و در حال ترکتازی هستند. هر روز خبری دهشتناک تر می شنوی. خبری که با هر کدامش می توان فیلمی بسیار غمناک ساخت. باور نکردنی است هر لحظه اتفاقات بدتری به گوشمان می رسد. انگار تمامی ندارد. انگار غم و غصه ی مردم این مرز و بوم تمامی ندارد.
یکی از مادران پارک لاله